تذکر:
جنگی که حدود سه دهه در سری لنکا جریان داشت، گویا
پایان یافت .رسانه های گروهی جهان در هفته های گذشته از پیروزی نیروهای
دولت سری لنکا بر ببرهای تامل آن کشورخبر دادند.
برای روشنی بیشترمسئله، یادداشت زیرین را که متکی بر
روایات کهن ترین منبع تاریخی جهان یعنی "راماین" است ترتیب نموده ایم زیرا
حرف های در مورد پیشینهء نام کشورسری لنکای امروزی و قدامت تاریخی آن
،همچنان درباره ء قدیم ترین نام سرزمین عزیز مان افغانستان، « آریاوند» به
گونهء فشرده بیان میدارد. البته درِ بحث آزاد در موارد یادشده بر روی
پژوهشگران عرصهء تاریخ کشور با جبین گشاده بازست تا با حفظ عفت قلم اندرین
باب قلم زنند.
قابل یادآوری است که، امکان ندارد فشرده ء حماسهء
راماین را درین مختصر گنجانید. ولی تلاش برین است که با دو مطلب یاد شده در
حد ادای حق پرداخته شود
سخنی در مورد عشق رام و سیتا
راجه جهنک و همسرش که از داشته ها و بودهای دنیا فراوان نصیب برده بودند،
در نبود فرزند همواره غمین و رنجور می بودند. بارها به درگاه ی خداوند سر
به زمین کرده و ریاضت و عبادت زیاد به خود روا میداشتند. روزی مهری بر
ایشان عنایت گردید و هدایت یافتند که با اهل دربار و خانواده به سمت آفتاب
برآمد به راه افتند و آنجا که گادی شان بیایستد سینه ی زمین را بکاوند تا
به مراد برسند.
پادشاه باهمسر و کاروانش به گرامیداشت آن دستور، سوی منزل گام برداشتند.
ازدشواری درازنای راه، کاسهء صبر شان لبریز شده بود و ناامیدی را نیز دامن
میزد. مگر نزدیکی های شام، گادی شان که توسط دو نرگاو کشانده میشد، در جایی
بیدرنگ می ایستد. پادشاه شتابناک دستور کاوش همان حصه را صادر میکند و از
عمق آن خاکزار، گاوصندوقی نمایان می شود که با شتاب و دلهره آن رابرکشیده و
باز کردند. با شادمانی نگریستند که کودک چندروزه یی در آن خوابیده و
لبخندکودکانه یی برلب دارد. آنها شکر خدا را هزار بار بجا آوردند و نامش
را « سیتا » گذاشتند.
سیتا بزرگ شد و آیینهء تمام نمای عفت و سیرت و صورت که از فیض قدم او، راجه
جهنک، صاحب دختران دیگر نیزشده .
سیتا، خواستگاران فراوان داشت و پدرش ناگزیر جهت انتخاب یکی از آنها، روزی
صحنۀآزمونی را برپا میدارد که رام جوان که شامل آن جوانان بود،برنده
میگردد.
گفتنی است که پیش از برپاشدن آن آزمون، یکی از ریشی ها « دانشمند، عارف و
عالم» سرزمین عزیز ما افغانستان، جهت خواستگاری سیتا برای رام، نیز نزد
راجه جهنک رفته بود.
اندکی در مورد این افغـــان دیرینه
این فرزند سرزمین ما با دریغ و درد که اندک مورد توجه تاریخ نگاران کشور ما
بوده است. این بی میلی ریشه در کجا داشته است دقیقأ نمیدانم. سالها پیش،
مقاله یی از استاد احمد علی کهزاد در موردش خوانده بودم و بس.
این ابَرمرد دانش ویدی را « ویشوه میترا» نام بود و از عارفان بس بزرگ
سرزمین آریاوند بود. در دانش ویدی جایگاه بلندداشت و جمیع علوم آن زمان را
فراگرفته بود و از شهرت عالمگیر برخوردار بود.
گفتنی است که بیشتر از بیست هزار سال پیش از امروز وطن مان « آریاوند» یا «
آریاورد» در کهن ترین منبع تاریخی یعنی راماین یاد شده است.
افزون برین منبع، در سرودهای ویدی از دو قبیله بارها شده است که عبارت از
بهاراته و آریاورته یا آریاوند میباشند.
« بهارت» یا « بهاراته» که از قبایل خیلی مهم کتلهء آریایی باختری است که
بعد از فرود آمدن در جنوب هندوکش بعضی عشایر آن از راه وادی ارغنداب و برخی
از راه های درهء «کوبها» و « کرومو» و «گوماتی» به پنجاب انتشار یافته اند.
بهارت به وزن مهارت در واقع کهن ترین نام هندوستان امروزی است ولی ساحهء
جغرافیایی آن کوچکتر گردیده، چه در گستره کشور های معتدد به گونه سرزمین
های مستقل با سابقه تاریخی مشترک عرض وجود کرده اند.
کلمهء « بهرت» به وزن حیرت نه در معنا و نه هم در شکل همگون بهارت میباشد
بلکه در جایگاه اسم مذکر معنای () را دارد.
آریاوند یا آریا ورته در اوستا هم به نام « سرزمین مردان جلیل » آمده و ذکر
خیر آن درین کتاب با ارزش باربار می آید
ویشوه میترا (Vishvamitra) روحانی بزرگ بود با ذوکات و شخصیت عالی عرفانی
اش توانسته بود دامن علم و عرفان را در سرزمین ما پخش دارد. او به حکومت و
امور دولتی علاقه و ارتباطی نداشت تمام توجه خود را به گسترش معارف و علم
عطف کرده بود.
روزی رسید که دشمنان علم و فرهنگ باعث دردسر و اندوه ی جانکاه او شدند. در
شهر هایی از سرزمین آبایی ما و شما به ویرانی و آتشسوزی دبستان های ویشوه
میترا دست یازیدند. قدرت دولتی آن هنگام از مقابله با نیروی مهاجم عاجز
مانده بود. ناگزیر ریشی ویشوه میترا به اهل روحانیت و عرفان کشور هسایه
یعنی بهارت یا بهارته ورشه مراجعه کرده طالب کمک میشود. به هدایت
آمــــوزگار بلندمرتب (گورو وششت)، رام و برادرانش به یاری ویشوه میترا شتافته با قدرت خارق
العاده یی شان، نیروهای شیطانی را نابود میکنند و پیش زمینه گسترده فرهنگ و
علم را برای ویشوه میترا فراهم می آورند.
ویشوه میترا، به پاس این یاری رسانی، به خواستگاری سیتا نزد راجه جهنک
میرود و سرانجام سیتا با رام و خواهرانش با برادران رام عروسی میدارند.
سیری رام، سیتا را همواره از روی محبت و صمیمیت به نام اصلیش « جانکی» به
معنای « خاک » یا فرزندخاک صدا میکرد.
کوتاه سخنی از ربودن سیتا توسط راوان
اختطاف سیتا از سوی روان، پادشاه لنکا دقیقأ در سال سیزدهم تبعید اجباری به
عمل می آید و نبرد ریایی آن تقریبا یک سال را احتوا میکند. کشور لنکا در
جزیره سیلان از بهارت خیلی دوربوده و آن هنگام تنها راه بحری داشت.
رام و لکشمن بعد از اینکه اطلاع حاصل میدارند که راوان سیتا را با خود از
طریق هوا به لنکا انتقال داده است، دست بکار میشوند.
ایشان با یاری هنومان و هم قبیله گان او در سدد یلغار می برآیند. نخست فردی
را به گونه فرستاده ی رام، نزد راوان میفرستند که سیتا را آزاد کند ولی او
با تندخویی، تکبر و اهانت پاسخ رد می دهد.
سیری رام با یاری هنومان و همجنسان او پلی را از سنگپارچه ها در بحر
اقیانوس هند به سمت لنکا می آباداند و داخل کشور لنکا عبور می ورزد.
شایستهء گفتن دارد که حکومت هند در سال 2008 برنامه یی را به پارلمان
پیشنهاد کرد که کوتاهی راه ی بحری هند و سری لنکا را همراه داشت. در
پیشنهاد آمده بود در صورتی که راه فعلی « سیتو سمندرم» با تخریب پل گونه
هموار گردد، باعث نظارت بهتر، کاهش هزینه و تأمین گسترده امنیت راه ی بحری
خواهد شد. ولی این پیشنهاد از سوی حزب بهارتی جنتا پارتی و همنظرانش رد شد
و تظاهراتی را نیز بر خیابان های دهلی و برخی شهر دیگر راه اندازی کردند.
این حزب و یاران سیاسی او به این باور اند که این پل، در واقع همان پلیست
که سده ها پیش از امروز از سوی سیری رام و اصحاب گرامی او آباد شده بود.
بهرحال سیری رام با دوستانش وارد لنکا میشوند روزی بعد نبرد آغاز میگردد.
نبرد با طلوع آفتاب آهنگ میکرد و با غروب آن آرام میگرفت. در روند یک هفته
شماری از نیروی رزمی راوان کشته شدند که فرزندش نیز در جمع آنها بود و در
هفته دوم راوان نیز تیر باران میگردد و سیتا از هر باب سلامت به همسرش می
پیوندد.
برادر راوان «بهیشن» که یک سال قبل از آغاز نبرد، از وی بریده و با خانواده
اش نزد سیری رام پناه آورده بود،به حیث پادشاه لنکا اعلام میگردد که
آبادانی و آرامش را دستور کارش بود.
از برگهای حماسهء راماین به خوبی هویدا میگردد که راوان شخصیتی ساده و صرفا
پادشاه ی ظالم نبود.
او جمیع علوم آن هنگام را فراگرفته بود و با تحصیل علم به اختیارات خارق
العاده نصیب یافته بود.
پرسشی مطرح میگردد که با این کوله باری از خردمندی چرا چنین سیه روزی و سیه
کاری از خود در تاریخ برجای گذاشت؟
به این پرسش که در ذهن هرخواننده حماسۀ راماین و بیننده سریال راماین چنگ
میزند، مادر راوان پاسخ فراگیر ارائه میدارد.
مادر راوان از آغاز نبرد پسرش با دوست و نبی خدا سیری رام روزهای زندگیش را
در شمارش می یابد و ناگزیر اعتراف میکند که در واقع همه مسؤولیت بد اندیشی
و بدکرداری راوان بر دوش وی سنگینی میکند بنا ًراه خودکشی را انتخاب می
کند.
راوان هرچند علمی که آموخت، اما از مادرش صرف تکبر، برتراندیشی و بزرگمنشی
را فراگرفت. بی آنکه نیک بیاندیشد که تکبر به ذات خداوند زیبنده است و بس.
به سخن دیگر پرورش نادرست، حتا عالم و عارف به مقام رسیده را سقوط میدهد و
به لغزش های جبران ناپذیر میکشاند.
جهت اثبات این ادعا که راوان شخصیتی عادی نبود، ناگزیر درین یادداشت، به
برگه های حماسه راماین مراجعه فرجامین بداریم:
سیری رام و ارادتمندانش که برنده نبرد بر حق و ناظر واپسین نفس های راوان
بودند. لکشمن از وی دستور میگیرد که به سوی راوان برود و از او پندی تقاضا
کند.
لکشمن دستور سیری رام را پذیرفته و به پای راوان ایستاده تعظیم میکند و
پندی می جوید. راوان در پاسخ می گوید:
خداوند فرموده است که ای انسان تو صرف مالک زمان «حال» هستی، گذشته «ماضی»
در دسترس تو نیست، برنمیگردد و به آینده « مستقبل» هم کوچکترین اختیاری
نداری!
بنا ً کاری را که فردا انجام خواهی داد، امروز عملی کن و کاری را که
میخواهی امروز انجام دهی، همین حالا بجا بیاور.
در بخش فرماجمین میخوانیم
|