شناخت
من از حسین آرمان یک شناخت ساده، سطحی و بدون بیخ و بنیاد نیست. این شناخت
حال و هوای معرفتی دارد، یعنی از تعارفات معمول فراتر رفته و درونی شده
است.
اکنون که برف پیری بر سر هر دوی ما
نشسته است و خود عملأ به خاطره مبدل شده ایم، هرچه به گذشته نظر میکنم
آرمان را در تمام مقاطع و لیل و نهار گذشته یک دوست آرمانی میابم کسیکه
فراتر از کمالات و قابلیت های کاری، از ظرفیت بسیار بالای روحی و اخلاقی
برخوردار است.
آن سالهایی که هنوز نینواز و مهدی ظفر را
نکشته بودند باهم در مکتب استقلال میدیدیم و همانجا با هم صمیمی و مالوف
شدیم. نینواز و آرمان در همان حال و احوال نیز به کار آهنگسازی و پروردن
استعداد های هنری مشغول بودند. به مناسب های مختلف رهبری جوانهایی را که
مشق ترانه های حماسی و میهنی میکردند برعهده داشتند.
اکنون که از آن محافل کم و بیش چهل و چند
سال میگذرد کماکان طنین آواز خوش آن دو یار کم نظیر در گوشهایم طنین انداز
است:
قوم افغان افتخار آسیا
عسکر سنگین وقار آسیا
سرباز قوم آرین
باشندگان این وطن
ما شنونده ها از شنیدن آن تصنیف
غرورآفرین به وجد می آمدیم. پا بر زمین می کوبیدیم و مشت ها را گره میکردیم
ـ گفتی عازم جبهه جنگ هستیم.
انجمن (نینواز ـ آرمان) انجمن ها کردند
و نینواز بهترین آهنگهایش را در همان روزگار تحویل جامعهء هنری داد. آن دو
بزرگمرد همواره بهترین تجلیات روح شانرا به یکدیگر قرض میدادند و یک جمع
واحد را تشکیل میکردند.
پسانها، احمد ظاهر، استاد مهوش و ساربان
هم به آن انجمن پیوستند و همنفس و همدم یکدیگر گردیدند.
دیری نگذشت که نخبه کشی آغاز شد. جماعتی
خون آشام، سبکسر و پرعقده، واژه تلخ و زهرآگین « انقلاب !» را بی هنگام و
ناموزون سردادند و حداقل نظم و امن را که به طفیل جانبازی آزادی خواهان
فراهم آمده بود برباد دادند و با وعده ای دروغین « نان و جامه و خانه برای
همه !» ترانه ها را در گلو خفه کردند.
نینواز زیر تیغ رفت، مهدی ظفر آن بلیغ
ترین فرزند این سرزمین که لقب « افصح المتکلمین » را از آن خود کرده بود،
در زندان به قتل رسید. احمد ظاهر در دره سالنگ توسط ایادی سید داود ترون ـ
از بلند پایگان دولت به اصطلاح انقلابی ترور شد. فقط حسین آرمان باقی ماند
که به اجبار و اکراه رخت به دیاران بسیار دور کشید و ادای رسالت نینواز و
احمدظاهر را الزام کرد. این اقدام، قدمی بزرگ در جهت عکس تقدیری بود که
جلادان برای بهترین های جامعهء ما رقم زده بودند.
درست سه سال پیش هنگام ملاقات با آرمان
در ستوکهلم، از او شنیدم که: نیت آدم تقدیر آدم را معین میکند !!
این سخن وجیز در حقیقت حلقهء وصل آرمانی
بود که استاد حسین آرمان بعد از سالها بر عهده گرفته بود.
او با عشق و علاقهء آتشین راه نینواز و
احمد ظاهر و مهدی ظفر را با گامهای خالد آرمان و مشعل آرمان که هر دو به
مقام استادی در هنر موسیقی رسیده اند ادامه داد.
فرزندان آرمان خلف الصدق پدر میباشند.
خالد آرمان برندهء جوایز معتبر بین المللی در گیتار و دیگر شاخه های هنر
موسیقی میباشد و خواهرش در یکی از هنرستان های سویس مشغول تدریس است.
آرمان با تاسیس « انسامبل کابل » خدمت
بزرگی به احیای موسیقی اصیل افغانستان یا موسیقی خراسانی انجام داد.
اکنون انسامبل کابل بال و پر باز کرده و
در پایتخت های مهم اروپا و امریکا دوستداران زیادی دارد. در آن کانون شماری
اروپایی و امریکایی نیز خدمت میکنند و عاشقوار دل به هنر اصیل مردم ما
سپرده اند.
آرمان شاخهء بزرگ و پرثمر یک خانوادهء
هنرمند میباشد. والدش هنرمند بزرگ و صاحب حال بود. آرمان نخستین بهره ها را
از محضر مغتنم شادروان پدرش برده است.
برادر ارشد و نامدارش محمد ابراهیم نسیم
نیز در سازماندهی قلم و قدم آرمان تاثیری به سزا داشت.
باری آرمان از مکاتبه های معنی دار و
دلنشین و پرمحتوا و تکاندهنده اش با « نسیم » قصه کرد که خبر از دلبستگی
شدید آن دو برادر به همدیگر میداد.
در یکی از آن نامه ها آرمان غزلی از «
سیمین بهبهانی » را درج کرده بود که گواه الفت شفاف او به برادر هنرمندش
میباشد.
اکنون که سایت « کابل ناتهـ» به پایمردی
ایشور داس عزیز در صدد تبجیل از استاد محمد حسین آرمان میباشد، وظیفه خود
میدانم که برای این برادر همدل، وطندوست و بیدار دل آرزوی عمر دراز و
سرفرازی افزونتر بنمایم و خانه و خانواده اش را کامیاب و چراغانی آرزو
ببرم.
با تبریکات خالصانه
اکرم عثمان
|