کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
 
طرزی وسراج الاخبـــــــــــــار
 
 
بشیر سخاورز
 

 

 نخبگان طرزی

 

ميتوان باور كرد كه محمود طرزى در زمانش مكتبى بوده كه با قاطعيت در مقابل شيوهٴ كهن برخاسته، مكتبى كه معرف طرز ديد نوين در سياست و ادبيات است. جاى شك نيست كه طرزى به ادبيات، به خصوص شعر عشق می ورزد و به كار هايى كه ويژهٴ ادبيات است ميپردازد، مانند ترجمهٴ آثار نويسنده گان معروف آنزمان كه در فرانسه ميزيسته اند و يا سرايش شعر و يا نوشتن مقالات ادبى كه تنها پيام ادبى دارند، اما در عين حال بايد متوجه بود كه ادبيات برای او وسيله است ، زيرا كه او مقدم بر اديب بودن سياستمدار است، سياستمدارى كه ادبيات را زمينه يى براى گسترش افكار سياسى خود يافته است. بديهى است كه وقتى مدعى مى شويم طرزى سياستمدار بوده، بايد سياست او را هم معرفى كنيم.

 

زمانى كه طرزى سردبير سراج الاخبار بوده، زمانيست كه دگرديسى اى آشكار در كشور هاى اروپايى رخ ميداده. اين زمان مقارن است با از هم فروپاشيدن امپراتورى تركيهٴ عثمانى كه به آن مرد بيمار اروپا لقب داده بودند٬ جنگ هاى طولانى كشور  هاى بالقان، آغازِ  اغتشاشات بر عليه كشور هاى استعمارى، پيش زمينهٴ انقلاب اكتوبر و ارتقأ سطح آگاهى مردمى كه در زير سيطرهٴ استعمار  خُرد مى شدند و بقاى خود را در ادامهٴ نبرد بر عليه استعمار مى ديدند.

 

طرزى از تمام اين تلاطم  دو پيام مشخص گرفته بود:

 

  1. كشور هاى جهان در پى كسب آزادى از زنجير استعمار اند

  2. كشور هاى پيشرفتهٴ جهان در رقابت هاى اقتصادى در مقابل همديگر قرار گرفته اند و مردمان اين كشور ها دولت هاى شانرا وادار به رفرم هاى اقتصادى ساخته٬ اما  در بعضى از اين كشور ها رفرم كافى نيست و منجر به انقلاب مردمى شده است.

 

براى اينكه كشور افغانستان بتواند ماندگار باشد، تنها مبارزه براى استرداد استقلال كافی نبود.. براى حيات افغانستان دو اصلِ جدا ناپذير مهم بود:

 

  1. كسبِ استقلال

  2. تحول مثبت در اقتصاد و تجدد

 

طرزى براى كسب استقلال افغانستان به توده ٴ مردم ضرورت داشت در حاليكه براى ايجاد اقتصاد نوين و پيشبرد چرخ تحول به مردمانى رجوع مى كرد كه آنها از جمله  روشنفكران، شاعران،  تاجران، اهل دربار و يا به يك قلم "نخبگان" به شمار مى رفتند. در انقلاب اقتصادى طرزى كارگر و يا كشاورز وجود نداشت. او بر عكس كشور همسايه اش روسيه، براى تحقق دادن آرمانش كه پيشرفت افعانستان بود، از نخبگان به جاى توده استفاده مى كرد. او به اين عقيده بود كه نخبگان  جامعه جز جامعه اند و از جامعه نمايندگى مى كنند. به نظر او نخست دگرديسى روشنفكرى است كه پيش زمينه براى دگرديسى اقتصادى به طور كل ميشود. او براى رسيدن به آخرين هدف يعنى افغانستانِ متكى به خود كه بتواند در قطار كشور هاى انكشاف يافته به شمار آيد، مجبور است كه نخست گروهى از روشنفكران را به دور خود داشته باشد و آنها را سازماندهى كند، روشنفكرانى كه ضرور نيست نمايندگان طبقهٴ مظلوم جامعه و يا حتا قشر مستضعف آن به شمار آيند. طرزى در اين دگرديسى همهٴ نخبگان به شمول آنهايى را كه از بطن جامعه برخاسته و توانسته اند كسب تحصيل كنند و يا كسانی كه به  خانواده هاى اشرافى مربوط اند٬ دعوت مى كند تا از پيشگامانِ سپاهِ ترقيخواه باشند. او با كسانى كه از علم و دانش مدرن آگاه نيستند٬ مناسبات حسنه ندارد، حتا اگر اين مردمان از نزديكترين كسان دربار به شمار آيند كه البته كم لطفی به چنين اشخاص باعث ايجاد خطر براى او ميشد؛ مانند بى توجهى او در مقابل نائب السلطنه نصرالله خان[1] كه با وجود احساس جوشان حريت در اين مرد، از جمله كسانى به شمار مى رفت كه با تحولات سريع جهان و پيشرفت موافق نبود و قيام مردم افغانستان را بيشتر جهادى به حساب مى آورد كه اين جهاد مبارزهٴ اسلام بر ضد كفر است و اگر افغانستان بتواند با عث شكست كفار گردد و آنها را از وطن براند مرام او به دست آمده، در حاليكه براى طرزى زندگى آزاد اما در فقر٬ چيزى بهتر از زندگى در زير قيد استعمار نيست. براى همين منظور او ترجيح مى دهد تا دوستى از طبقهٴ محروم جامعه به عوض دوستى از اشرافيان داشته باشد، مشروط بر اينكه اين دوست روشنفكرى به حساب آيد كه عقب ماندگى افغانستان را در دو جهت ببيند؛ نخست استعمار و بعد عدم موجوديت شرايط براى پيشرفت اقتصادى.

 

نويسندگانى را كه سرمحرر سراج الاخبار به عنوان هيئت تحرير پذيرفته، دو تن از آدمهايى اند كه  آنها هم داراى سرشتی هستند كه اين سرشت در دو جهت خودش را معرفى مى دارد- جهتى براى مبارزه كردن بر عليه استعمار و جهت ديگرى كه ميتواند افغانستان را به جادهٴ ترقى راهنمايى كند. اين دو مرد آدمهاى عادى جامعهٴ آنروزگار نيستند. آدمهاى غير معمولى اند كه مى توان آن ها را چندين دهه و يا سده مقدم بر ديگران ناميد. آدمهايى كه چون طرزى اند. اين دو مرد يكى عبدالرحمان لودين، ممثل آزادى خواهى و مبارزه عليه انگليس است و ديگرى عبدالهادى داوى نام دارد. هر دو مرد از نخبگان زمان خود اند –  كاملأ با ادبيات و سياست شرق و غرب آشنا هستند و هردو بر چندين زبان، به ويژه اردو و انگليسى تسلط كامل دارند. اين تسلط بر زبان و آگاهى از اوضاع روزگار براى طرزى مهم است زيرا كه او در جنگ بر عليه انگليس و فقر٬ به ميهن پرستان آگاه و نخبه ضرورت دارد و آن به علتى كه وطنپرست غافل هرچندى كه نيت پاك براى افغانستان داشته باشد و بخواهد افغانستان از چنگ انگليس رهايى يابد، استعداد حفظ افغانستان را بعد از استرداد استقلال ندارد، چونكه انگليس به مراتب بعد از شكست هايش از عدم دانش مردم استفاده كرده و شكستش را با دانش و آگاهيى كه دارد به كاميابى مبدل ساخته و افغانستان در زير نفوذ انگليس مانده. در واقع ما شاهد سياستى هستيم كه طراح اين سياست ترجيح مى دهد تا با شمارِ قليل نخبگان كار كند و از حضور مردمان ناآگاه در صفش بكاهد.

 

نخبگانِ افعانستانِ زمانِ طرزى در مقايسه با بعضی از كشور های در حال رشد از شعور سياسى بهترى برخوردار بودند و از اوضاع جهان بيشتر آگاهی داشتند و آن به چند دليل:

 

١-در افغانستان  نفوذ سياسى انگليس باعث  شد تا نخبگان به زبان هاى انگليسى و اردو آشنايى داشته باشند. اين آشنايى با زبان در واقع دريچه يى بود كه بسوى درك جهان ديگر گشوده ميشد. نويسندگان افغانستان در آنروز نه تنها از آنچه در هند٬ روسيه٬ بريتانيا٬ جاپان و  كشور هاى همجوار اتفاق مى افتاد٬ آگاه بودند بلكه  حتا  دربارهٴ موضوعات غامض چون بالكان معلومات داشتند، زيرا كه اين وقايع در روزنامه هاى چاپ هندوستان به تفسير شرح مى شد و تاجران و نويسنده گانِ افغانستان كه آزادانه به هند مى رفتند از اين حوادث مطلع بودند. از سويی ديگر طرزی هم دسترسی به نشريات تركی داشت٬ آنها را به طور مرتب ميخواند و خبر های آنرا تحت عنوان "اخبار خارجيه" در سراج الاخبار منعكس ميساخت.  اگر بخواهيم كه به طور دقيق اين آگاهى را بررسى كنيم لازم است كه سراج الاخبارِ زمان جنگِ جهانى اول را ورق بزنيم تا در آن موضعِ افغانستان را كه پشتيبانى از تركيه است ببينيم و دريابيم كه در اين موضع گيرى٬ سراج الاخبار سياست ضد انگليسى دارد و با وجودى كه  كشور افغانستان  استقلال خارجى ندارد و "تحت حمايهٴ انگليس" است، سراج الاخبار دشمنِ انگليس ها يعنى ترك ها راستايش و انگليس ها را نكوهش مى كند.

 

٢- وجود طرزى در افغانستان هم در پيشرفت سطح آگاهى مردم كمك مى كرد. طرزى بااستفاده از سراج الاخبار به طور جدى در تلاش بود تا مردم را از اوضاع جهان مطلع سازد و به مردم شعور سياسى دهد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] - نائب اسلطنه نصرالله خان نفوذ بيش از حد بر برادرش امير حبيب الله خان داشت. اين نفوذ شايد از آن ناشى شده بود كه نصرالله بعد از وفات پدرش عبدالرحمان خان از حبيب الله براى به قدرت رسيدن حمايت بدون قيد و شرط كرد و امير را در مقابل پسر ديگر عبدالرحمان خان كه از زن ديگر عبدالرحمان بود و عمر جان نام داشت پشتيبانى كرد. مادر عمرجان از زنان صاحب رسوخ و پشتون بود كه موقف خود را نسبت به مادر حبيب الله كه از زنان بدخشان بود مقدم مى شمرد و ادعا داشت كه بعد از مرگ امير، امارت به عمرجان برسد.

نصرالله خان تا وقت مرگ امير حبيب الله به او وفادار ماند و حتا زمانى كه از او خواستند تا در كودتايى كه امكان مؤفقيت آن صد در صد بود، بر عليه حبيب الله اقدام كند و امارت را تصاحب كند، نپذيرفت. در تأريخ ما نمونه هاى اندكى از همچو وفادارى داريم، زيرا معمول بر اين بوده كه برادر از اندك فرصت استفاده كند و براى تصاحب قدرت بشورد.

متأسفانه با وجود وفادارى نصرالله به حبيب الله و ضديت خلل ناپذير او در مقابل انگليس ها اين مرد بيشتر به اجتهاديادنى شبيه بود كه افغانستان را ميدانِ جنگِ مسلمان و كفار ميديد و به نماد هاى تجدد و ترقى سخت مخالف بود و آنها را ضد اسلام به حساب مى آورد.

نصرالله آدم متواضع بود و برعكس برادرش حبيب الله كه لباس هاى اروپايى مى پوشيد و بيشتر به شاه اروپايى شباهت داشت، جامهء ساده يى محلى به تن داشت و محاسنش به مردمان متدين ميماند. او از پشتيبانى ملاها و عالمان دين برخوردار بود و زمانيكه ملا ها بر امان الله شوريدند، گمان مى رفت كه  نصر الله قدرت را بدست خواهد گرفت.

حساب مى آورد كه اين جهاد مبارزهٴ اسلام بر ضد كفر است و اگر افغانستان بتواند با عث شكست كفار گردد و آنها را از وطن براند مرام او به دست آمده، در حاليكه براى طرزى زندگى آزاد اما در فقر٬ چيزى بهتر از زندگى در زير قيد استعمار نيست. براى همين منظور او ترجيح مى دهد تا دوستى از طبقهٴ محروم جامعه به عوض دوستى از اشرافيان داشته باشد، مشروط بر اينكه اين دوست روشنفكرى به حساب آيد كه عقب ماندگى افغانستان را در دو جهت ببيند؛ نخست استعمار و بعد عدم موجوديت شرايط براى پيشرفت اقتصادى.

 

نويسندگانى را كه سرمحرر سراج الاخبار به عنوان هيئت تحرير پذيرفته، دو تن از آدمهايى اند كه  آنها هم داراى سرشتی هستند كه اين سرشت در دو جهت خودش را معرفى مى دارد- جهتى براى مبارزه كردن بر عليه استعمار و جهت ديگرى كه ميتواند افغانستان را به جادهٴ ترقى راهنمايى كند. اين دو مرد آدمهاى عادى جامعهٴ آنروزگار نيستند. آدمهاى غير معمولى اند كه مى توان آن ها را چندين دهه و يا سده مقدم بر ديگران ناميد. آدمهايى كه چون طرزى اند. اين دو مرد يكى عبدالرحمان لودين، ممثل آزادى خواهى و مبارزه عليه انگليس است و ديگرى عبدالهادى داوى نام دارد. هر دو مرد از نخبگان زمان خود اند –  كاملأ با ادبيات و سياست شرق و غرب آشنا هستند و هردو بر چندين زبان، به ويژه اردو و انگليسى تسلط كامل دارند. اين تسلط بر زبان و آگاهى از اوضاع روزگار براى طرزى مهم است زيرا كه او در جنگ بر عليه انگليس و فقر٬ به ميهن پرستان آگاه و نخبه ضرورت دارد و آن به علتى كه وطنپرست غافل هرچندى كه نيت پاك براى افغانستان داشته باشد و بخواهد افغانستان از چنگ انگليس رهايى يابد، استعداد حفظ افغانستان را بعد از استرداد استقلال ندارد، چونكه انگليس به مراتب بعد از شكست هايش از عدم دانش مردم استفاده كرده و شكستش را با دانش و آگاهيى كه دارد به كاميابى مبدل ساخته و افغانستان در زير نفوذ انگليس مانده. در واقع ما شاهد سياستى هستيم كه طراح اين سياست ترجيح مى دهد تا با شمارِ قليل نخبگان كار كند و از حضور مردمان ناآگاه در صفش بكاهد.

 

نخبگانِ افعانستانِ زمانِ طرزى در مقايسه با بعضی از كشور های در حال رشد از شعور سياسى بهترى برخوردار بودند و از اوضاع جهان بيشتر آگاهی داشتند و آن به چند دليل:

 

١-در افغانستان  نفوذ سياسى انگليس باعث  شد تا نخبگان به زبان هاى انگليسى و اردو آشنايى داشته باشند. اين آشنايى با زبان در واقع دريچه يى بود كه بسوى درك جهان ديگر گشوده ميشد. نويسندگان افغانستان در آنروز نه تنها از آنچه در هند٬ روسيه٬ بريتانيا٬ جاپان و  كشور هاى همجوار اتفاق مى افتاد٬ آگاه بودند بلكه  حتا  دربارهٴ موضوعات غامض چون بالكان معلومات داشتند، زيرا كه اين وقايع در روزنامه هاى چاپ هندوستان به تفسير شرح مى شد و تاجران و نويسنده گانِ افغانستان كه آزادانه به هند مى رفتند از اين حوادث مطلع بودند. از سويی ديگر طرزی هم دسترسی به نشريات تركی داشت٬ آنها را به طور مرتب ميخواند و خبر های آنرا تحت عنوان "اخبار خارجيه" در سراج الاخبار منعكس ميساخت.  اگر بخواهيم كه به طور دقيق اين آگاهى را بررسى كنيم لازم است كه سراج الاخبارِ زمان جنگِ جهانى اول را ورق بزنيم تا در آن موضعِ افغانستان را كه پشتيبانى از تركيه است ببينيم و دريابيم كه در اين موضع گيرى٬ سراج الاخبار سياست ضد انگليسى دارد و با وجودى كه  كشور افغانستان  استقلال خارجى ندارد و "تحت حمايهٴ انگليس" است، سراج الاخبار دشمنِ انگليس ها يعنى ترك ها راستايش و انگليس ها را نكوهش مى كند.

 

٢- وجود طرزى در افغانستان هم در پيشرفت سطح آگاهى مردم كمك مى كرد. طرزى بااستفاده از سراج الاخبار به طور جدى در تلاش بود تا مردم را از اوضاع جهان مطلع سازد و به مردم شعور سياسى دهد.

 

ادامه دارد....

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢٢          سال شـــشم              جوزا / سرطـــــــــان ۱۳۸٩  خورشیدی           جون ٢٠۱٠