کابل ناتهـ، Kabulnath
|
لب خاموش
برو ا ی بغض گلو گير شده
را حتم کن ، که دگر دير شده
حرمت و لطف و صفای دورا ن
ديده ا م ، چشم دلم سير شده
من گرفتا ر لب خاموشم
ذوق پيمانه کمان گير شده
نگه ء ساحر آن قبلهء ناز
به دل زخمی من تير شده
با تبسم سحری دل می گفت
رنگ تزو ير زمان پير شده
رسته ا ز دام دو عالم ، اما
دل به دست تو به زنجير شده .
محمد زرگر پور
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤۳ سال دوم فبروری۲۰۰۷