کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   پیوست با گذشته
طرزی و سراج الاخبار
تالیف
بشیر سخاورز
 
 

وطن، اتحاد وپرخاش بر عليه استعمار

 سالهای مشروطه خواهی افغانستان مقارن است بانهضت مشروطه خواهی در ايران، نهضت استقلال طلبی در ميان مردم هند، هيجان و تجدد در ميان کشور های آسيای صغير، مقاومت ترکيۀ عثمانی در مقابل هجوم ممالک اروپايی، صدای احتجاج مصر بر ضد انگليس و ايجاد فکر اتحاد در ميان ملت های مسلم. در چنين حال و هوايی جرايد مختلف، در کشور های که ذکر شد پا به عرصۀ وجود گذاشت. اين جرايد در حقيقت حلقه ای از مردمان با فرهنگ را با هم وصل می کرد که در نهايتش معتقد بودند، تا در مقابل نفوذ اجنبی و بيگانگان برخيزند. گرفتن مطالب از يک جريده و چاپ و ترجمه کردنش به جريدۀ كشور ديگر، از کار های معمول آن روزگار بود و جرايد با هم يکنوع همياری داشتند. چنانکه گاهی هم نام جرايد دوست و هم پيمان در سراج الاخبار نشر ميشد تامردم افغانستان از آن مطلع شده و در خريدن آن اقدام نمايند. شناختن جرايد و اينکه در کدام ممالک چاپ می شدند از اين شعر بر می آيد:

آيينۀ (1) قــد نمــاست اخبــار
همدرد (2) شما و ماست اخبار
عام(3) است به هرکجاست اخبار
آزاد (4) چه رهنماست اخبار

 

هم چهره نمای(5) راز خوانش
هم در همه جا رفيق (6) دانش

 

غمخوار حقيقی وطن(7) اوست
ملت(8)چمن است وياسمن اوست
واقف ز مدينه (9) تاختن اوست
هم خاص مشير(10)توومن اوست

 

هم منجر عالم (11) است اخبار
هم نير اعظم (12) است اخبار

 

فصليست ز نو بهار (13) عمران
احوال ده ازدمشق و توران(14)
هرنکته وهرصحيفه(15)اش خوان
هر وقت (16) ورا عزيز ميدان

 

ارشاد(17) ويست کل نصيحت
اقوال ويست جمله حکمت (18)

 

از مشرق (19)و مغربست گويا ن
هر شام و صباح (20) بهر ياران
خوبست برای هر مسلمان (21)
اخبار خصوص بهر افغان (22)

 

يا کاسب و صانع و زميندار(23)
با تاجر(24) و عالم است همکار

 

ليکن ز همه سراج الاخبار (25)
بسيار عزيز (26) وراست گفتار
دلدادۀ اتحاد (27) و سرشار
از جام معارف (28) است ای يار

 

وعظ (29) است نکات او تمامی
زان افضل(30)وکامل است نامی

 

 

1- آيينه، سمرقند      2- همدرد، دهلی       3- عام، لاهور          4- آزاد، کانپور 

 5- چهره نما، مصر 6- رفيق، دهلی        7- وطن، لاهور       8- ملت، لاهور

9- مدينه، بجنور    10- المشير، مرادآباد  11- منجر، مرادآباد  12- نّير اعظم، مرداآباد

13- نوبهار، ايران  14- توران، بخارا     15- صحيفه، بجنور  16- وقت، ادنبرگ

17- ارشاد، تهران   18- حکمت، مصر   19- مشرق، گوکهپور 20- صباح، استانبول

21- مسلمان، لاهور  22- افغان، پشاور   23- زميندار، لاهور    24- تاجر، ميرته

25- سراج الاخبار، کابل   26- عزيز، هند   27- اتحاد، مشرقی      28- معارف، پتنه

29- الواعظ، هند    30- افضل الاخبار، هند     (22)

شاعر يک مملکت از طريق نشر شعرش در جريدۀ يک کشور ديگر از شرايط زندگی خود و وضع اجتماعی مردمش صحبت ميکرد و نويسندگان ممالک ديگر را آگاه می نمود و يا گاهی برای گريز از دست شحنگان و تابعان کشور های خود، و آنهايی که به شدت مطبوعات را سانسور می کردند، با استفاده از اسم مستعار شعر شان را در ملک ديگری به چاپ می دادند. چنانکه در سال 1294هـ. ش. شعری از يک شاعر ايرانی به اسم "گل" در سراج الاخبار چاپ شد که به احتمال قوی نمی توانست در جريدۀ ايرانی به چاپ برسد.

برخيز زخواب گاه تنگ است
بشتاب که روز رزم وجنگ

ای خواب ربوده باش بيدار

 ای مست ز باده باش هوشيار
ای باخته نقد جان به چنگ آر
ای مست نه موسم درنگ است

برخيز زخواب گاه تنگ است
بشتاب که روز رزم وجنگ

هِل شيشۀ می بگير شمشير

از گيسوی يار بند مپذير

بشتاب که ترسمت ای دير

امروز نه روزعشق ومنگ است

برخيز زخواب گاه تنگ است
بشتاب که روز رزم وجنگ

تا چند زبان ز ظلم بسته

ز آزادی خويش دست شسته

نوميد به گوشه ای نشسته

گر چشم نه کور پای لنگ است

برخيز زخواب گاه تنگ است
بشتاب که روز رزم وجنگ

 

تا چند خروش و آه و زاری

زين پس نه سزاست بردباری
زين بيش نه درخورست خواری

فرمان بردن به روس ننگ است(23)

برخيز زخواب گاه تنگ است
بشتاب که روز رزم وجنگ

همانطوريکه می بينيم مضمون اين شعر خيلی با مضمون شاعران افغانستان نزديک است، منتهی با يک تفاوت که شاعران افغانی از شقاوت و بربريت انگليس می نالند، در حاليکه شاعران ايران شکايت شان از روس است. در افغانستان دولت نمی گذارد که لحن خشونت آميز در مقابل دوستان انگليسی اش استفاده شود و در ايران هم هواداران روس که در دربار قرار دارند، از شيوع صدای احتجاج بر عليه روس ها جلوگيری می کنند. اختناق هر چند که مانع چاپ شدن شعر شاعر يک کشور در ملک خودش ميگردد، بر عکس باعث پيام دهی بر مردم سرزمين های ديگر می شود و آنها را از وجود يک دشمن در دو لباس آگاه می سازد.(24)

ملک الشعرا بهار هم از کسانی ست که با جرايد خيلی دور از کشورش همکاری قلمی دارد و اشعارش را از خوف برهان قاطع داران کشورش، در مملکت ديگری به چاپ می رساند. به طور نمونه حبل المتين کلکته با رضايت می پذيرد که صفحاتش را با اشعار ملک الشعرا آذين بندد. اين اشعار او تأثير ژرفی بر مشروطه خواهان افغانستان و نهضت های ديگر جهانی دارد، زيرا که ملک الشعرا بهار خود از مشروطه خواهان سرسخت ايران است. چنانکه خودش در مورد می گويد: "در سال 1324 قمری، به سن 20 سالگی، در شمار مشروطه طلبان خراسان جای گزيدم... من و رفقای ديگر ... عضو مراکز انقلابی بوديم و روزنامه خراسان را به طريق پنهانی طبع و به اسم (رييس الطلاب) موهوم منتشر می کرديم و اولين آثار ادبی من در ترويج آزادی، در آن روزنامه انتشار يافت.

مشهور ترين آنها قصيدۀ مستزادی است که در سال 1325 ق. در عهد استبداد صغير محمد علی شاه، گفته شد و در حينی که مردم در سفارت خانه ها پناه جسته بودند، در مشهد و تهران انتشار يافت.

با شه ايران ز آزادی سخن گفتن خطاست                     کار ايران با خداست

مذهب شاهنشۀ ايران ز مذهب ها جداست                     کار ايران با خداست

در سال 1328قمری روزنامۀ نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات ايران بود، داير کردم و از همان سال نامبرده به هدايت دوستان اداری و بازاری و با تعاليم حيدر خان عمو اوغلی، که از پيشوايان احرار مرکز و به خراسان مسافرت جسته بود، داير گرديد و من نيز به عضويت کميتۀ ايالتی اين حزب انتخاب شدم. دولت تزار در ايران از مستبدان حمايت ميکرد و در خراسان قوايی وارد کرده بود و اسباب نارضايتی احرار شده بود. دموکرات ها منفور روس ها بودند. بنابر اين، روش من در روزنامۀ نوبهار، و بعد تازه بهار، مخالف با بقای قوای روسيه در ايران و مخاصمه با سياست آن دولت بود.

اين کار خالی از خطرات عظيم نبود. اما آزادی خواهان آن عصر مخاطرات را در راه مقصود خويش به جان خريدار بودند. تاريخ زندگانی آزادی خواهان قديم، خاصه دموکرات ها، پر است از اين قبيل مخاطرات و فداکاری ها و از جان گذشتگی ها و تنها چيزی که ايران را تا حدی نجات داد، همين پاکی نيت صفای عقيدت و ايمان کامل به حرمت و استقلال بود." (25)

از اشعار شاعران اين ممالک بر می آيد که تلاش زياد آنها در راه نجات از نفوذ بيگانگان به خرچ می رسد و چون خواست های آنها مشترک است، اين خواست و آرمان مشترک هم نوعی احساس برادری را در ميان شان ايجاد کرده است. اين شاعران به يک چيز هم عقيده اند و آن اينکه ساليان درازی آسيا مرکز تمدن و فرهنگ بوده اما غاصبان اروپايی با استفاده از زور و نيروی شيادانه بر حريم تمدن و فرهنگ شرقی پا نهاده، آن را دزديده و باز بر ضد ممالک آسيايی استفاده کرده اند. در مقالات سراج الاخبار اين اعتراض به وضاحت به چشم می خورد و از ملل اسلامی می خواهد تا بار ديگر مشعل اندلس را روشن سازند و در مقابل هجوم آوران اروپايی صفوف شانرا منظم گردانند. ميتوانيم به صورت تلويحی شعری از آيينۀ سمرقند رانمونه بياوريم که مضمون آن خود تداعی کنندۀ آنچه گفتيم، ميباشد.

ياد باد ای دل که ما هم آبرويی داشتيم
در گلستان تمدن رنگ و بويی داشتيم
سال و ماه سعد و ايام نکويی داشتيم
در ترقی جد و جهد و جستجويی داشتيم
دايماً بوديم ما بر مونس ملت سوار
ايمن از کيد زمان و از جفای روزگار
جهل و نادانی ببين اکنون از آن اوج کمال
بر زمين انداخت ما را و نمودش پايمال
رفت از کف علم وفضل ودانش و اقبال و مال
مانده ايم اکنون پريشان و زبون و گنگ و لال
آرزو ها جملگی گشته به مايوسی بدل
داده سيلاب جهالت بر بنای ما خلل(26)

 

اشعاری از اين دست باعث انفجار در ميان تودۀ مردم می شدند و تحت تأثير چنين جوی بود که طرزی در زمان سيطره و نفوذ اهريمنی استعمار، چون ابر مردی بر می خيزد و مقاله ای را تحت عنوان "افغانستان دولت با استقلال بوده، هست و خواهد بود" به دست نشر می سپارد و خود منتظر می ماند تا تأثير آن را بر نيروی بريتانيا، دوستان و حواريون آن و دوستان و حواريون خود ببيند. هم خوب می داند که با آتش بازی کرده است. بديهی ست که چنين جرأتی در يک مملکت کوچک چون افغانستان، باعث آفرينش شور و هيجان در ميان ملل در زير استعمار می شود و به آنها هم مجال می دهد تا صدای اعتراض خود را در مقابل تجاوز گران بلند سازند. چنانچه جريدۀ حبل المتين با تهور خارق العاده شعری را در کلکته به چاپ می رساند که در حقيقت استقبال کنندۀ پيام طرزی است.

به دندان آهن و فولاد سودن

بمژگان زنگ از آهن زدودن

بروی آب جاری نقش کردن

ميان آتش سوزان غنودن

بدون اسلحه اندر نيستان

شکار از چنگ شير نر ربودن

به فکر کوته و تدبير ناقص

زکار مملکت عقده گشودن

ز غفلت از گروه مستبدين

تمنای وطن خواهی نمودن
نمودن ضرب واحد را به واحد

به مقدار عدد آنگه فزودن

بود صد بار آسانتر که چون عبد

مطيع دولت بيگانه بودن(27)

                 

زمانيکه افغانستان قيام خود را بر عليه انگليس اعلام کرده است، مقارن به وقتی ست که در آن سوی خط روس با همان وقاحت که خصيصۀ کشور های استعماری ست، به غارت و تجاوز دامنه دار به ايران می پردازد و در حقيقت برنامه های را تعقيب می کند که انگليس در افغانستان به اجرا در آورده. يعنی به شدت می کوشند تا نا امنی در کشور ايران ايجاد نمايند، از اتحاد مردم بکاهند و آنها را به جان همديگر افگنند، تا به گونه ای قادر به استيلای ايران گردند. ملک الشعرا بهار و يارانش اين نيت شوم روس ها را به خوبی ميدانند و آن را در اشعار شان منعکس می کنند. باری در اين سوی خط هم شاعران افغان از اهداف پليد روس آگاه اند و با نويسندگان ايران تفاهم و همدردی دارند. اعتراض عليه تجاوز روس در مقابل ملت مظلوم ايران زمانی در افغانستان به اوجش می رسد که روس ها به زيارت حضرت رضا(ع) هجوم می برند و خون جمعی از زوار بی گناه را جاری می سازند. شاعران و نويسندگان افغان در درد و الم شاعران و نويسندگان ايران شريک می شوند و سراج الاخبار مشحون می شود از احتجاج. احتجاج مملکتی که خود در زير پاشنۀ تجاوز انگليس مستبد خرد شده بود و يگانه راه خارج شدن از ورطۀ حضيض استعمار را در اتحاد ممالک همجوار می دانست(28).

سرنوشت نويسند گان مشروطه خواه:

آسمـان کشتی ارباب هنـر می شکنــد
تکيه آن به که بر اين بحر معلق نکنی

در دو طرف جادۀ که نويسندگان با مسووليت افغانستان در پيش گرفته اند، شقايق های زياد روييده که آبشخور شان از خون مسافران است. مسافرانی که گلوگاه شانرا خنجر سرد برندۀ زمستان اختناق دريده و يا شمشير داغ دوزخ زداگان قلب شان را شگافته، که تا به مقصد شان نرسند و اين راه دراز و دشوار را به پايان نرسانند.

دولت های اجير در طول زمان بنا بر امر باداران شان به جان مردم ميهن خود افتاده اند و نويسندگان آنها را که عامل ارتقای جامعه هستند و عليه قرار داد های مضحک مجادله می نمايند، با کمال وقاحت و بی شرمی از بين برده اند. اين باغستان هنوز که هنوز است، از خون تازه رسيدگان گلگون گشته و دول نوکر با تمام پر رويی و بی حيايی به قتل دانشمندان ادامه ميدهند. چناچه در زمان هجوم روس ها و به قدرت رسيدن هواداران آنها در افغانستان، نويسندگان زيادی از بين رفتند و حکم اعدام شان به فرمان روس ها داده شد و بدست اجيران شان به عمل در آمد. اما اين تلاش و تپش چنان که بود، ادامه دارد و اين آتشکده چنان که بود، گرم باقی خواهد ماند و تن چندين و چندان ديگر راهيمه وار خواهد سوزاند و نسل های آينده تا وقتی که دموکراسی واقعی را بدست آورند، به جدال شان ادامه خواهند داد. باری در زمان مشروطيت از اولين کسانيکه جان شان را در راه آزادی بيان از دست مي دهند، شخصی است بنام محمد سرور واصف. واصف شاعر و روشنفکر بود و به علوم ادبی و اسلامی تبحر داشت. او در سال 1323ق. در انجمن سراج الاخبار به عنوان محرر کار می کرد و خود رييس جميعت نهضت مشروطه خواهان بود. در ضمن به سمت استاد در مکتب حبيبيه کار ميکرد و شاگردان وی معتقد بودند که تا آن زمان استاد ورزيده به مقايسۀ سرور واصف در حبيبيه وجود نداشت. او مرد خيلی ظريف و خوش طبع به شمار می رفت و از اشعار و قصايد استادان سلف زبان دری، هزاران بيت را حفظ کرده بود. اين شاعر و انديشمند بزرگ يگانه گناهی را که مرتکب شد اين بود که از امير حبيب الله خان خواست تا که وی به مکاتب و مدارس توجه نمايد، در تعداد آنها بيافزايد و در ارتقأ سطح فکری مردم با ايجاد مطبوعات گسترده تر سهم بگيرد. چنين پيشنهادی بر امير حبيب الله خان گران افتاد و تا آن روز نظير آن را که گستاخی بزرگ به شمار می رفت، نديده بود. امير حبيب الله اين جرأت سرور واصف را به نمک ناشناسی و پر رويی توجيه کرد و امر صادر نمود تا او را با اعضای خانواده اش يعنی برادرش سعد الله و پسر عموی پدرش به قتل رسانند. عموی واصف، عبدالرحمان خان نام داشت که به امر امير به زندان افگنده شد و در همانجا باقی ماند تا که بمرد.

نويسندۀ ديگری که جانش را در ترقی و اعتلای افغانستان از دست می دهد، عبدالواسع آخوندزاده است. اين نويسنده از خود تاليفاتی دارد و در بلندی درجه علمی وی شکی نبوده. عبدالواسع آخوند زاده زمانی که حبيب الله کلکانی اقتدار مملکت را در دست دارد، با شجاعت در مقابل او می ايستد و او را غاصب تاج و تخت می نامد و همانروز به امر حبيب الله کلکانی به قتل می رسد.

عبدالرب آخوند زاده برادر عبدالواسع آخوند زاده است. اين مرد فرهيخته تحصيلات علمی خود را در علوم اسلامی و زبان عربی در محضر پدر تکميل کرد و در عصر امير حبيب الله خان استاد فلسفۀ اسلاميه در مدرسۀ حبيبيه بود و هم در مدرسۀ شاهی تدريس می کرد. عبدالرب آخوند زاده به سبب شموليتش در جنبش مشروطيت از جانب امير حبيب الله به زندان افگنده شد.

غلام محی الدين افغان يکی از نويسندگان سراج الاخبار است که با محمود طرزی هم محشور بود و همواره همکاری قلمی می کرد. افغان شخصيت محبوبی داشت و خانه اش همواره مرکز تمجمع ياران روشنفکران و جوانان مشروطه خواه بود. افغان در سال 1327هـ. ش. محبوس گرديد.

کاکا سيد احمد لودين شخص فاضل و عالم بوده، چنانچه کتابی از وی در علم حساب در دست است، به اسم خلاصة الحساب که به زبان دری طبع شده. وی در تعليم سواد آموزی طريقه ای را معرفی کرد که معروف به "طرز کاکا" می باشد و اين اولين تحولی بود که نامبرده در شيوۀ تدريس ابتدايی برای سواد آموزی پديد آورد، زيرا که تا آنوقت قاعدۀ بغدادی معمول بود. کاکا که از منورين کابل و رييس گروهی از مشروطه خواهان بود، تا جلوس امان الله خان 1298هـ. ش. در ارگ محبوس ماند و در اين مدت يازده سال در داخل زندان، طرز مخصوص سواد آموزی را ترتيب و تطبيق کرد.

استاد محمد انور بسمل، پسر ناظر صفر و از خانوادۀ منوران بوده و از جمله شاگردان ممتاز مدرسۀ حبيبيه به شمار می رفت. او شخص عالم و اديب و شاعر خوش مشرب و روشنفکر بود. از نظر سن هم با استادان جوان مشروطه خواه تفاوت چندانی نداشت، لذا هم از استادان خود درسی می آموخت و هم با ايشان رفيق و همکار بوده و تقريباً مدت دو سال را به خاطر ارتباطش با مشروطيت در زندان شيرپور محبوس ماند. ولی بعداً به سبب نفوذ پدرش از حبس رها گرديد. وی عملاً صوفی مشرب بوده و در علوم ادبی و اسلامی دستی داشت و شعر ناب به سبک هندی می سرود که دارای اشعار نغز و دل انگيز مخصوصاً در غزل است. چون ناظر صفر پدرش در سال 1308 هـ.ش. به حيث نايب الحکومه عطغن و بدخشان مقرر شد، بسمل معاون پدر بود. بسمل درسال 1310هـ.ش. مدير انجمن ادبی در کابل مقرر شد، که مخفيانه در حرکات ضد رژيم نادر شاهی دست داشت و بنا بر همين جرم تا سال 1325هـ. ش. به معيت برادرش محمد ابراهيم صفا که او هم از شاعران معروف است، در کابل محبوس بماند.

محمد ابراهيم "صفا" پسر محمد صفر، برادر بسمل است که در سال 1326 قمری چشم به جهان گشوده. صفا علوم متداوله را تحصيل نموده و به زبان های انگليسی و اردو تسلط داشت. او در وزارت معارف، مطبوعات و تجارت به کرسی های حساس ايفای وظيفه کرده و زمانی هم نمايندۀ مطبوعات در کراچی و زمانی معاون رياست مطبوعات نيز بوده است. اشعار او پخته، با مزيت و عميق است. از جملۀ آثار او دو اثرش بنام های "نوای کهساران" و "مختصر منطق" به چاپ رسيده. شعر معروف "لالۀ آزاد" او باب نوين در شعر فارسی افغانستان شمرده می شود و بعضی ها معتقدند که اين شعر از نگاه ساختار و محتوا با آنچه ما آن را شعر امروز افغانستان می ناميم، نزديک است. در اين شعر متافور ها استادانه استفاده شده اند که پر هيب نيرومند و درشتی را در پس چهرۀ شعر می سازند. استغنا در اين شعر تلالو می کند و زندگی خصوصی شاعر آزاده ای را تمثيل مينمايد.

صفا آزاده باقی ماند و هيچگاه مدحيه ای در شف دستار اهل زور و زر نه بست و بنا بر همين طبيعت آزاد منشی وی بود که مدت پانزده سال عمر عزيز خود را در زندان گذرانيد و وقتی از زندان رهايی يافت، به پير مردی مبدل شده بود که دست روزگار تن نحيفش را سخت فشرده بود. صفا قربانی ديگری از نسل مشروطه خواهان به شمار می رود.

ملا فيض محمد کاتب فرزند سعيد محمد از مردم هزارۀ غزنه می باشد. آوانيکه عبدالرحمان خان به هزاره جات تاراج برد و هستی وجای و مال مردم هزاره را به غارت گرفت، هم به مناسبت تنبيه کردن بيشتر مردمان صاحب نفوذ هزاره فرزندان شان را به گروگان کشيد و البته با اين کار خود دو هدف داشت، نخست همان تنبيه کردن مردم مظلوم هزاره و دوم شست و شوی دماغی نوباوگان هزاره که در خدمت امير بايد رسم و آهنگ فرمايشی امارت را ياد می گرفتند.

باری کاتب از اين محيط تجريدی به بيرون نگريست و مانند سيل خروشان سد ها را در هم شکست که نه تنها غلامباره بر نيامد بلکه با وسعت انديشه اش خود مدرس و معلم آزاد منشی گرديد. نفوذ فکری او بر شهزادگان دربار مسلم بود و هم اوست که کتاب سراج التواريخ را تأليف کرد. اين مورخ فرزانه و اديب روشنفکر از شمار مشروطه خواهان بود که سر انجام در شير پور محبوس گرديد، اما به سبب اينکه امير از زمان شهزادگی او را می شناخت، بعد از مدتی از حبس رها گرديد(29).

 

 

يادداشتها:

1-           واصل را اجازۀ نشر ندادند

2-           جنبش مشروطيت در افغانستان

3-           نمسا و فرنسا و جرمانی به معنی انگليس، فرانسه و آلمان

4-           اين قصيده مطابق موازين بلاغی، عيبی جزی ايطأ (شايگان) ندارد

5-           سراج الملت

6-           اصلاً در وقت امير حبيب الله خان

7-           سالنامۀ کابل (خلاصه تاريخ جرايد در افغانستان)، 1311، ص. 152-156

8-           حبل المتين

9-           سراج الاخبار

10-       شاعر محلی از شمال کابل

11-       شايق، سراج الاخبار، ص. 2، شماره 20، سال هفتم، 1296هـ.ش.

12-       قلم

13-       آثار طرزی و مولوی حسين هندی

14-       طرزی و ساده نويسی، مکاتيب به عنوان سراج الاخبار-استفاده لغات کوچه و بازار

15-       تخلص مولوی

16-       مقالات طرزی ص. 335

17-       شعر از عبدالرحمن 21، ميزان 1295، سراج الاخبار

18-       سراج الاخبار23 عقرب 1292، شماره 5

19-       پويشگران

20-       سراج الاخبار

21-       شعر نو افغانستان، تأليف پهلوان، ايران

22-       سراج الاخبار

23-       ص. 10، سال پنجم، شماره 308، عقرب 1294

24-       زندگينامۀ ملک الشعرا، بهار، چاپ ايران

25-       همانجا

26-       آيينه – سمرقند، سال 1294هـ. ش.

27-       حبل المتين 1294 هـ. ش.

28-       زندگينامۀ ملک الشعرا بهار، چاپ ايران

29-       می گويند که کاتب آثار قلمی زيادی دارد که هنوز چاپ نشده اند

 

 ادامه دارد......

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳۶       سال شـــشم           جــــدی ۱۳۸٩  خورشیدی        جنوری ٢٠۱۱