۱۵۲ سال پیش، درآن سر دنیا، زنان کارگر کارخانه های نساجی،
خیابان های منهتن شهر نیویورک را مارش کنان به لرزه در آوردند و اولین جرقه
های جنبش عدالت خواهانه زنان را بر افروختند که گرچه در ابتدا با هدف بهبود
شرایط کار و برابری زنان در برابر مردان در کارخانه ها سازماندهی شد، اما
بعدها ابعاد گسترده ای به خود گرفت، تا این که در سال ۱۹۷۵ هشتم مارچ
(مارس) جهانی شد و از طرف سازمان ملل متحد رسماً به عنوان روز جهانی زن
اعلام گردید.
۱۵۲سال بعد از آن، در این سر دنیا، گویا هنوز جرقه ای هم
از آن جرقه های عدالتخواهانه به اینجا نرسیده است. زنان هنوز کارگر نشده
اند و از کارخانه های نساجی نیز خبری نیست. برابری زن و مرد واژه ای
نامأنوس و کفرآلود به نظر می آید.
در آن سر دنیا زنان خود درک کردند و خود همت کردند و خود
بسیج شدند و در نتیجه، جایگاهشان را تثبیت کردند. اما در این سر دنیا که
مرد سالاری نقطه اوج خود را تجربه می کند، نه از بسیج زنان خبری هست و نه
انگیزه ای جدی برای برابر بودن وجود دارد.
بعد از حکومت مجاهدان و طالبان، غربی ها با خود هشت مارچ
را آوردند و اکنون چند سالی است هشت مارچ را پاس داشته می شود. فقط هشتم
مارچ ب، نه نهم مارچ و نه روزهای دیگر.
هشت مارچ در اینجا فقط در یکی دو محفل و سمینار خلاصه می
شود. یک روز نمادین است، به تمام معنا. محافلی که مردان در تشکیلشان تلاش
بیشتری می کنند، تا خود زنان. خلاصه بگویم، به نظر نمی رسد هشت مارچ در
اینجا ذهن های منجمدی را آب کرده باشد و یا خشونت علیه زنان را کاهش داده
باشد.
شعار "حق دادنی نیست، گرفتنی است" تقریباً بدون استثنا در
همه محافل هشت مارچ های گذشته بیان شده است، اما اکثریت زنان اینجا یا
اصلاً نمی دانند حق و حقوقشان چیست که آن را مطالبه کنند و یا راهش را
نیاموخته اند و یا به برابری با مردان بی باورند و چرا نباشند، آنها که
زورشان به مردان نمی رسد.
از اینجاست که برگزاری روز زن در افغانستان بیشتر جنبه
نمایشی دارد و هیچ کمکی به حال زنان افغان که با انواع خشونت ها روبرو اند،
نمی کند.
در بسیاری موارد بدرفتاری با زنان جرم پنداشته نمی شود،
بلکه به عنوان موضوعات عادی و روزمره خانوادگی به آن نگریسته می شود.
عاملان بدرفتاری با زنان مجازات نمی شوند و در بسیاری موارد از جرم آنان
چشم پوشی می شود. عاملان تجاوز جنسی با زنان بدون مجازات در بیشتر موارد
آزاد می شوند.
زنان در بیشتر مناطق افغانستان از حق دسترسی به آموزش
محروم اند، شیوه لباس پوشیدن، بیرون رفتن، صحبت کردن آنها باید به تایید
مردان خانواده برسد، در تصمیم گیری های بزرگ خانوادگی نقش ندارند، همیشه در
پشت پرده و در حاشیه بوده اند. تهیه خوراک و پوشاک از نظر آنها حقوق اساسی
زنان پیش مردان است که آن هم در بیشتر خانواده ها تامین نمی شود.
پس در کشوری که زنان با چنین دشواری هایی روبرو اند،
برگزاری یک روز نمایشی به عنوان روز زن چه مفهومی می تواند داشته باشد؟
بیش از یک قرن است که تلاش برای ذوب شدن همه رسم ها و سنت
های نابرا در غرب آغاز شده و هنوز ادامه دارد. آن هم در کشورهایی که سکان
داران حقوق بشر و حقوق زنان امروزه به حساب می آیند. در این سوی دنیا بی شک
زمان بیشتری لازم است تا این اذهان یخ زده آب شود.
زنان نانوا
بیشتر زنان در اینجا با شرایط واقعاً دشواری دست و پنجه
نرم می کنند. با رفاه بیگانه اند و برای تنازع بقا جان می کنند. عده ای از
این زنان، زنان نانوا هستند که از بد روزگار به این کار سخت و پرزحمت روی
می آورند و بیماری ها را به جان می خرند.
از قدیم پختن نان یکی از وظایف روزمره زنان در جوامع
مختلف بشری بوده است، اما با توسعه شهر نشینی و از زمانی که پختن نان به یک
شغل و منبع درآمد تبدیل شد و نانوایی نام گرفت، آن حرفه ای مردانه به شمار
می رود. اما در افغانستان این شغل در انحصار مردان نمانده است.
رد پای تفاوت ها و تبعیض ها را در این مورد هم می توان به
وضوح دید. برخلاف نانوایی های مردانه، نانوایی های زنانه از نظر دولت رسمیت
ندارند و مجوز کار دریافت نمی کنند و به صورت انبوه نمی توانند نان بپزند و
بفروشند. در واقع، در نانوایی زنانه نان فروخته نمی شود، بلکه نان فقط پخته
می شود. زنان در خانه های خود خمیر را آماده می کنند و بعد برای پخت به
نانوایی زنانه می برند.
با وجود این که در یک نانوایی مردانه پنج تا هشت تن کار می
کنند، اما باز هم شغل نانوایی برای مردان حرفه ای نسبتاً خوب به حساب می
آید. اما در یک نانوایی زنانه فقط یک زن کار می کند و در عین حال باز هم
شغلی بسیار کم درآمد است.
در نانوایی مردانه نان عادی دانه ای ۱۰ افغانی فروخته می
شود، اما غالبا دسمتزد یک زن نانوا از هر مشتری کاسه ای آرد است، که در
پایان روز آرد جمع شده فقط نان خشک خانواده زن نانوا می شود.
نانوایی های زنانه مثال بارزی از پرده نشینی زنان
افغانستان است. برخلاف نانوایی های مردانه که از دور هویداست و همه جایش را
بلدند، نانوایی های زنانه گمنام اند، هیچ علامت و نشانی از خود ندارند و
فقط زنان جایشان را می دانند. هرچه هست، در درون است. بیشتر این نانوایی ها
حتا هواکش درست و حسابی ندارند. نفس تنگی و کمر دردی و ضعیف شدن چشم ها بر
اثر دود، تنها شماری از دردهایی است که به جان هر زن نانوایی می افتد.
اما جدا از این مشکلات، این نانوایی ها مکان خوبی برای
آشنایی ها و ارتباطات زنانه، دختر دیدن ها و خواستگاری ها و درکل، کانونی
ارتباطی برای زنان است و از معدود جاهایی است که زنان از بودن در آنجا لذت
می برند.
در گزارش مصور به بهانه روز جهانی زن، سری زدیم به یکی از
این نانوایی های زنانه در کابل و پای صحبت زنان نانوا نشستیم که از وجود
چنین روزی بی خبرند.
|