کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
هنرنمایی یتیم های افغان در کارنیگی هال
اسوسیتید پرس، ۱۵ جنوری


برگردان: حامد علی پور
 
 
 

 

یادداشت مترجم:

در یکی از ترجمه های گذشته هم این گپ را گفته بودم که هرچند خواندن اخبار در مورد افغانستان "اعتیاد همه شبهایم"، به گفتهٔ لطیف ناظمی، است. ولی، متاسفانه هر چه خبر می رسد، غمبار است و گاه این "اعتیاد" سخت آدم را افسرده می سازد و به جستجو به دنبال خبر خوش می کشاند. من همیشه با وام گرفتن از کلام اخوان ثالث می پرسم، " در اجاقی- طمع شعله نمی بندم -خردک شرری هست هنوز ؟" و در می یابم که بلی! خردک شرری هنوز است. 

آنچه در پی می آید، باز هم یک خبر خوش از آن دیار است.  در فراسوی قتل و بربادی، چه خوش است که خبری از ورزش، موسیقی، آموزش و پرورش، شعر، هنر، ... هم باشد.  من به خاطر علاقهٔ که به موسیقی دارم، لینک های پارچه های موسیقی را که در این گذارش ذکر کرده است جمع آوری کرده ام که در آخر ترجمه خواهد آمد.
 در ضمن، اصل نوشته عکسهای جالبی هم داشت که لینک آن در آخر ترجمه خواهد آمد.  ما برای فصل کردن آمدیم. همین و بس.
                                                                               حامد علی پور

 

 

موسیقی در افغانستان در حالت مرگ است اما کودکان یتیم افغان، از کوچه ها برخاسته و در کارنیگی هال هنرنمایی می کنند

کابل، افغانستان  - کار فاخره تا چندماه قبل فروختن مجله در سرکهای خطرناک کابل بود. او با فروختن هر مجله با بهای ۱۳ سنت امریکایی زندگانی غریبانهٔ تمام فامیل خود را تمویل می کرد. اما در ماه آینده، این ویلون نواز پانزده ساله در یکی از معتبرترین تالارهای امریکا همراه با تعداد دیگری از یتیم ها و بچه های کوچهٔ افغانستان هنرنمایی خواهد کرد.

فاخره می گوید، "ناگهان، تمام زندگی من تغیر یافته است. من حالا آمادگی رفتن به امریکا را می گیرم!" فاخره حکایت می کند که چگونه به صورت تصادفی یک مکتب موسیقی را پیدا کرد که در آن موسیقی کلاسیک غربی و شرقی تدریس می شد، آنهم در کشوری که طالبان شنیدن موسیقی را جرم می شمردند و تعداد زیادی از هنرمندان هنر موسیقی آن یا به قتل رسیده اند، یا دیگر پیر شده اند و به کار هنری نمی پردازند، و یا در غربت به سر می برند.

فاخره که مانند دیگر هموطنانش تخلص ندارد و فقط یک نام را استفاده می کند، عضو "ارکستر جوانان افغان" است که به تاریخ ۳ فبروری یک سفر ۱۲ روزه در امریکا دارد.  در جریان این سفر، یک کانسرت شان در واشنگتن در کنیدی سنتر خواهد بود. رئیس جمهور اوباما در این کانسرت دعوت شده است. کانسرتهای دیگر آن در کارنیگی هال و نیواینگلند کانسرویتوری در باستون خواهد بود.

رهبر ارکستر جوانان افغان، احمد سرمست، می گوید، "تا از افغانستان خبر می شنویم، کشتار انتحاری، قتل، بربادی، و فساد است و افغانستان در انظار جهان جایی است که در آن هیچگونه امیدواری به آینده وجود ندارد."  او می گوید، " ما توسط این هنرمندان جوان می کوشیم افغانستان متفاوتی را نشان دهیم، افغانستانی که در آن امید و آرزو موج می زند، افغانستانی که مردم می خواهند زندگی شان بهتر شود. این نوجوانان الگوی آرزو و آرمان اند."

این ارکستر محور اصلی "انستیتیوت ملی موسیقی افغانستان" است که آقای سرمست دو و نیم سال قبل آنرا تاسیس کرده است. در کشوری که بیشتر برنامه های بهبودی به خاطر پلانگذاری ضعیف، فساد اداری و رشوت، و به خاطر جنگ و خشونت، به ناکامی می انجامد، این پروژه تا به حال موفق بوده است.

از میان ۱۴۱ شاگرد، نصف آن کسانی یتیم اند و خانه بدوش. آنها در سنین ۱۰ الی ۲۲ قرار دارند و درین تعمیر دو منزله که پر از آلات جدید موسیقی، کامپیوتر، و تکنالوژی پیشرفته است، در یک فضای منظم به صورت مجانی درس می خوانند. در داخل این مرکز اولین دفتر تعمیر آلات موسیقی نیز وجود دارد.  در پهلوی این مرکز چند سالون دیگر وجود دارد که تا تابستان امسال بازسازی آن تمام خواهد شد و برای کانسرت و تمرین از آنها استفاده خواهد شد.

در طبقه اول این تعمیر از هر گوشهٔ آن صداهای مختلف آلات موسیقی شنیده می شود. در یکی از اطاق ها چهار دختر تمرین نواختن قره نی ( oboeآلت موسیقی شبیه به کلارینت. مترجم) می کنند. در دیوارهای اتاق عکسهای باخ، موتسارت، و بتهوون دیده می شود. از اتاق دیگر نغمه مشهور "نوای شادی" (Ode to Joy) بتههوون از ترومپت یک شاگرد به گوش می رسد.   در اتاق دیگر، نای رباب، ستار و سرود که همه تارهای سنتی افغانستان اند به گوش می رسد. از اتاق دیگر صدای تبله می آید.

اين اركستر ۴۸ عضوی که شامل سه گروه کوچک است آهنگهای افغانی و نغمه های کلاسیک غربی را خواهند. در هنرنمایی نغمه های غربی، دو ارکستر نوجوانان امریکایی هم به آنها خواهند پیوست. یکی از آهنگها "چهار فصل در افغانستان" نام دارد که ترکیبی است از نغمه های معرف انتونیو ویوالدی (Antonio Vivaldi) با نغمه های سنتی افغانی است.  ویلون نواز، ویلیام هاروی، که اهل شهر اندیانا پولس، اندیانا، و فارغ التحصیل دانشگاه مشهور جولیارد (Juliard) نیویورک است، رهبر این ارکستر می باشد.

سرمست مرد مودب و خوش صحبتی است. او توانسته است از تخصص هفت معلم خارجی که در این مکتب تدریس می کنند استفاده کند. در ضمن توانسته است چندین هنرمند دیگر را نیز که گاه و بیگاه به کابل سفر می کنند و در این مکتب تدریس می کنند همرای خود داشته باشد. کمکهای مالی و اعانه از دولتهای خارجی، موسسات و افراد غیردولتی، و بانک دولتی را نیز جلب کرده است و یک بودجهٔ قوی ۲ میلیون دالری برای این مکتب دارد. سرمست هنوز هم در فکر اینست که چگونه می تواند این انستیتیوت را به مثابه یک الگو و نمونه برای باز کردن مکاتب دیگر استفاده کند.

سرمست فرزند آهنگساز و رهبر ارکستر معروف افغانستان است. او بعد از آنکه طالبان به قدرت رسیدند و به گفته او"به تباهی کامل موسیقی کوشیدند"، به آسترالیا پناهنده شد. وی دکتورای خود را در رشته موسیقی بدست آورده است و وقتی رژیم طالبان توسط حمله امریکا در افغانستان در سال ۲۰۰۱ سرنگون گشت، به افغانستان برگشت تا به گفتهٔ خودش "آموخته هایش را به جامعه اش تقدیم کند". 

او می گوید، "من سخت معقتد استم که موسیقی می تواند وضع جامعه را تغیر بدهد، مخصوصاً در کشوری مانند افغانستان که سی سال در آن جنگ بوده است و باز هم مخصوصاً برای کودکان."  این حرف او در مورد بعضی از شاگردان این مکتب سخت صدق می کند.

مینا زمانی که یک یتیم ده ساله است و تازه به آموختن ترومپت آغاز کرده است می گوید، "وقتی به یتیمخانه بر می گردم و در آنجا ترومپت نیست، ناخودآگاه پشت مادرم دق می شوم.  نواختن ترومپت تمام غمهایم را از بین می برد."

فاخره روزهایی را به یاد می آورد که اطفالی را می دید که با لباس نظیف یونیفورم به مکتب می رفتند ولی او و برادرانش مجبور بودند به کوچه های کابل بروند و به کمی پول بدست بیارند. در آنروزها، مسوولیت اقتصادی تمام فامیل، پدرش که بیکار بود مادر و پنج برادر و خواهر، به عهده او و برادرانش بود.. بلاخره یک روزی او در یکی از مکاتبی که در یک یتیم خانه تاسیس شده بود و برای غریب ترین کودکان شهر در نظر گرفته شده است، شامل شد انستیتیوت موسیقی درینگونه جاها دنبال کودکانی که استعداد موسیقی را در خود داشتند می گشت.  او می گوید، از همان لحظه اول با شنیدن صوت "آرام بخش و ملایم ویولن" عاشق این آله موسیقی شدم.

فاخره می گوید، "هرگاهی که ویولن می نوازم، تمام دوران مشکل زندگی و خاطرات بد آن از یادم می رود." او حالا ماهانه ۲۸ دالر امریکایی از طرف این انستیتیوت دریافت می کند تا به نحوی جبران از دست دادن کارش را در کوچه های کابل کرده باشد. کلاسهای انگلیسی و مضامین دیگر را هم تعقیب می کند و با علاقمندی فراوان منتظر است که کاخ سفید و شهرهای چراغانی نیویارک را ببیند.

ولی او و دیگر شاگردان این انستیتیوت در مورد آینده خود نگران هم استند. آنها می دانند که هرچند گذشته غمبار افغانستان برای حالا تا حدی به پایان رسیده است ولی اوضاع شاید بعد از خارج شدن قوای امریکا و ناتو در سال ۲۰۱۴ دوباره به هرج و مرج سقوط کند.

یکی دیگر از نوازندگانی که برای این سفر هنری آمادگی می گیرد و مصروف نواختن قره نی است شبیر احارد نام دارد. او ۲۲ ساله است و از معلمین و این مکتب بسیار احساس رضایت می کند و می گوید، "راستش، من در مورد آینده ام به حیث یک هنرمند چندان مطمئن نیستم ولی موسیقی را آنقدر دوست دارم که هر روز اینجا می آیم."

ناگفته نماند که بعضی کوشش های دیگر آوردن دوباره موسیقی کلاسیک، به شمول کلاسهای موسیقی کلاسیک غربی، چندان موفق نبوده است. در تمام دیپارتمنت محقر موسیقی فقط یک ضرب (درم یا drum) کهنه و فرسوده وجود داشت و یک ویولون خراب. حتی یک پایه هم وجود نداشت که این آلات موسیقی روی آن استوار باشد. فقط چند معلم باتجربه افغان و دو خارجی است که در این راه می توانند کمک کنند.

یکی از معلمان فیت ریندرز (Faith Rynders) نام دارد. او که ۶۴ ساله است و از شهر بیمیدجی ایالت منیسوتای امریکا داوطلبانه به دانشگاه کابل آمده است امیدوار است ک سالها تجربه تخصصی او در نواختن پیانو و تدریس آواز بتواند برای نسل علاقمند موسیقی در افغانستان مفید باشد. با وصف مشکلات فراوان، تلاشهای او موثر بوده است.

در یکی از اطاق ها که در این ایام زمستان بسیار سرد هم است یکی از شاگردان خانم ریندرز به آهستگی انگشتانش را روی پرده های پیانو می گذارد. اسمش فواد سلطانی است و ۲۲ سال دارد. به گونهٔ معذرت وار می گوید، "انگشتان آدم زیاد شخ می شود" و بعد این جوان لاغر اندام و خوش چهره با مهارت فراوان انگشتانش را بالای پرده های پیانو بالا و پایان می برد و نغمه معروف Fantaisie-Impromptu فریدریک شوپن را در کرچ (سکیل) سی-شارپ می  نوازد.  خانم ریندرز از دور نگاه می کند. لبخندی بر لبانش است و می گوید، "به او بسیار افتخار می کنم."

 

برای دیدن عکسهای این گذارش به این لینک مراجعه کنید

·         لینک Ode to Joy

·         لینک پارچه "چهار فصل" Antonio Vivaldi

·         لینک Fantaisie-Impromptu

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل     ۱۸۵،          سال    هشتم،      دلو      ۱۳۹۱ هجری خورشیدی           اول فبوری      ۲۰۱۳ عیسایی