کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش اول

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
   
  مفهوم " فقط "
درحاکمیت امیرعبدالرحمان خان

(متن فشرده)
قسمت دوم

نصیر مهرین
 
 

 

 

*- در جایی  از"نصایح نامچـــۀ" امیر میخوانیم :

"این سواد فقراتی است که روز شنبه ذیقعده سنۀ 1303(ق) درمجلس دربار به مقام پمقان(پغمان) تقریرکردم. وکیل دولت بهیۀ برطانیه حاضر مجلس بود وهم خوانین وروئسای طوایف سلیمان خیل به محفل حضور داشتند. ایستدعا کردند که آنچه بیان فرموده اید بتحریردرآید وبه ما سپرده شود. لهذاحسب خواهش آنها بنوشته وسواد درآمد. برداشت سخن ازآنجا بود که ســه نفر کداخداییان جمشیدی را مقید ومغلول بحضور من آوردند. روی به حاضرین مجلس کرده گفتم این همان سه نفر است که پسران خان آقای جمشیدی نزد افسر روس فرستاده و پیغام داده بودند که ما ایل واولس رعیتی شما را قبول می کنیم وبدولت شما روی امید می آوریم. واز آن سه نفر پرسیدم که رست بگوئید و سخن همین است یا غیر این . گفتند انکار نداریم که ما را پسران خان آغا نزد افسرروس که متصرف پنجــده بود فرستادند وپیغام رابطه و بستگی خود را به آن دولت دادند . . . "(11)

 

بعد ازشرح آن موضوع، نتایجی را که امیرمیگیرد جالب است. آن بیسواد در نوشت وخوان، در نتیجه گیری ها و مقاصدی را که برای جلب بیشتر دل و اطمینان نمایندۀ برتانیه بدست آورد، درمقام مرد مدبر و زیرک و کاردان در حکومتداری واتخاذ سیاست منطقه یی تبارز میکند. در واقع بیسواد وجاهلی را که پدرش دیوانه خطاب کرده بود، نشان میدهد، که درکارحکومتداری مطلقه وخدمتگذاری بخئریتانیه دست درسینه بسته، بسیار هوشیار و زرنگ است.

امیرپس از جریان مراجعۀ سه تن به سوی روسها باآرزوی دادن پناهندگی چنین ادامه میدهد:

" اگر دولت سرکار انگریزدر وقتی  که فتح قندهار را رها کرده بودم وخط مردم که برای  من رسید که عنقریب ولایت ما را خواهند گرفت ما از بی سرکردگی ملک را خواهین بات، وقا است که سرپرستی وغخواری مارا بکنید  من خط آنها را بدولت سرکار انگیریز فرستادم و مرا منع کردند که به کار آنهاغرضدار نباشید  ومرا منع نمیکردند ومیگذاشتند که از قندهارمیرفتم .سرشتۀ کار هرات را بچابکی بسته به جانب مرو لشکر می کشیدم ومرو را متصرف میشدم و ترکان را سررشته میکردم ، نوبت مقدمۀ روسی با لشکر من در پنجده کجا اتفاق می افتاد. . . .

اگر( روس ) بگوید که از افغانستان جانب هند عبور نمی کنم از داخلۀ ملک ایران و حاشیه حاشیۀ افغانستان میرم وهیچ بدولت افغانستان غرض ندارم، هم باید به او گفته . شد که این حرکت خوب حرکت نیست واز برای ما سراسر ضرر وخطر است ...

 و درپایان برای رفع نگرانی ها ولطمه یی که رفتن آن سه نفر به سوی روسها ایجاد نموده بود، امیر صحبت ها را جمع کرده  میگوید :

 حرف صاحب غرض شنیدن ندارد . فقط (12)

 

 

*- درسال 1894.ع. هفتاد ونـُه سردارعریضه یی عنوانی امیرعبدالرحمان نوشتند و درمیان طرح آمادگی برای خدمت به او، این استدعا را هم نمودند که : 

" حکام وعمالیکه ازدیگراقوام (غیرمحمد زایی) ازحضورانور مامورخدمت دولت میشوند، ممیزو مخبر احوال آنان، ایشان باشند . . ."

امیر در جواب ایشان بقلم خود نوشت:

" الحمدالله حضرت ایزد تعالی هوش شما را بروفق دعا وطبق ادعای من بشما اعطا کرد وخرد را درکاخ دماغ شماجای داد، از خداوند امیدوارم که نیک نام شوید، وخداوخلق ازشما راضی گردند وعامه ناس بزبان تشکر وسپاس برای ارواح نیاکان شما طلب مغفرت وآمرزش کند خدا شاهد حال ومقال است که من خیر خواه شمایم. فقط ." (13)

 

امیرهنگامی که سخنان آمیخته با خفت و خواری اما تحریک انگیزِرگ غیرت قومی وپیشنهادات تملق آمیزراازسرداران محمدزایی هم تبارخود خواند، نوازش های تحسین آمیزش را نیزبا کلمۀ فقط به پایان برد. زیرا متوجه شد که دیگر برخلاف پشینه ها، برای سرداران هم امکان سرکشی، عصیانگری وقدرت جویی نمانده؛ بلکه استدعای ایشان را برای خدمتگذاری وآن هم تکیه برعنصرخون وقوم وخبر چینی غیرمحمد زایی را  برای خویش شاهد گردید.

 

" وقتی امیربرمامورین دفاتر کابل برآشفت و امرکرد که وقت کاردفاتر وحاضری مامورین روزانه از« طلوع آفتاب تا غروب آفتاب » است ومتخلف مجازات میشود، . . . پس (مامورین) به تقدیم عرایض پرداختند. . . " از آنجایی جرأت پیش کردن عریضه به شخص امیر را نداشتند، پس  با استفاده ازجشن ختنه سوری پسر امیر، عریضه را عنوانی مادر شهزاده  ملکه بوبو جان نوشته او نزد امیر فرستادند قسمتی ازآن نامه را میاوریم :

 

"   . . . نویسنده های دفاتر مبارکه به عرض ملازمان مبارکه میرسانند، اینکه ازعنایات بلانهایت ایزد جهان آفرین در سایۀ دولت قوی شوکت حضرت ضیأالملة والدین آسایش داریم، شب و روز دعای دوام عمر وبقای سلطنت ولینعمت خود را نموده خدمتگاری مینماییم، مگر اینکه  از سبب قید حاضری همۀ مایان به مرگ خود راضی میباشم  . . . درین روزها که چهارده ساعت کامل به دفترها نشسته تحریر مینماییم، همه بیمار واز زنده گی خود بیزار شده ایم، لا چار خدمت حضرت شهریارعریضه نگار شدیم . . .

پروردۀ نعمت غلام قدیمی عبدالعلی، کمترین غلامان محمد امین، غلام فدوی مرزا عطا محمد، کمینه غلام احمد علی، کمترین غلام جان نثار محمد رضا هراتی نظامی، حقیر فقیر محمد حسن نظامی، غلام نمک پرورده مرزا شاه پسند، خادم دولت خداداد نهال چند (که باید از هندوان افغانستان باشد) . . ."

 

 آن اوصاف و القاب عذر آمیزی را که مامورین پیش از نام خویش به کار برده اند، میتواند به تنهایی سیمای ترسناک مطلقیت را بازتاب بدهد.

 

شرح واکنش امیررا هم بخوانیم که آیینۀ تمام نمای " فقط" مطلقیت اواست و میتواند میزان سنج آداب او در برابردرخواست کاهش ساعات کارمامورین باشد. امیرکه چهارده ساعت کار رابرای مامورین دفتر ها تعیین نموده بود، درخواست تغییر آن حتا با عذرنامه های که ازژرفنای شکست شخصیتی انسان ها دربرابر سلطۀ پیروزمند ودیوانه وارگواهی میدهد، توهین به فقط او تلقی شده است.

امیر درجواب عریضۀ مامورین نوشت :

"  برپدرهمۀ شما مرزاهایی که درین کاغذ مُهر ودست خط کرده اید، لعنت وبرشما هزار لعنت برهرکدام شماباد. ببرکت ارواح پاکان درگاه خداوند، دل شما هاهرگزکار نمیخاهد(نمی خواهد)  همۀ شما مردار وپدر آزار ومادرازار استید، تمام مرداری دفتر ها ازشمایان است.فقط . امیرعبدالرحمن بقلم خد( خود) نوشتم فقط ." (14)

 

از فقط گفتن های امیرعبدالرحمان خان مثال های بیشتر نمیاوریم. همین چند نمونه هم میتواند دربازشناسی مفهوم سیاسی وبارهای تحکم آمیزی را که داراست، همبافتی وهمخوانی ساختار مطلقه ونماد آن یعنی امیروفرمانهای او را نشان ما دهد.

 فقط اززبان امیر، سخن نهایی ومورد لزوم مطلق العنانی است که دربرابرآن چون وچرا، پاسخ نه، اندک ابراز نظر واستدلالی را نمی پذیرد. حتا تعلل اندک رادر اجرای اوامر غیر انسانی روا نمی دارد. فرمان میدهد که فقط  چنان شود که من گفته ام . چه این فرمان کشتن باشد ، چه به سیاه چاه انداختن، ویا بمنظور تشهیر یک انسان داخل شهر. هرچه است، باید اجرا شود. فقط او زبان مطلقیت واراده وتصمیم برگشت ناپذیرلزوم دیدها بود.

تعمق بیشتر به کیفیت ومضمون فقط مطلق العنانی امیر،معرف دو منظور به هم پیوسته است. نخست تحقق منظور تأمین حاکمیتی که در برابر اعمال امیر وجنایت بی حد وحصراوگویندۀ چرا وابراز کنندۀ اندک نارضایتی وجود نداشته باشد؛ و دو دیگر، منظورسلطۀ برتانیه نیزمتحقق گردد. ازین رودرزمان امیربخش قابل ملاحظۀهرآنچه ازکتابها ورساله هایی که به نشررسیده اند،ملهم ازآن نیازاند.بطورمثال درزمان اومنتخباتی ازکتاب انوارسهیلی ، "که به قول مهتمم آن" فدوی جان فشان گل محمد محمد زایی درانی افغان"  «نفس نفیس مبارک خود حضرت پادشاه اسلام پناه انتخاب فرموده»، با نام آئینۀ جهان نما به چاپ رسید. خواننده پس از ورق گردانی آن مانند چند اثر دیگر به زودی متوجه همخوانی محتویات کتاب با روشی میشود که امیر در پیشگرفتۀ بود. نمونه یی را میاوریم :

" وصیت دوم :

آنکه ساعی ونـُــمام را درمجلس خود راه ندهد که ایشان فتنه انگیز وجنگجو اند وعاقبت ایشان بغایت وخیم است. زودتر آتش سعایت او را باآب شمشیر سیاست فرونشاند تا دود آن عرصۀ عالم را تیره نسازد. بیت :

آتشی را که سوخت خلقی از آن

جز بکشتن علاج نتوان کرد. " (15)

.

 

ادامۀ "فقط" عبدالرحمان خانی

                                   تا زمانۀ امروزی

   

 

مظاهروچهره های فقط،امیرعبدالرحمان در زمان  وبه ابتکار او پدید نیامد وبا مرگ امیرهم ناپدید نشد. ثمرۀ تلخ فقط امیراز درخت پرشاخ  وپیکراستبداد پیشینه وتاریخی وبا ویژه گیهای شرقی اش بر سرمردم افغانستان ریخت؛ و با مرگ او دامن جامعه را رها نکرد .

چنان بود که با وجود تفاوت اندکی که درخلق وخوی عبدالرحمان خان وپسرش امیر حبیب الله خان وضاحت داشت، اما به سان تفاوت های بود که درشاخچه های یک درخت وجود دارد.

درچارچوب نیازنگرش به سیرحرکی و چهره های مشخص فقط ها، از زمانۀ امیرعبدالرحمان به بعد، بایسته به نظر میاید که ویژه گیهای حاکمیت چند دهه و گونه های فعل وانفعال فرمانروایی وفرماندهی را طرف تأمل قرار بدهیم . . .

 

 آنچه ازحضوراذیت بارسایۀ آن درخت پرریشه وپردانه بردوش جامعه چند دهۀ پسین سنگینی نموده، برخی  ازمظاهر و جلوه های آن، اینهااند:

 

 

     -  فقط من

     -  فقط گروه من

     -  فقط دین من

     - فقط مذهب من

     - فقط تبارمن

     -  فقط زبان من

     -  فقط اندیشه و تصوروپنداشته های من

     -  فقط حزب من

     -  فقط تاریخ من

     -  فقط کشورمن

 -  فقط آهنگ من ؛ وفقط های دیگر.

 

امروز حمل این فقط ها درگفتارو رفتارسیاسی واجرای امیال برخاسته ازآن، آسیب های جبران ناپذیری بر پیکرافغانستان و مناسبات اجتماعی آن میرساند. زیرا درجامعۀ ما مانند بقیه جوامعیی که دارای (اجزای و تنوع) قومی،زبانی، مذهبی و افکار و پنداشت های محتلف سیاسی است، اعتنا واحترام به وجود اجزای دیگرجزجدایی ناپذیرخرد وعقل متعالی است.

عدم گسست از آن فقط اندیشی ها، درواقع دل نکندن ازراه وروشی است، که درسیمای امیر عبدالرحمان خان از آن یاد نمودیم. نفی دیگران، توسل به اعدام وشکنجه، نسل کشی، وبی احترامی به دین وآیین ومذهب دیگران، فقدان تحمل به دگراندیش، ریشه درین فقط اندیشی برخاسته ازخوداندیشی به بهای نادیده گرفتن دیگران تا مرزخونریزیهای دل آزار دارد.

 

نیکویی گسست ازآن، زمانی میسر تواند بود، که ما این فقط گویی های زیانبار تاریخی، فرهنگی وسیاسی و مذهبی را دریابیم. درغیر آن تجویز هرنوع ادویه یی آمیخته با لعاب و رنگ دموکراسی گویی، بدون شناخت این درد تاریخی وموجود مداوایی نخواهد دید.

 

هنگام ابراز این نظر، فراموش ما نمیشود که نباید برآن مهر فقط را نهاد، تا جای گفتمان وتعاطی افکاروگوش دادن به سخن وبرداشت دگر اندیش از دست نرود.

                                                                              پایان  

 

11- امیرعبدالرحمان خان .نصایح نامچه ص 2/3 1901 مطبعۀ دارلسلطنۀ کابل .  

12- منبع بالا .ص14

13- غبارص .662 س جلد 3 ص 934

14- میرغلام محمدغبار. افغانستان در مسیرتاریخ.جلد اول.ص 657.

 غبارمینویسد: اصل این عریضه وجواب دست خطی امیر دردوسیۀ اسناد تاریخی آندوره متعلق آقای مرزا سید داود خان است .

15- " آئینۀ جهان نما. منتخبات انوارسهیلی. مطبعۀ دارالسلطنۀ کابل . 1317 ق

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳۵       سال شـــشم           جــــدی ۱۳۸٩  خورشیدی        اول جنوری ٢٠۱۱