کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هفتاد بهــــــار پرافتخار

 

احمد شـــاه هـوتکي

 

 

امر مقدس فرهنگ هم به خاطر ارزشمندي معنوي و اهميت اساسي که در آن نهفته است، و هم در نقش جوهره هويت ملي و زمينه هويت ساز ملتها، شايان هرگونه ارجگذاري است. مردماني که معنويت سرزمين شان را پاسداري ميکنند، هميشه افتخار دارند که با تشخص سيماي حقيقي و برازنده خويش در پيشگاه تاريخ و در برابر ديدگان هميشه بيدار بشريت قامت افراشته بايستند و به نام خود ببالند.

 

محترم دکتور اکرم عثمان که خوشبختانه اينک در آستانه هفتادمين بهار زندگي پربار خويش گام نهاده، نماينده با نجابت ادب و فرهنگ کشوري است که در درازاي تاريخ، همواره معنويت را برتر از ماديت دانسته و در راه نگهداري آن با تمام توان کوشيده است. اين فرهنگ ميراث رودکي و فردوسي و رحمان و خوشحال و هزاران هزار رهرو ديگر است که نه از باد و باران، گزند ميپذيرد و نه از يورش و تاخت و تاز بيگانگان و معامله داران فرهنگهاي وارداتي و  بيگانه.

 

محترم دکتور عثمان با آنکه سالهاست دور از افغانستان در سويدن به سر ميبرد، با نگارشها و آثار به ياد ماندني، هنوز در همه جا  محبوب دلهاي دوستان، هواخواهان، شنوندگان و خوانندگان بوده و چنانکه ديده ميشود نيازمند هيچگونه شناسايي نيست. به گفته شاعر: آفتاب آمد دليل آفتاب!

 

کارنامه درخشان و فروزان اين داستان نويس قابل افتخار هميشه از سوي پژوهشگران، ادبيات شناسان و بررسي کنندگان عرصه هاي گوناگون فرهنگ افغانستان، آبروي ادبيات کشور خوانده شده است. چه افتخاري فراتر از اين ميتواند وجود داشته باشد؟

 

نمونه هاي داستانيي مانند "مردها ره قول اس"، "مرد و نامرد"، "وقتي که نيها گل ميکنند"، "عقاب نابينا"، "درز ديوار"، و چندين مثال ديگر، روايتگر شهامت و شرافت و اصالت معيارهاي افغاني در کرکترهاي داستاني پرداخته محترم دکتور عثمان اند. اينها همه از نهاد و سرشت مردم افغانستان جوشيده و به نوشت آمده اند. همانگونه که نويسنده خود در ديباچه قحطسالي اشاره ميکنند: "در باره داستانها و يا درستتر بگويم، داستانواره هايم، من هيچ قصد و تصميمي براي نوشتن شان نداشتم. اينها بي اختيار در من آغاز شده اند."

 

دنياي داستانها براي اين نويسنده گرانقدر، جهان وقوف و آگاهي است، نه صحنه تماشا و وسيله تفنن. چناني که خودش بارها بر اين نکته تاکيد داشته است: "دقيقاً نمي دانم چگونه به نوشتن آغاز کردم. در صنف چهارم ابتدايي متوجه شدم که چيزهايي مي نويسم و اين چيزها رفته رفته در رنگين نامه هاي پايتخت راه باز کردند و ادامه يافتند. اکنون که سالها از آن زمان ميگذرد، باز هم نميدانم که چگونه به اين عرصه کشانده شده ام. گاهي ميپندارم داستانها، دريچه هايي به سوي هواهاي آزادترند و گاهي نوشته هايم صورتگر چهره همزادي است که در عين شباهت با من، مصفاتر، جنگنده تر، راستگوتر و تواناتر از من است و همواره تشويقم ميکند که به او برسم و عين او باشم، ولي کوتاه ميآيم."

 

هنر و پرداختن به کار هنري، براي محترم دکتور عثمان نوعي رياضت و عبادت است که در قدم اول خُلوص وخودشناسي ميخواهد. او به اين باور است که هنرآفرين بايد روز تا روز در پرورش کمالات معنوي اش بکوشد تا شفاف تر، واقعي تر و مستقلتر شود.

 

حقا که به تاييد سخن اين استاد بزرگ، هنرمند بي صداقت هرگز به يقين نميرسد و در لاک خودش ميپوسد.  به راستي واقعيت تلخ روزگار ما همين است که هزار گره ناگشوده و درد ناگفته در عرصه ادبيات داريم که همه از دشواريهاي عام زندگي اجتماعي و فردي ما منشا ميگيرند.

 

هفتادمين بهار زندگي اين شخصيت برازنده هنر و ادب افغانستان را از صميم قلب براي خودش، خانواده محترمش و همه خوانندگان و شنوندگان داستانهايش مبارکباد ميگويم.

 

با حرمت فراوان

احمد شاه هوتکي

مدير مسوول ماهنامه "افغان رساله/ افغان پست"

(کانادا)

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٨                سال سوم                     مي ۲۰۰۷