کابل ناتهـ، Kabulnath
|
احسان ناجی
از طلوع تا غروب
قدمت مبارک باد تنها مادر، که نمادی از محبت است نیایشش باید کرد در طلوع زندگیت غمنامه غروب زندگیت را در فصل حباب زندگی با اشک نوشت
روزگار غریبی بود گور های تاریک دهان کشودند یک روزه ها را تنها یک روزه ها را از جنس تو بلعیدند قرن ها چنین گذشت گوئی تبعیض دعوی جاویدانگی داشت
اما پس از سده ها " تساوی حقوق زن ومرد" در گوشت زمزمه شد اما جنس برتر از موقف بلندتر برتو وبر اصل تساوی می خندد و تو را، بدون رضایتت تبادله می کند
چه ماتم آبادی وقتی برادرت مردیش را در ریختن خون کدامی آشکار ساخت عمری تو باید کنیزشوی بار عذاب دیگران بدوش کشی
وقتی پیرامنت تهی از محبت تبعیض به دورت حصار میسازد
وقتی سیمائی حقیقت را ، از چشمان کور قانون نگاه کردند آنگاه تناب امیدت ازعدالت گسست و تو در ان روزبا مرگت آزادی را در آغوش کشیدی آتش نوشیدی ، سوختن تجربه کردی و به خیل سوختگان پیوستی اما تو بین زندگی و بندگی با آتش خط کشیدی
چه غم انگیز است هنگام سوختن فریاد دختران نو باوه در ان وقت، نگاه حسرت بارت را هیچ کس معنی نکرد که انتقام زندگی بود یا دیوانگی اما افسوس : جنس برتر تو را مریض روانی خواند
عجب روزگاری هیچ داوری از هیچکس نپرسید که : گنهکار کیست؟ ایا زخم هایت که داغ ننگ بر چهره تبعیض است التیام خواهد یافت؟
هیچ میدانی کسی به فکر سوختگان نیست کسی به فکر زخم های تو هم نیست کسی زحمت مداوای تبعیض را نمی کشد
اما یکی، قربانیان تبعیض را سو گمندانه ثبت تاریخ مظلومیت می سازد در یغا!
خیل سو ختگان بیشتر می
شود. Nov25-2006 ************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤۳ سال دوم فبروری۲۰۰۷