جناب محترم دکتور رنگین
دادفر سپنتا وزیر امور خارجهء افغانستان، سلام
آن طور که در جریان
حوادث کشور و جهان هستید، در این ماه دو ماجرا توجه رسانه های گروهی جهان را به
خود معطوف داشت. کابل، دهلی و لندن مراکز این دو ماجرا و نمایش فیلم هندی "کابل
اکسپرس" ساختهء کبیر خان از بالیوود در کابل، نمایش زندهء تئاتر تفریخی "بیگ
برادر" (برادر بزرگ) در لندن انگیزه های پیدایش آن ها بود.
اما آن چه که مربوط به انعکاس، تأثیر و پیامد های آن دو میگردد، تفاوت های
بسیار فاحش میان آنهاست. تصادف را که با وجود این تفاوت چشمگیر، راسیسم و دخیل
بودن دو شهروند هندی (یک هنر پیشهء زن و یک فیلم ساز مرد) از وجوهات مشترک این
دو ماجرا را تشکیل می دهد.
آقای وزیر خارجه افغان!
اما براستی چرا ماجرای "بیگ بردار" ابعاد ملی و جهانی کسب می کند، اما انعکاس
ماجرای فیلم "کابل اکسپرس" تنها در کابل در محدوده همان قومی که محل و مورد
راسیسم قرار می گیرد، یعنی هزاره ها باقی می ماند؟
چرا راسیسم "بیگ برادر"
هم از جانب قربانی آن (هنر پیشهء هندی و دولت و بسیاری از شهروندانش) و هم از
جانب مرتکبِ راسیسم (خانم جوان شهروند انگلیسی) و پارلمان بریتانیا به عنوان
راسیسم تلقی می شود، و اما درافغانستان فقط قربانیان (هزاره ها) توهین و اهانت
ِ فیلم ساز کبیرخان شهروند هندی را به عنوان راسیسم احساس می کنند؟
اظهارات سید فاضل
سنگچارگی (معین اسبق وزارت اطلاعات و فرهنگ) در BBC در رابطه با واکنش هزاره ها
در برابر راسیسم کبیر خان به عنوان یک نمونهء مهم از بی آزار
تلقی کردن راسیسم فیلم ساز هندی در خور تأمل و تعمق بسیار است و این را می
رساند که از دیگاه او و امثالش اهانتی که به یک شهروند هندی و دیگران راسیسم به
شمار می رود، در مورد هزاره ها نمی تواند راسیسم باشد. سهراب کابلی نوشته اش را
درهمین رابطه چنین عنوان داده است: "قومی [هزاره ها] را که خداوند برای درد
[راسیسم] کشیدن آفرید" ( یادداشت هايی ازکابل:
). اما تفاوت را
ببینید: آنچه را که کابلی با طنز تلخ بیان می کند، سنگچارکی به آن باورمند است.
آقای سنگچارکی در BBC از
تظاهرات اعتراض آمیز هزاره ها انتقاد می کند و می گوید که این اعتراض ها انگیزه
سیاسی دارد! معلوم است که فهم سنگچارکی از سیاست همان برداشت مبتذل و استحاله
یافتهء این مفهوم است که در سه دههء اخیر رایج بوده است، وگرنه راسیسم پدیده
ایست اجتماعی – سیاسی و اعتراض و مبارزه علیه آن نیز نمی تواند جز این باشد.
باید تأکید کرد که فاجعه
در این امر نهفته است که سنگچارکی در این باور تنها نیست، بلکه بی تفاوتی نسبت
به نژاد باوری و پدیدهء راسیسم خود در تارو پود ِ گفتار های سیاسی، اجتماعی،
فرهنگی و در کاربرد های زبانی، نوشتاری و روزانه در جامعه و به ویژه در گفتار
روشنفکری ما تنیده است و ضربهء راسیسم در این جامعیت آن تنها به هزاره ها محدود
نمی ماند، بلکه همه اتنیک ها را در افغانستان نشانه می گیرد.
نکتهء دیگر در خور تأکید
در رابطه با فیلم "کابل اکسپرس" این است که کبیر خان راسیسم را از بالیوود به
افغانستان انتقال نمی دهد، بلکه عده ای از باشندگان افغانستان نوعی خاصی از
راسیسم اتنیکی این مرز و بوم را در بالیوود وارد می کنند؛ در اثنای که از چندی
بدینسو بالیوود با هالیوود رقابت می کند و سینما ها و پرده تلویزیون غرب را فتح
کرده است، با این فیلم نوعی خاصی از راسیسم اتنیکی ما بالیوود را تسخیر می کند.
البته این امر به هیچ وجه از سنگینی بار مسوولیت بر وجدان فیلم ساز هندی کبیر
خان نمی کاهد، بلکه علامتی بر فقدان نگرش انتقادی یک
هنرمند است که کورکورانه در چاه راسیسم می غلطد. اگر کبیر خان اندکی شناخت
آگاهانه از جامعه هندی خودش می داشت، در آن صورت نسبت
به پدیدهء راسیسم حساس می شد و آن عقده گشایی های راسیستی در ساخته اش "کابل
اکسپرس" هرگز راه نمی یافت، زیرا کشور هند خود نیز با آن پهناوریش که متشکل از
گروه های اتنیکی بی شمار است، همواره با پدیدهء راسیسم دست به گریبان بوده است.
به هر حال، راه یافتن
نوع خاصی از راسیسم اتنیکی کشور حتی در بالیوود باید ما را وادار به تأمل و
نگرش انتقادی بازتابانه کند که بایست به نژادباوری د ر قدم اول به عنوان یک
پدیدهء درونی جامعهء خود ِ ما نگریست و آن را جدی گرفت؛ در کوتاه مدت به دور از
کلی بافی ها، برخورد خردمندانه، مشخص و به موقع در برابر مظاهر آنی آن اتخاذ
کرد؛ و در درازمدت برنامه ها، روش ها و استراتیژی های هدفمند و روشن آموزشی و
تربیتی و روشنگرانه علیه تمام ابعاد آشکار و پنهان آن طرح ریزی کرد.
اما آقای سپنتا، انتظار
ما از شما در این رابطه به عنوان شخصی که فرد فرد شهروند افغان را– صرف نظر از
خصوصیات اتنیکی آنان (زبان، فرهنگ، مذهب و ...) - در بیرون از مرز های کشور در
برابر کشورهای خارج نمایندگی می کنید، چه خواهد بود؟ از دید ِ شما در برابر یکی
از موارد آنی و مشخص راسیسم در فیلم ساختهء کبیر خان چه روشی باید پیشه کرد؟
گفتار و روش معمول در
افغانستان در رابطه با مسایل تا هنوز چنان بوده است که بر سر هر مسألهء ناگواری
باید خاک پوشید و در بارهء آن حرفی نزد؛ این گفتار کتمان و یا پس زدن
(Verdrängen) است؛ راه حل موقتی، کلوخ در آب گذاشتن و رد شدن؛ انتقال یک مسألهء
حل ناشده از حوزهء آگاهی به حوزهء تاریک و تار ناآگاهی. بار ها چنین کرده ایم،
این بار چرا نه؟!
روش دیگر، اما کاملا ً
ناآشنا برای ما: به دور ازهرگونه پیشداوریی، مطرح کردن مورد مشخص مسأله
(راسیسم) در فیلم "کابل ا کسپرس" با شناسایی و محکوم کردن اشخاص مسوول در ساختن
آن به منظور اعاده حیثیت باشندگانی از این خاک به عنوان شهروندان ِ برابر با
سایر باشندگان آن. و اگر خلاف روش های معمول که تا هنوز گزیده ایم، این روش دوم
انتخاب گردد، پس در این صورت این تابو شکنی نمونهء آغازینی خواهد بود برای
برخورد های خردمندانهء بعدی در برابر چنین مسایل اجتماعی در جامعهء ما.
باید در این جا یادآوری
کنیم که ممنوع کردن نمایش این فیلم در پرده های سینمای کابل از جانب دولت افغان
به عنوان یک اقدام نمادین (و فقط به همین مفهوم نمادین آن) در خور تقدیر است،
چه از یک طرف نوعی همبستگی نمادین دولت را با قربانیان راسیسم می رساند و از
جانب دیگر این ممنوعیت پیشی گرفتن از نزاع های احتمالی تماشا کنندگان فیلم
درسینما ها نیز بوده است، زیرا در کشور ما آنچه که برای تماشاگری از فیلم مذکور
راسیسم تلقی می شود، برای تماشاگردیگری چنین نیست.
اما ممنوع کردن نمایش
"کابل اکسپرس" به تنهایی با وجود دو جنبهء مثبت که در بالا ذکر شد، نه تنها در
درازمدت هرگز کافی نیست (زیرا عوامل و انگیزه های راسیستی آن را کاملا ً دست
ناخورده می گذارد) بلکه در کوتاه مدت نیز مانند هر ممنوعیتی دارای جنبه های
منفی خود بوده است؛ این ممنوعیت یقينا ً بر افزایش تماشا گران فیلم از طریق
فروش کاپی های آن (DVD) به مراتب افزوده است. می بینیم که اقدام مقامات دولت
افغانستان با تنها ممنوعیت فیلم در کابل در کوتاه مدت نیز کاملا ً نارسا و
ناکافی است.
آقای محترم سپنتا
وزیر امور خارجه،
پس اقدام نبستا ً به جا
درکوتاه مدت در کابل که صورت نگرفت و تا هنوز برای انجام آن دیر نشده است، چه
گونه باید باشد؟ این اقدام بایست همان گونه صورت گیرد که در لندن و دهلی جامهء
عمل پوشید: اقدام کردن در ابعاد ملی که در آن دهلی قربانی راسیسم شدن یک
شهروندش را از جانب یک شهروند انگلیسی به عنوان توهین و اهانت به شأن و منزلت
ملی اش تلقی کرد؛ و همان گونه لندن نیز به نوبهء خود مرتکب راسیسم شدن یک
شهروند خویش را نسبت به یک شهروند هندی به عنوان توهین به ملت هند شمرد و ازهند
همراه با شهروند مرتکب به راسیسم خود معذرت خواست. همان گونه که اشاره شد، در
این ماجرا از روی تصادف هم قربانی راسیسم و هم مرتکب آن (خانم هنر پیشه و فیلم
ساز) هردو از شهروندان هندی هستند و این تصادف می تواند دلیل خردمندانه و محکم
برای مطالبهء پوزش به وسیله دولت افغانستان از کبیرخان باشد همراه با تقاضا از
دولت هند تا شهروندش را وادار به معذرت خواهی کند، با این قاعدهء جهانشمول:
"چیزی را که به خود نمی پسندی، به دیگران نیز مپسند"!
آقای سپنتا، تحقق این
خواستهء برحق زمانی میسر خواهد بود که دولت افغانستان نیز مانند دولت های هند و
بریتانیا (درقرن بیست و یکم) در سطح ملی و جهانی بیندیشد و عمل کند و در این
مورد مشخص، اهانت به شهروندان هزاره اش را به عنوان اهانت به ملت افغان تلقی
کند. ایدون باد!
به آروزی موفقیت شما،
دهقان زهما / حسین مبلغ