کابل ناتهـ kabulnath
|
مرکز سلطنت و تغییر محل آن به طرف شرق کابل ـ ویهند:
اگرچه زمانیکه هیوان تسنگ زایر چین در سال 632 مسیحی از جنوب هندوکش می گذرد مرکز سلطنت محلی علاقه های هندوکش شرقی شهر « کاپیسی » (بگرام) بود. چنانچه خود او هم پادشاه را دراینجا دیده و تقریبأ یکماه اول بهار را در معبد «شالوکیا» (معبد پوزه’ شترک در پای کوه پهلوان مقابل صدق آباد ریزه کوهستان) اقامت داشت ولی پایتخت رتبیل شاهان و رایان برهمنی شهر موجودهء کابل بود. انتقال پایتخت از کاپیسی به کابل موضوعی است علیحده که تحقیق بیشتر بکار دارد. آنچه عجالتأ مورد بحث است این است که پایتخت رتبیل شاهان و برهمن شاهان شهر موجوده’ کابل بود و این مسئله از روی شهادت منابع موثق تاریخی ثابت میشود.
تا جاییکه این موضوع به رتبیل شاهان تعلق دارد در سالنامه 1321 شرح یافته است. اینجا همینقدر می نگارم که آخرین پادشاه ایشان بعد از ملاقات رومانتیک با یعقوب لیث صفاری و شکست فاجعه ناک، کابل را گذاشته و به حصار گردیز پناه برد. بدون اینکه اینجا وارد مسئله انتقال سلطنت از رتبیل شاهان به رایان هندو شویم به این می پردازیم که مرکز اصلی و اولی برهمن شاهی ها هم کابل بود.
داکتر ساشو در جلد دوم ترجمه الهند البیرونی در انگلیسی (صفحه 394) در ضمن یادداشت های خویش راجع به کابل مینگارد: « جزئیات تاریخ کابل که اینجا بدان اشاره شد جز از نگارشات بلاذری از منابع دیگر بدست نمی آید. در عصر خلفای بنی امیه، کابل و سجستان دلاورانه در مقابل مسلمانان جنگیدند. در بعضی سالها این جاها مطیع و حتی باجگذار شده بود ولی کابل مابقی وقت به دست شاهان هنود یا برهمنی خاندان « پاله» بود. زمانیکه مامون خلیفه عباسی آن را فتح و جزء قلمرو امپراطوری خود ساخت حکمران مسلمانی برای کابل مقرر کرد ولی شاه هندو در پهلوی حکمران مذکور حضور میداشت. این طور حکومت مشترک در خوارزم هم معمول بود. در حوالی 950-957 مسیحی اهالی کابل مسلمان بودند ولی در حوش و حول آن هندوها زندگانی داشتند. همانطوریکه شاهان خاندان (هوهن زلرن) در پروس در شهر کوینسبرگ تاج شاهی بر سرمیگذاشتند، کابل هم شهری بود که تاج پوشی رایان هندو یا برهمنی در آنجا به عمل می آمد.»
رنجیت سیترام پندت مترجم (راجا ترانگینی) در ضمیمه اول ترجمه خود تحت عنوان گندهارا([1]) نگارشات داکتر «ساشو» را نقل کرده و بران این جمله را علاوه می کند: که « خاندان شاهی هندو حتی در زماینکه در کابل اقامت هم نداشتند و مرکز خود را به اودبهانده Udabhanda (ویهند) نقل داده بودند بازهم در شهر کابل تاجپوشی می نمودند.»
از بیانات فوق واضح معلوم میشود که پایتخت اصلی رایان هندو، کابل بود. این شهر در نزد هندوان و برهمن ها مقام متبرک داشت و رایان خاندان پاله وغیره در اینجا تاجپوشی می نمودند. در خود شهر کابل و در حوش و حول آن بتکده های هندو، معابد آفتاب پرستی برهمنی، سنگرمه ها استوپه های بودایی همه آباد بود.
نظر به اکثر احتمالات کابل تا حوالی سالهای 870-879 مسیحی مرکز شاهی ها، اعهم از رتبیل شاهان و رایان برهمنی بود و به یقیین قریب تر بعد از فتح یعقوب لیث صفاری مرکز کابلشاهان آهسته آهسته بطرف جنوب (گردیز) و بطرف شرق جانب لغمان و باز کنار سند در (اودبهانده) یعنی (Ohind اوهند) یا (ویهند waihind) در سواحل غربی اندوس (رود سند) منتقل شد چنانچه خرابه های این شهر در 50 میلی بالاتر از اتک موجود است.([2]) کابلشاهان چه احفاد کوشانی های خورد که از روی آیین چیزی بودایی و چیزی هندویی بودند (رتبیل ها) و چه رهمن شاهی ها یا هندوشاهی ها که ایشان را بصفت رایان یاد میکنیم، تا زمانیکه مرکز سلطنت شان کابل بود، دامنه قلمرو آنها بطرف غرب تا هامون سیستان انبساط داشت. این موضوع در مقاله رتبیل شاهان شرح داده شده است. بعد از اینکه مؤسس سلاله’ صفاری شهر کابل را فتح کرد دولت صفاری و سامانی یکی بعد دیگر مقتدر شده و نفوذ رایان کابلی را بیش از پیش از جانب غرب و شمال محدود کردند و تنها جنوب و شرق برای آنها باقی ماند. ار روی فتح سکاوند (لوگر) و بتکده’ معروف آن بدست عمرولیث صفاری چنین معلوم میشود که نفوذ رایان کابلی از طرف جنوب هم محدود تر شده باشد. در اثر این عوامل قهرأ متوجه شرق شده که مرکز سلطنت شان در گندهارا در حوالی اتک در ویهند منتقل شد و دایره’ قلمرو دولت آنها بیشتر بطرف پنجاب پیش رفت. قراریکه داکترناظم می نویسد درین وقت دایره’ حدود قلمرو هندوشاهی ها از لغمان تا رود پنجاب و از دامنه های کهستانی جنوب کشمیر تا حدود سلطنت ملتان انبساط داشت ([3]) ظهور غزنویان قدم به قدم ایشان را از صفحات شرق افغانستان کشید و تعقیب آنها راه فتوحات هند را برای دولت غزنوی بازنمود.
مؤسس سلاله’ برهمن شاهی:
سلاله هایی که از عرق « کوشانویفتلی» از اوائل قرن هفت مسیحی به بعد در علاقه های مختلف جنوب هندوکش به سلطنت رسیده اند منابع چینی و عربی و سانسکریت و فارسی آنها را به نام ها و القاب متمایزی یاد کرده اند که پیشتر شرح آن گذشت و با تفصیلی که داده شد تعبیرات مذکور هرچه باشد اصل حقیقت موضوع را از نظرها پنهان داشته نمی تواند.
سلاله های « کوشانویفتلی» جنوب هندوکش را البیرونی به اصطلاح خود که در نفس امر به نظریات ما موافق است به دو دسته تقسیم نموده یکی « ترکی شاهی» و دیگری « برهمن شاهی». این تقسیم در حقیقت از نطقه نظر عرق و نژاد مفهومی ندارد بلکه از روی القاب و دیانت بعمل آمده زیرا بعضی از پادشاهان « کوشانویفتلی» جنوب هندوکش به واسطه نفوذ زیاد توکیوها (ترکان غربی) در آسیای مرکزی و حتی فتوحات شان در شمال هندوکش القاب « ترکی» مثل « تگین» «ته له» اختیار نموده اند و شاخه از رتبیل شاهان می باشند که در گندهارا امارت داشتند و به شهادت منابع عربی و فارسی مجموع ایشان را به اسم و لقب رتبیل شاهان خوب تر می شناسیم.
چون رتبیل شاهان از طبقه « کشاتریا» یعنی « شوالیه های» جنوب هندوکش بودند، وزرای خود را معمولأ از طبقه برهمن که به دیوان و قلم و دفتر بیشتر سروکار داشتند، انتخاب میکردند و به این ترتیب آخر سلطنت از خاندان «کشاتریا» به دودمان «برهمن ها» انتقال نمود.
آیا سلطنت کشاتریا (رتبیل ها) چه وقت ختم و حکومت « برهمن شاهان» (رایان کابلی یا کابلشاهان برهمن) بکدام تاریخ شروع شده است؟ کلمه’ رتبیل به مفهومی که عربها استعمال کرده اند درین مورد روشنی افگنده نمیتواند. از عنوان «کابلشاه» که بلاذری و بعضی مأخذ فارسی مثل جوامع الحکایات استعمال نموده اند چیزی به دست نمی آید زیرا این القاب به هر دو سلاله هم تطبیق شده و میشوند. از روی تذکار یک نفر نماینده کاپیسا که در 642 به دربار « هان های» چین رفته چنین برمی آید که درین وقت دوازدهمین شاه ترکی شاهی شاخه ئی از کشاتریا ها یا رتبیل شاهان مرسوم به هوهی تلی Ho –hie -teli در کاپیسا و اودیانه سلطنت داشت. این همان شاخه’ رتبیل شاهان است که در گندهارا امارت آنها دوام نموده است. مؤسس این دودمان در مأخذ چینی «هنگ یه» Hing- ye خوانده شده و تا 719-739 و حتی 745 مسیحی هم در علاقه های فوق الذکر سلطنت داشتند و دارای عناوین ( ته له Te-le) (ته ـ له ـ تی Te – le- ti) و تگین Te-kein بودند.
ملتفت باید بود که لقب اخیرالذکر یعنی (تگین) در اخیر نامِ برها تگین Baratakin هم ذکر شده و این شخص را البرونی در کتاب (الهند) خود اولین شاه سلسله’ ترکی شاهی میداند. از روی خط سیر (اوکانگ au -kang ) چینی و یادداشتی راجع به « کی پن»( کاپیسا) که شاوان فرانسوی مدقق ماخذ قدیم چین داده و ذکر آن بالا گذشت، چنین معلوم میشود که امارت تگین شاهی ها تا حوالی 745 مسیحی یعنی تقریبأ تا یکصد سال بعد از ظهور عربها در سیستان (30 هجری مساوی 650 مسیحی) در کاپیسا و بعضی حصص شرقی آن (گنداهارا) حتی اودیانه دوام نموده است و این وقتی است که مأخذ عربی از رتبیل شاهان کابلی و اقتدار آنها در جنوب هندوکش صحبت می نماید.
حالا که سررشته به دست آمد، فهمیده شد که مقصود از ترکی شاهی هایی البیرونی و تگین شاهان ماخذ چین و رتبیل های منابع عربی کیست، به حکایت مؤلف کتاب « الهند» رجوع می کنیم:
ابوريحان البيروني اولين پادشاه «ترکی شاهی» را (یرها تگین) و آخر آنها را بنام (لکه تورمان) ذکر میکند و میگوید که وزیر اخرالذکر موسوم به (کلر) که مرد برهمنی بود، خزانه مخفی یافته و پول باعث تزیید نفوذ و قدرت او شد. از طرف دیگر چون لکه تورمان با مردم بدرفتاری می کرد، اهالی از او رنجیده و پیوسته به « کلر» وزیر شکایت میکردند. وزیر برهمنی از نفوذ و اعتبار شخصی و آزرده گی مردم استفاده نموده لکه تورمان را محبوس کرد و خود بر تخت شاهی جلوس نمود. با وجودیکه اسم « لکه تورمان» و باقی نظریات البیرونی شرح و تفصیل میخواند عجالتأ از این صرف نظر نموده به مقصد اصلی متوجه میشویم که عبارت از تعیین مؤسس دودمان « برهمن شاهی» و تاریخ جلوس او میباشد. قرار نوشته های ابوریجان البیرونی مؤسس سلاله هندوشاهی « کلر» برهمن بود که در دربارآخرین پادشاه ترکی شاهی کابل سمت وزیر داشت. راجع به تاریخ جلوس این برهمن برتخت سلطنت و تشکیل دولت جدید نظریه یی از متن الهند البیرونی به دست نمی آید و معلوم نمیشود که به کدام تاریخ سلاله ترکی شاهی قطع و خاندان برهمن شاهی شروع شده است. ادامه دارد [1] -صفحه 619 ترجمه راجاترانگینی به انگلیسی از طرف رنجیت سیترام پندت. [2] - صفحه 170 یادداشت های رنجیت سیترام پندت ترجمه کتاب راجاترانگینی. [3] - صفحهء 194 سلطان محمود متن انگلیسی
*************** |
---|
سال سوم شمارهً ۵٣ جولای 2007