کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
پروژهٔ نویسندگی در انترنت، روزنهٔ برای زنان افغان
 نیویارک تایمز، ششم سپتامبر 2011

نیلانجانس روی

برگردان به فارسی: حامد علی پور
 
 

یادداشت مترجم:  خوانندگان این سایت که با ترجمه های بنده تا به حال آشنایی پیدا کرده اند، می دانند که کوشش بنده اینست که روزنه و دریچهٔ برای آشنایی هموطنان با افکار دیگران به وجود آورم.  من از ترجمهٔ خبر همیشه پرهیز کرده ام و خواهم کرد زیرا مراجع دیگر خبری این کارها را سریعتر و بهتر از بنده می کنند. کوشیده ام که در انتخاب آثار به ذوق و نیازهای مختلف خوانندگان توجه داشته باشم. هرچند داستان دراز سرزمین ما درین ده سال اخیر بیشتر پُر از غم و درد بوده است، ولی می کوشم که مطالبی را هم برای ترجمه انتخاب کنم که امیدوارانه به سوی آینده بنگرد.  درین راستا، به ترجمهٔ مقالهٔ می یازم که از دو جهت برای من جالب بود.  اول، اینکه در مورد "فن شریف" نویسندگی است که بنده، به قول حافظ، بدان عشق می ورزم و امیدوارم که موجب حرمان نشود. دوم، در مورد زنان افغانستان است که بیشتر از هر قشر دیگر در جامعهٔ ما –حتی در دوران صلح – بار رنج و محنت و تبعیض را بر دوش کشیده اند و صدای شان کمتر انعکاس داده شده است.

این مقاله عجیب است که آدرس آن ویبسایتی را که روی آن حرف می زند، ذکر نمی کند. من با کمی تجسس آنرا پیدا کردم که در اینجا می گذارم. همچنان، با خواندن گذارش، برداشت بنده این بود که این نوشته ها به فارسی دری اند ولی این ویبسایت به انگلیسی است.  اگر کسانی درین مورد چیزی می دانند، امیدوارم روشنی بیاندازند.

حامد علی پور

 

اگر تبسم بخواهد با دیگر نویسندگان افغان ملاقات کند یا به انترنت دسترسی پیدا کند، نه تنها باید چهار ساعت را با پای پیاده طی کند بلکه چند مانع دیگر را هم که در راهش است، تحمل کند.

تبسم که بیست و چند ساله است، می نویسد، "وقتی به کابل می آیم باید یک مرد محرم همیشه همرای من باشد. ما در لوگر بدون یک محرم حتی اجازه قدم زدن را هم نداریم." ولایت لوگر در جنوب شرق پایتخت افغانستان، کابل، واقع شده است. خانم تبسم می گوید او می خواهد که در بیرون از خانه کار کند ولی می ترسد. خالهٔ او که پرستار بود توسط طالبان کشته شده است.

تبسم مانند 75 شرکت کنندهٔ دیگری که درین "پروژه نویسندگی زنان افغان" سهم می گیرند در دو سال گذشته ازین طریق به یک روزنه دسترسی پیدا کرده است تا داستان زندگی خودش را بگوید.

بنیاد گزار این بنیاد که ماشا هملتن نام دارد، خبرنگار و داستان نویس امریکایی است. او در صحبت تیلفونی خود گفت که "در سال اول و دوم، این بنیاد تا حدی به صورت مخفی و دور از انظار به کار خود ادامه داد. اولین کسانی که به این پروژه نوشته های خود را دادند، از طریق دوستان شان در کابل به این ویبسایت معرفی شده بود. این خانم ها هر کدام به نوبهٔ خود دوستان دیگر خود را شهر های دور مثل هرات، فرغانه، قندهار و دیگر شهر ها علاقمند ساختند."

خانم هملتون وقتی دید که این زنان گوشه های از زندگی شانرا در قالب نوشته می آرند، تفسیرهای سیاسی می کنند و حتی شعر می گویند، کوشید تا چند فعال دیگر و چند نویسنده تجربه کار را هم به این بنیاد جلب کند تا برای این زنان به حیث مربی و مشاور کمک کنند. شرط شرکت درین پروژه اینست که زنان باید مقیم افغانستان باشند و حداقل ماه یکبار برای این پروژه یک نوشته تهیه کنند. در ماه اگست امسال این پروژه کمی رسمی و عمومی شد و کمپاینی را به نام "آزادی برای گفتن داستان دل انسان" به وجود آورد.

نویسندگان این پروژه گاه می کوشند تا مخفی بمانند زیرا آنها در مورد موضوعاتی از قبیل ازدواج های اجباری و ناپدید شان خویشاوندان شان مقاله و گذارش می نویسند و می ترسند که از طرف فامیل هایشان یا از طرف دولت مبادا خطری متوجه شان شود. بنیادگزاران این پروژه هم می کوشند تا نام این نویسندگان را مخفی نگهدارد. و مرکزی که این نویسندگان از طریق آن نوشته های خود را به شبکه انترنت می فرستند در مکان مخفی در کابل وجود دارد. بیشتر زنان نویسندهٔ درین پروژه فقط نام اول خود را به دیگران می گویند و بعضی هایشان از نام مستعار استفاده می کنند. دو خانم از میان هفتاد و پنج نفر اصرار کرده اند که تا هنوز هم ناشناس باقی بمانند و حتی نام اول شان هم گرفته نشود. خانم هملتن که دفترش در امریکا است و به تازگی از سفرش به افغانستان برگشته است می گوید، "فامیل های این نویسندگان نمی دانند که آنها با این سایت همکاری دارند و خود نویسندگان هم مایل نیستند تا فامیل های شان باخبر شوند."

این زنان در مورد هر موضوعی که بخواهند می توانند بنویسند. فاطمه در مورد بوی سبزهٔ که تازه باران آنرا شسته است مطلبی نوشته است. رویا از دوران کودکی اش یک "موزیم خیالات" ساخته است. نوروان در مورد سنت های ازدواج مقاله نوشته است.

خانم هملتون که در سالهای 2004 و 2008 به حیث یک گذارشگر در افغانستان کار می کرد و موسس این بنگاه است می گوید که هر چند انگیزه این ویبسایت در اول کمی تفننی بود ولی هدف اصلی آن بود که این فعالیت ها به شکلی "روشنگرانه" باشد و روی بهبود حقوق زنان اثری داشته باشد. بیشتر از زنان در مورد مشکلات تحصیلی و اجازه کار مقاله نوشته می کنند. لیدا، یکی  دیگر از نویسندگان این سایت، داستان زندگی دختری را به نوشتار می گیرد که بعد از یک ازدواج اجباری، با "اعتیاد به تریاک" زندگی اش رو به سقوط می رود.  مضامین دیگری که زنان در مورد آن می نویسند پوشیدن برقه، سخنرانی های رئیس جمهور اوباما، و بحث روی این مسئله است که آیا ایدهٔ "تقسیم افغانستان" فکر شایستهٔ است یا خیر. در مدت دوسالی که ازین پروژه می گذرد، این زنان روی شیوه نوشتن و ابراز افکار خود اعتماد به نفس بیشتر پیدا کرده اند. در واقع می شود گفت که در پس منظر آنچه این زنان می نویسند، تاریخ جنبش مقاومت زنان در افغانستان به نمایش گرفته می شود.

همانطوری که همگان می دانند، زنان افغانستان زمانیکه طالبان در سال 1996 قدرت را بدست آوردند، بسیاری از حقوق خود را از دست دادند. طالبان کار و بیرون شدن بدون محرم زنان را منع کردند. اما تغیرات در وضع زنان بعد از حمله امریکا در سال 2001 هم تا به حال بسیار آهسته بوده است. همین چند ماه قبل، افغانستان به عنوان "خطرناکترین کشور برای زنان" اعلان شد.

خواستن آزادی بیشتر مسئله جدیدی برای زنان افغان نیست. آنها قبل از سال 2001 هم روی این مسایل می اندیشیدند. نسرین اربابزاده قبل از سال 2001، وقتی به عنوان رئیس یک نمایندگی زنان افغانستان در "سومین مسابقه های زنان مسلمان" شرکت کرده بود، در مقابل طالبان این ادعای پرشور را کرده بود: ما درینجا آمده ایم تا بگوییم زنان افغانستان زنده اند و می خواهند در زندگی اجتماعی خود سهم فعال بگیرند. (در مورد چند و چون این مسابقات ورزشی که خاص برای زنان مسلمان در ایران در سال 2001 صورت گرفت، این گذارش به انگلیسی می تواند مفید باشد. مترجم.)

ملالی جویا در سال 2003 وقتی به عنوان یک نماینده در لویه جرگه شرکت کرده بود که هدف آن ایجاد یک قانون اساسی جدید بود، در سخنرانی خود جنگسالاران را تقبیح کرد و آنها را زن ستیز خواند. اخبار های داخلی و بین المللی در آنروزها گفتند که این انتقادات و  رهبران جهادی را "جنایتکاران جنگی" خواندن باعث شد که ملالی جویا تهدید به مرگ شود و در سال 2007 از پارلمان اخراج شود. او داستان مبارزه اش را به عنوان یک زن افغان در کتاب خاطرات خود به نام "زنی در میان جنگسالاران" در سال 2009 به نشر رسانید.

در فبروری سال 2011 وقتی دولت کوشید که "شبکه زنان افغان"  را مجبور بسازد که تمام چهارده پناهگاه خودش را که برای زنان آزاریافتهٔ افغان اختصاص داشت ببندد، این ارگان در مقابل دولت مقاومت کرد. این سازمان در نامهٔ به حامد کرزی به شکل شدیدی احتجاج کرده بودند و نوشته بودند، "ما فعالان حقوق زن توسط دولت متهم شده ایم که با نشان دادن خشونت های فاحش و تحقیرآمیز در مقابل زنان - آنهم به صورت علنی- آبروی ملی کشور را برده ایم. دولت به ما می گوید که اینکار ما در مقابل جهانیان شرمانده است. راستی؟ نشان دادن خشونت ها در مقابل زنان افغان ما را می شرماند؟ شما واقعاً معتقد استید که این نشان دادن خشونت هاست که ما را می شرماند، نه خود خشونت ها؟" چند روز بعد از نشر این نامه، دولت کرزی از ادعایش گذشت و تمام این پناهگاه ها هنوز هم به فعالیت خود ادامه می دهند.

زنانی که در کابل و هرات این پروژه نویسندگی را فعال نگهداشته اند از نسلی استند که سالهای سال در شرایط سخت و ناامیدوارنهٔ به مقاومت پرداخته اند. خانم هملتون تاکید می ورزد که زنان آزاد استند هرچه و هر طور که دلشان خواست بنویسند. او می گوید، "وقتی زنان در مورد روزگار تلخ و سخت خود می نویسند، در حقیقت به دیگران این نیرو و مژده را می دهند که در مقابل مشکلات ایستادگی کنند."  خانم هملتون علاوه می کند، "ما معتقدیم که همانطوریکه ما به سوی موعد بیرون شدن قوای امریکا در سال 2014 نزدیک می شویم، صدای زنان عادی را باید بشنویم و درک کنیم که آنها چه می خواهند. تجربه های زندگی آنان باید مورد غور قرار گیرد و در بحث روی آینده افغانستان شامل باشد."

تجربه های این زنان که در این سایت آمده است سخت متفاوت از همدیگر است.  در یکی از نوشته ها، خانمی که آرزو دارد روزی در پارلمان عضویت یابد، داستان  تجربهٔ تبلیغات خود را در میان پشتون های کوچی بیان می کند.  حالا اگر این داستان کمی خوشبینانه نوشته شده است، نوشتهٔ دیگری که نام نویسندهٔ آن ذکر نشده است مایوسانه و غمگنانه است. او داستان زندگی زنی را به نمایش می گذارد که به جبر باید مردی باید ازدواج کند که به او اجازه نخواهد داد که کار کند، درس بخواند، و یا حتی پا از خانه به بیرون بگذارد. او می نویسد، "آنچه من می نویسم، داستان زخمهایم است. داستان پاره های قلبم، داستان رازهای دردناک دختران افغان. من مثل یک تکه پارهٔ یک لباس استم. ارزشی ندارم. چه کسی مرا خواهد خرید؟"

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۶٠       سال        هفتم              جدی /دلو    ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         ۱۶ جنوری ٢٠۱٢ عیسوی