در اینجا به منظور اطلاع
وورود خواننده به کنه های کتاب فوق الذکر شمعهء از فصل هشتم کتاب را از
صفحة 377 تا
381
تحت عنوان" هندوگذر در اوايل جنگها " بر گرفته و پیشکش خوانندگان گرانقدر
" کابل ناتهـ میدارم .
فصل
هشتم :
هندوگذر در اوايل جنگها
در آن روز اواسط برج سرطان،
نگاهم به هندوگذر نيز جلب گرديد. هندوگذر كه در آن جمع كثيري از هموطنان
هندو
(باشندگان ديرينة سرزمين ما) سكونت دارند، در امتداد محلة خرابات شهركهنه
موقعيت دارد.
آثار جنگ چند هفتة گذشته،
بعد از ماه ثور
1371 خورشيدي
در در و ديوار محله از كلكينها و پنجرههاي ميخكوب شده با جاليهاي فلزي و
تختهاي و شماري از خانههاي سقف فرو ريخته به وضوح ديده ميشد.
اما چانس شهركهنه در دو ماه
اول جنگ آن بود كه نواحي شهركهنه عملاً به ميدان جنگ جناحها مبدل نگرديده،
جنگها در حومة شرقي ميان “شوراي نظار جمعيت اسلامي تحت رهبري مسعود” و
“حزب اسلامي
تحت رهبري حكمتيار”
و در ساحة غربي ميان
“حزب وحدت به رهبري مزاري” و “اتحاد اسلامي به رهبري سياف” از تداوم
برخوردار بود.
موج آتشهاي راكتي، توپچي
كه از چهارآسياب، از مواضع حزب اسلامي بسوي شهر شليك ميگرديد، با عبور از
تيغههاي شيردروازه، نواحي خواجه رواش، بيبي مهرو و مكروريانها را تحت
ضربان خود قرار ميداد و شهركهنه با موقعيتخفتة خود در آغوش و سپر خارآيين
(شيردروازه) به اصطلاح نظامي در منطقه “ميته” قرار ميگرفت. از اينرو از
ضربات آتشي حزب اسلامي تا حدودي از ساحة جنوبي در امان مانده بود، بيشترين
صدمات جاني و ويرانيها در شهركهنه، عمدتاً از آتشباريها از مواضع شرقي
حزب اسلامي، از بگرامي، شينه و از مواضع شوراي نظار اكثراً از “چكاد
آسمايي” و كشمكشهاي جنگي در اطراف قلعة بالاحصار وارد آمده بود.
اما آثار و فشارهاي گوناگون
برخاسته از جنگها بگونهاي واضحتر و عميقتر سيماي هموطنان هندو، با تحمل
درد و اندوه، ياس و نفرت بطور زايل نشدني نقش بسته بود.
واقعيت آن روزها چنين بود
كه جنگهاي گروههاي مجاهدين در كابل آنگونه كه در فصلهاي قبلي تذكر رفت،
تضادها، خصومتهاي ديني، مذهبي و ملي خوابيده در بستر قرون را نه تنها
بيدار و به صحنه كشاند، بلكه در درون هر يك از تنظيمها و احزاب مجاهدين به
رشد سنگواره انديشي مذهبي، ناسيوناليزم محلي، بلاهت تودهاي دامن زد.
جناحهاي متخاصم جنگ كشتن يكديگر و شهروندان متعلق به مذهب، قوم ديگر را
واجب، شرعي و وظيفة اصلي خود تلقي ميكردند، از همين جهت موج خشونت، نفرت و
نخوت را كه سران و فرماندهان جنگ عليه شهروندان نجيب و مهذب هندو از خود
تبارز ميدادند مهار ناپذير بود، كاربرد خشونت را عليه شهروندان هندو
بمثابه اجراي حكم الهي اجتناب ناپذير ميدانستند.
موج خشونتهاي آغاز شده در
اوايل جنگ در كابل عليه
هندوها،
وحشتناكترين و ترس آورترين ضربات و صدمات را بر خانوادههاي هموطن هندو،
باشندگان بومي سرزمين ما به
بار آورد.
در آن روزها تسلط بر
محلههاي هندو نشين شهر بصورت كلي و بويژه قبضه بر محلات اقامت هندوهاي
متمول مانند كارتة پروان، تايمني وات، قلعة فتحالله، از سوي گروههاي
مجاهدين داراي اهميت ويژه بود. هر گروه جنگ تسلط بر اين مناطق را بمثابة
دسترسي بر درياي ثروت و غنيمت جنگي محسوب مينمود.
در اين روند افراد “شوراي
نظار” مربوط مسعود محلة هندو نشين
شهركهنه و كارتة
پروان و تفنگداران حزب وحدت اسلامي “عبدالعلي مزاري”، تايمني وات را قلمرو
فرمانروايي خود برگزيده بودند.
در آن روزها نگارنده خود
شنيده بود كه
در منطقة تايمني
بجان و مال خانوادههاي هندو حمله صورت گرفته و تعدادي به قتل رسيدهاند،
اما اينك واضح شده است كه يكي از آنها (خانوادة بجاج) بوده است. در اين
باره يك هموطن هندو نگاشته است:
“در ماه مي سال
1992
حينيكه مجاهدين به قدرت رسيدند، در منطقة تايمني وات كابل، چند تن از جنگ
سالاران حزب وحدت اسلامي شامگاه به خانوادة آقاي بجاج كه شامل موهن لال
بجاج، خانم و پسر جوانش را كه يك سال و چند از عروسي او ميگذشت
داخل شده
در حاليكه مصروف صرف
غذاي شام بودند، ناجوانمردانه به شهادت رسانده و منزلشان را تصرف كردند.”
همة آگاهان بخوبي ميدانند
كه خشونتهاي خوابيده در بستر قرون عليه هندوهاي افغان مجدداً در دهة شصت
خورشيدي با آغاز منگنة جهاد؟ سر برآورد. يكي ازين نمونههاي خشونت عليه
هموطنان هندو در شهر كندز اتفاق افتاده بود:
در سال
1368
شهر كندز در اثر يك حملة همآهنگ تنظيمهاي اسلامي “شوراي نظار” جميعت
اسلامي و حزب اسلامي و ديگران موقتاً به تصرف گروههاي مجاهدين درآمد.
دولت جهت آزاد سازي شهر
كندز با بسيج نيروها بسوي كندز شتافت، فرقة 18 بلخ از راه ايرگنك، و فرقة
20 پلخمري از طريق شاهراه عمومي به
كندز تقرب نموده در
يك عمليات تحت فرماندهي جنرال جمعه اسك فرمانده گروپ اوپراتيفي شمال توانست
بزودي شهر را از وجود گروههاي مهاجم مجاهدين تصفيه و امنيت را برقرار
نمايد. در گزارشي كه بعد از ختم عمليات كندز به كابل فرستاده شده و نگارنده
آنرا خوانده بود. در يك پاراگراف آن دربارة شهروندان هندو آمده بود: “از
سوي گروهاي مهاجم مجاهدين بر خانوادههاي هموطنان هندو حمله صورت گرفته،
دوكانها، مغازهها و مال داراييهاي آنها به غارت برده شده، زنان و
دوشيزهگان مورد تجاوز قرار گرفتهاند چند تن از بزرگان هندوهاي كندز به
قرارگاه قواي عمليات آمده، با اعتراض، اندوه و اشكريزان لنگيهاي خود را بر
زمين ميزدند و ميگفتند، به دين و آئين ما به آبرو و حيثيت و ناموس ما
تجاوز صورت گرفته تمام داراييهاي ما حتي زيورات زنان را با خود بردند،
دولت مسئول است، شما نتوانستهايد امنيت شهر را تامين كنيد و از دخول
رهزنان جلوگيري نماييد. ما اين زندگي ننگين را نميخواهيم ما را دسته جمعي
همين جا
تير باران كنيد.”
در هندوگذر اتفاقاً با يكي
از هموطنان هندوي سك ملاقي شدم، آشكارترين احساسات او وطن دوستياش بود،
افغانستان را منحيث مامن اجدادي دوست ميداشت، وقتي او مطمئن شد كه من به
جناحهاي جنگ تعلق ندارم با لحن درد آوري لب به سخن كشود: “قربانيان اصلي
اين جنگهاي ميان گروهي مجاهدين در كابل، ما هندوها هستيم! سران و
فرماندهان همه جناحهاي با هم دشمن درگير جنگ در كابل، بدون استثناء به يك
نظر مشابه (بددين و غيرمسلمان) بما نگاه ميكنند، بعضيهايشان چنين فكر
ميكنند كه قبالة رسالت و هدايت بشريت از جانب خدا به آنها سپرده شده است،
ما را به ترك دين و آيينمان كه يك فرهنگ و راه خدا شناسي است و هيچگونه
شكل و مضمون سياسي ندارد، تحت فشار قرار ميدهند. من چندين بار در جريان
اين دو ماه به وسيله افراد مسلح مجاهدين كه در محلات ما حضور دارند، توقف
داده شده مورد تلاشي قرار گرفته، پولهاي جيبم را از دستدادهام، آنگاهي
كه پول با خود نداشتم، تحقير و توهين گرديده و پس از لت و كوب شدن، برايم
گفتهاند بيا مسلمان شو، يا برو جزيه بيار.
در هفته قبل كه جنگها ميان
اتحاد اسلامي و حزب وحدت در غرب شهر ادامه داشت مناطق شهركهنه از چنداول تا
شوربازار و نزديكيهاي بالاحصار از سوي افراد استخبارات “شوراي نظار” و
مليشهها تحت كنترول شديد قرار گرفت. در اين روزهاي جنگ عبادتگاههاي ما
بمثابة يگانه جايگاه راز و نياز و استدعاي كمك از خداوند جهت ختم جنگ بيشتر
از گذشتهها ما را بسوي خود فرا ميخواند.
يكي از روزهاي هفته قبل
حينيكه از درمسال (بابه سري چند) از عبادت صبح با شتاب به خانه بر ميگشتم،
مورد تلاشي دو مجاهد جوان از افراد “شوراي نظار” قرار گرفتم، چون پول زياد
در جيب خود نداشتم به بهانة اينكه گويا شخص مشكوك هستم، خواستند مرا دستگير
و جهت استنطاق با خود ببرند، من مقاومت كردم و آنها به لت و كوبم پرداختند،
دستارم را از سرم برداشته لگد مال كردند، يكي از آنها گفت، اگر بيشتر
مقاومت كني تو را زنده با
درمسالت يكجا آتش
ميزنم. از اين كشمكش با پا در مياني دوستانم كه از عبادتگاه به كمكم
شتافتند، به عذر خواهي و تاديه يك مقدار پول نجات يافتم.
در شهر فريادرسي نيست، جنگ
گروههاي مجاهدين نسبت به ساير شهروندان، بما هندوها چهره زشت و شيطاني خود
را نمايانده است. آسيب پذيرترين افراد خانوادههاي ما هستند، گروههاي جنگ
هر كدام اكثراً در جريان شبها بخانههاي ما هجوم ميآورند، به بهانههاي
مختلف خانههاي ما را تلاشي نموده پول نقد، زيورات، اشياي قيمتي را به زور
تصاحب ميكنند، اگر كسي مقاومت كند، او را با خود برده بعد از شكنجه و لت و
كوب مجبور به تاديه پول كرده يا محبوس ميكنند. مواردي در اين دو ماه ديده
شده، در خانههايي كه تعداد مردها، كم بوده سعي كردهاند، زنها و
دوشيزهها را مورد تجاوز قرار دهند، ما
به گروگانان جنگ
تبديل شدهايم، كسي اجازه نميدهد كه از شهركهنه كوچ كنيم به ساير نقاط،
نزد اقارب و دوستان خود در كارتة پروان و قلعه فتحالله برويم. هر كسي خانه
خود را ترك دهد، خانههاي مقفل مال شخصي آنهاست، فوراً داخل شده، تمام هست
و بود آنرا با خود ميبرند. موارد مريضي، انتقال مريض به شفاخانه، موت و
انجام مراسم مذهبي وابسته به آن مصيب است در مصيبت.”
آنچه هموطن اهل هندو
[هندوباور] برايم تعريف كرد، هويدا بود كه اتفاقات اين چند هفته جنگ تازه
از نتايج سحر است، هنوز روزها، ماهها و سالهاي جنگ در پيش رو است. واقعاً
با استمرار جنگهاي بعدي ذاتالبيني مجاهدين، كه حدود پنج سال را در بر
گرفت، تمام شهركهنه و منجمله محلة هندوگذر را به خاك يكسان كرد. ما در
فصلهاي بعدي حين پيگيري، رد پاي جنگها در شهر كابل باز هم بر مسئله تلفات
و جنايات وارد آمده بر وطنداران اهل هندو [هندوهای افغان] مكث خواهيم كرد.
در آن ساعتي كه شهركهنه را
بسوي “شهداي صالحين” ترك ميكرديم، از خود پرسيدم كه چي ميشد خدايا! اگر
اين جنگ لعنتي در جاي ديگر در ميان دشتها و كوههاي دور دست در ميگرفت و
فرعونان نفرتبار جنگ رو در رو، تن به تن عليه هم تيغ ميكشيدند و به جنگ
ميپرداختند، و اين همه درياي خون و آتش، قتل و كشتار بيگناهان و ويراني را
در داخل شهر در قبال نميآوردند./
مراجع دریافت کتاب :
جنگهای کابل
( ۱۳۷۱
– ۱۳۷۵ خورشیدی )
جلد
: اول
نوبت چاپ : اول
مراگز
پخش: المان شهر های زیر :
1ـ کارل سروهه، ( افغان
ستور ) تیلفون :
07213846895
2 فرانکفورت، فروشگاه
(دوستانه بازار )تیلفون
06926916072
3ـ هامبورک ، فروشگاه (
انصار ) تیلفون :040243422
4ـ اشتوت گارد ، فروشگاه
( مهاراجه ) تیلفون: 07116408276
5ـ مونشن، فروشگاه ( غالب )
تیلفون : 08954404475
6ـ کاسل ، مارکیت ( آسمائی )
تیلفون :
0561103825
7 ـ کاسل، فروشگاه ( پست
مایل ) تیلفون :
05619374861
8 ـ بخوم نشر ( آیدا )
تیلفون:
02349704803
مراگز پخش :
درهالند شهر" اوتریخت
" فروشگاه کابل : تیلفون :
0302448548
مراگز
پخش:در انگلستان شهر
لندن ( آریانا تریفل اکس چنج لمتد ) تیلفون :
2086836960
|