کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خالده فروغ

 

نیاز زیستن

 

 

 

 

صدای درد بلند است کام درمان کو (*)
به پشت پنجره سردیم آتش آران کو

نسیم آیینه در دستهای ما نوزید
حضور باغچهء درماست نو بهاران کو

کتاب عاطفه اینجا ورق ورق شده است
و سطر سطر نگاه وفا گزاران کو

نیاز زیستنم هست با صحابهء رود
به شرق چشم من ایوای گام باران کو

مخوان مخوان همه بیگانه های فرهنگ اند
غزل نشسته به کرسی ناله یاران کو

نظام روز به دست سیه نژادان است
مه بزرگ کجایی ستاره زاران کو

دل گرفتهء میدان زندگی تنگ است
صدا صدای اساطیری سواران کو

در انتظار بمانده ست گوش سروستان
سرود معنوی سر فراز ساران کو



* آیا در روزگار ما هم قافیهء شایگان را به شاعر نمی بخشایند؟!

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۳                      سال دوم                          فبروری۲۰۰۷