کابل ناتهـ، Kabulnath















بخش اول














Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 

بلیز، کشوری که در جغرافیا نبود

بخش دوم
شنان تونیچ در هاله ی اسطوره

 
 
 
 
بشير سخاورز
Bashir_sakhawarz@yahoo.ie
 

تقریباً همه ی یادمانهای کهن مزید بر هویت اصلی شان، هویت اسطوره یی هم دارند. به گونه ی نمونه مردم می گویند که یکی از بت های بزرگ بامیان که توسط طالبان منهدم شد، مرد (پادشاه) و دیگر آن که کمی کوچک  بود زن (شاه بانو) است. البته اسطوره ها هم ارتباطی با واقعیت دارند. بدیهی است که "گواتما سیدارتا" (بودا) مرد بود، اما اگر حکم برانیم که تندیسه ی بودیستوا (تنديسه ى زن) در معابد وجود ندارد اشتباه می کنیم  با اين وجود حقیقت روشن است که بودای پادشاه و بوداى شاه بانو وجود ندارد. سیدارتای شهزاده در نوجوانی، رسیدن به تخت شاهی را فدای رسیدن به حقیقت کرد. با عبور از کوچه باغ اسطوره می توان به حقیقتی که یادمانهای کهن را شایسته است رسید و شواهد افسانوی بر اساس پژوهش دقیق میتواند بخشی از شواهد واقعی شوند. (1)

 

همین طور هنگامی که در هندوستان بودم افسانه هایی پیرامون تاج محل وجود داشت. به طور نمونه کسانی که ظاهراً شغل معلومات دادن به گردشگران را داشتند ادعا می کردند که شاه جهان دست معماری را که وظیفه ی تعمیر تاج محل را به عهده داشت پس از آن که كار تعمير تاج محل پایان یافت، قطع کرد تا آن مرد نتواند تعمیری به آن زیبایی برای کسی دیگر آباد کند. تاج محل چنان زیبا است که هنرمندان به آن "شعر در مرمر" نام گذارده اند و همین نام است که مرا متوجه به شباهتی که پیرامون  افسانه ی تاج محل و افسانه ی شنان تو نیچ است، میسازد. نام دیگر "شنان تونیچ"، دوشیزه در سنگ است.

 

می گویند که مرد شکاریی در جنگل دنبال شکار می گشت که  بارى ويرانه های معبد "شنان تونیچ" را می بیند و وقتی آن مرد به طرف معبد می شتابد متوجه میشود که دوشیزه ای در پیش دروازه ی معبد ایستاده است با لباس سراپا سپید و چشمان نافذی که چون شعله ی آتش سرخ است، اما هنگامی که مرد می خواهد دوشیزه را از نزدیک ببیند و با او حرف بزند، نگهان آن دوشیزه در سنگ دیوار معبد ناپدید می شود. مرد شکاری پس از تلاش نافرجام به دهکده اش بر میگردد و داستان آنچه را که بر او اتفاق افتاده بود به دیگران میگوید و مردم دهکده هم که حس تجسس در آنها رخنه کرده بود حاضر میشوند همه با هم دنبال آن دوشیزه بگردند. اما پس از مدت طولانی که جستجوی مردم دهکده به نتیجه ای نمیرسد و از یافتن دوشیزه نا امید میشوند، در میابند که در حقیقت تمام معبد را کشف کرده اند و این کشف برای شان ارزش بیشتر از پیدا کردن آن دوشیزه داشت.

 

 

شنان تونيچ

 

این بود روایت مردم از کشف شنان تونیچ، مگر حقیقت این است که شنان تونیچ تا سالهای 1895-1894در دل جنگل پنهان بود و باشندگان مدرن آن به شمول انگلیسهای مهاجم از آن آگاهی نداشتند

 

خوشبختانه انگلیسها در مقایسه با اسپانیایی ها در نگهداری و حتا گسترش فرهنگ کشور های زیر نفوذ کار های ارزشمند کرده اند و گاهی کشف های آنها پرده از چهره ی راز های بزرگ برداشته است و توانسته که بازتاب خوبی از تأریخ و فرهنگ آن مردم باشد و در آن روزگار انگلیسها بر این کشور کوچک حکمروایی میکردند، در حالی که تقریباً در تمام دیگر کشور های امریکای میانه و امریکای جنوبی اسپانیایی ها حاکم بودند که به شدت در از بين بردن فرهنگ بومى کشور های زیر نفوذ میکوشیدند و این عمل را وسیله ای برای باطل کردن فرهنگ دیگران و پذیرش فرهنگ خود به شمار می آوردند.

 

"توماس گن" مردی با خون انگلیسی و آیرلندی توانست روایت مستند بر اساس باستانشناسی مدرن برای شنان تونیچ ارائه بدهد. او که دکتورای خود را در طب از دانشگاه لیورپول انگلستان به دست آورده بود و پس از اشغال مأموریتش به عنوان داکتر مسوول بهداشت شهروندان انگلیسی که در جنوب بلیز زندگی میکردند، سخت علاقه مند به یادمان های باستانی مردم مایان شد و برای کشف این یادمان ها به طور پیگیر دست به عمل زد. او در سال 1895-1894 معبد شنان تونیچ را کشف کرد و پیرامون این معبد و یادمانهای دیگر به طور گسترده نوشت، تا حدی که توانست به عنوان استاد باستانشناسی در همان دانشگاه لیورپول پذیرفته شود. توماس گن آثار خود را که درباره ی تأریخ باستان مردم مایان بود آماده ی چاپ کرد که به آسانی از جانب ناشران پذیرفته شد و تا زمانی که جنگ اول جهان فرهنگ و هنر را در پس منظر گذاشت و آتش جنگ را پیش منظر ساخت، آثار توماس گن مرتب چاپ ميشد.

 

 

عكس توماس گن با يكى از مجسمه هايى كه از شنان تونيچ پيدا كرده است

 

هرم شنان تونيچ 130 فت (43) ارتفاع دارد و پس از "قره قل" مرتفع ترين هرم در بليز به شمار ميرود. اين يادمان كهن باستانى بين سده ى سوم تا سده ى نهم پس از ميلاد بنا شده است و چون سند مو ثقى در دست نيست، نميتوان تأريخ موثق ختم بناى اين هرم را عرضه داد. آنچه بديهى مينمايد اين است كه نام اين هرم را مردمان امروزى بليز كه در "سن اگناسيو" زندگى ميكنند، گذارده اند كه نميتواند نام كهن اين يادمان كهن باشد. "شنان تونيچ" در زبان مايان دوشيزه ى در سنگ را تداعى ميكند و ناميست كه آنرا توماس گن به كمك مردم مايان بر اين يادمان كهن برگزيده است.

 

 

مغول در بليز؟

 

تأريخ يادمان هاى كهن مايان در هاله ى از تصورات گوناگون مجسم ميشود. به طور نمونه من هم با شنيدن نام يكى از اين يادمانها در شگفت هستم و از خودم بار ها پرسيده ام كه چرا نام آن را "قره قل" گذاشته اند؟ وقتى از ديگران ميپرسم كار به افسانه ميكشد و حقيقت رنگ افسانه ميگيرد. كسانى هستند كه ميگويند مردم مايان در اصل از مغولستان هستند كه هزاران سال پيش از آنجا برخاسته و در كشور هايى چون بليز، مكسيكو و گواتيمالا مسكن گزيده اند. نميشود اين فرضيه را به آسانى پذيرفت. آخر چگونه ميتوان باور كرد كه مغولهاى آنروز بحر ها را با كشتى پيموده اند و خود را به امريكاى مركزى رسانده اند؟ گيرم ميشود باور كرد كه آنها از كشتى رانى به خوبى آگاهى داشتند، كه اين هم از شگفتى هاى بزرگ خواهد بود، دشوار است پذيرفت كه آنها اطلاع كافى از نقشه ى دنيا داشته اند. زيرا اروپايى ها پنج سده پيش بود كه به نقشه ى دنيا دست يافتند و اين دسترسى به نقشه منتج به استعمار كشيدن كشور هاى اسيايى، افريقايى و آمريكايى شد. ايتاليايى ها نخستين مردمانى هستند كه قادر به كشيدن نقشه ى مكمل دنيا شدند و براى سالهاى زيادى اين نقشه ها را از ديگر كشور هاى اروپايى چون پرتگال، اسپانيا، بريتانيا و هالند پنهان نگهداشتند تا فقط آنها بتوانند كشور هاى آسيايى، افريقايى و امريكايى را به مستعمره بگيرند. اما آنچه براى من واضح است شباهت چهره هاى مغولها با مردمان مايان بليز است. آيا ميشود باور كرد كه مغولها از مغولستان به بليز آمده اند؟ بهتر است اين موضوع را به انتروپولوجست ها گذاشت. بعضى ها ميگويند كه مردمان مغولستان هزاران سال پيش از امروز مغولستان را به قصد امريكاى مركزى ترك گفتند. اين براورد تأريخى به 40 هزار سال پيش ميرسد، روزگارى كه بحرى ميان امريكا و آسيا وجود نداشت و ميشد پياده سفر كردو اما بعيد است كه بگوييم اين فاصله ى طولانى توسط يك نسل پيموده شده باشد. براى رسيدن به امريكاى مركزى عبور چند نسل به كار است و اگر مغولها پس از عبور چند نسل توانسته باشند به امريكا برسند، شواهدى از خود بايد در ديگر كشور ها كه آن را پيموده اند، گذاشته باشند.

 

از شگفتى هاى ديگر تقويم مردمان مايان است. اين تقويم كه به قول دانشمندان يكى از موثق ترين تقويم هاست، در سال 2012 به پايان ميرسد و هيچكسى نميداند كه تقويم ديگرى پس از آن است يا نه؟ اما ختم تقويم به معنى پايان جهان نيست. 2012 براى مردمان مايان تنها ختم گردش يك دوران است كه با دوران نوى تعويض ميشود. هر دوره ى تقويم مايان چند هزار سال را در بر ميگيرد. 

 

 

پانوشتها

 

1 – در فرصت ديگرى پيرامون اينكه آيا تارا بودیستوا (بوداى زن) وجود دار يا نه؟ به تفصيل خواهم نوشت.

 

Belize is a country situated in Central America and its capital is called Belmopan. It has a population of less than 300,000 people.

 

بشير سخاورز

بليز، امريكاى مركزى 

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 101           سال پنجم         اسد    ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        اگست 2009