کابل ناتهـ، Kabulnath
|
سعادت پنجشیری
بهار با امید
بیا بیا که دگر , مادر زمان خندد
به غرب روشن سرما , دل جهان خندد
بیا که باز چمن , سر بلند کرده ز خواب
بیا که باز طراوت , بلب نهان خندد
بیا بیا که مسیحا , به چرخ برگشته
بیا که جان طبیعت , به صد زبان خندد
کسالت , از بدن خاک رفته , فاژه کنان
ز غربتش , که زمین تا به آسمان خندد
نسیم صبح بهاری , نفس کشان , هرسو
دوان دوان بدهد مژده و , عیان خندد
ز خرقه يوشی باغ و چمن, به جلوه ی نو
روان شاد افق , تا به کهکشان خندد
بیا بیا , که بهار آمده ز راه , ایدوست!
نوای مرغ سحرها , به گوش جان خندد
«سعادت» آورد امید , هر بهار به دل
امید با دم نو , با لب زمان خندد
(10 مارچ 2007_ تورنتو
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٦ سال سوم مارچ/اپریل۲۰۰۷