کابل ناتهـ، Kabulnath

























Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان
همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 
برفکوچ
 
 
پرتو نادری
 
 

به دوست بزرگوارم استاد سید اذفرکه پنج تن از اعضای خانواده اش را در برفکوچ سالنگ از دست داد و به همه آن خانواده های که عزیزان خود را در این حادثهء المناک از دست داده و بر گلیم سوگ نشسته اند!

 

 

گریستم
برای ناتوانی خود گریستم
و برای گلدانی که تمام عمر در خواب تشنه گی خویش
پوسیده است
زنده گی چقدر نامرد است
زنده گی چقدر نامرد است
با ید بروم
وخاکسترجوانی خود را
در پای درختی فرو ریزم
که تا چند گاه دیگر
به هستی خویش بر می گردد

چه کسی می داند
شاید تا یک گام دیگر
پیلان یاغی کوهستان
از گردنه ها ی برفکوچ فرومی آیند
وکاجهای جوان
- کفن پوشان همیشه گی حادثه -
تمام هستی شان را فریادی می شوند، خون آلود
و رها می گردند در آزادی مطلق

چه کسی می داند
شاید تا یک گام دیگر
یک دره گورستان
برفکوچ مرثیهء خونینی می شود
رو به سوی آسمانی خوابیده در آن سوی ابرهای خشم آلود

چه کسی می داند
که برفکوچ در ذهن آسمان چه مفهومی دارد

دلو 1388 خورشیدی
قرغه- کابل

(())(())(())(())(())(())

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 114           سال پنجم         دلــو/حوت  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        فبروری 2010