کابل ناتهـ،
|
به داستانسرا و نویسنده فرزانه دوکتور اکرم عثمان !
سالار عزیزپور
شهرزادِ قصه گو
دمت گرم و دلت شهرزادِ قصه گوی قصه های – مرد و نامرد – م هیج یادت ؟
در استوای بُلندای قامت خورشید سخن را بازی یی دیگر بود وما این راویان رایتِ رگبار سُرودی چند از تقبیح نگاری منتشر بر لب سرودی از اهورایی که - های ای مردم اگرآیین فروفرستادهء مزدا رادریابید آینده به کام شما خواهد - گاثه ای در زیرفهم تاریخ - ب سی رنج بردم درین سال سی - التحلیل فی ا لبطن ا لمُخاطب العکاسی
آب ها از لب ها افتید باور ایمان ما را خاک خورد عقل و دین دیوانه شد خورشید عشق هرگز بر نگشت در سیاههء جنون
راوی آن کوچه های خسته و متروک گفتمان – پرده ، انتشار – پرهیز سخن – بازی - چهء هر مدعای سخت و سنگابین هیچ یادت هیچ یادت ؟ کوچه ساز ِ- هفتاد - متن ِ آهنگیین
پا نوشت : 1 - چنین گفت زردُشت 2 - فعولن به شگردِ محذوف المقصور 3 - گفتمان – پرهیز، سامانه ای اراده به ندانستن
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٨ سال سوم مي ۲۰۰۷