|
افسر رهبین
برطبل موشخوردهء تاریخ
من با لهیب خون
در کارگاه خنجر
در محبس جنون
تکبیر میزنم
میخوانم از دریغ
افسانهء بلند غمآویز قرن تیغ
اما، دریچه ها
در خوابنای قیری بنبست
از دستهای سربی شب،
قفل خورده اند
تا باد پوچباف
تاباد هرزه پوی
تکرار خویشرا
بر طبل موشخوردهء تاریخ
میزند،
من باهزار داغ
من با هزار زخم
در قعر چاهسار نمک غوطه میخوردم
من بارها و بار
دلتنگی خود و
خاموشی بزرگ خدا را گریستم
اما، در این حصار پر از مار
هر درز از گزارش زهرابهء سکوت
مسموم گشته است
کابل ـ ۱۳۷۰ خورشیدی
************ |