کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معرفی کتاب

 باکابل قدیم آشنا شوید

 

نویسنده: صوفی پاینده محمد کوشان

 

شادروان صوفی پاینده محمدکوشان

 

بقلم پروفسر دوکتور عبدالواسع لطیفی

 

 

کتاب «باکابل قدیم آشناشوید» مجموعهء تاریخی وپرمطلبی است که باپشتی مقبول مزین بادورنمای شهرکابل وصفحاتی پراز مطالب رنگین وعکس های محلات وشخصیت هاوپادشاهان وقت افغانستان، درشصت وچهارصفحه به کوشش دوست عزیزم محمد فاروق کوشان واهتمام شکیبا طهماس، توسط مرکزنشرات سعید در یکهزارجلد بچاپ رسیده است .

 

طوریکه ازمتن سوانح مرحوم صوفی پاینده محمدکوشان بر می آید، اودرسال 1271 خورشیدی درگذر شمعریزهای شهرقدیم کابل تولدیافته و، تعلیمات مکتب را دررشدیهء حبیبیهء سراجیه فرا گرفته است. او درهمه حال وهمه ادوار شخص وطندوست، متدین، پارسا، بااعتبار وخدمتگار صادق وطن بود.

 

او درصفحهء پانزدهم کتابش حین معرفی بازارهاوشخصیت های کهن کابل وشیوهء معامله و دادوستد پیشه وران وفروشندگان وغریبکاران، باشیوهء دلپذیری سخن میگوید، چنین اظهارمیدارد: «شایدسئوالی پیداشود که از یادآوری گذشتهء گذشتگان چه فایده متصوراست؟ به فکرمن فایده اش اینست که ما ازروی گذشته هامیتوانیم به تحولات کشورآشنا گردیم ودرعین حال مقایسهء بین اخلاق وکرکترگذشتگان ومردم امروزه بنماییم وببینیم مردمان گذشته چگونه در دادوستد وخرید و فروش انصاف داشتند، اهل کسبه چسان درکارخود صادق وماهر بودند؟

چه کلتور وعنعناتی داشتند واکنون تاکجا کلتورماتغییر کرده است؟...بیاد دارم که درتمام کابل یکی ازبنیه گران سرچوک به نسبت کم فروشیش (پاو کم) لقب داده بودند. وی در روغن زرد دنبه مخلوط کرده بود ووقتیکه گرفتارشد، بدن او را برهنه کردند و روغن های مخلوط شده رادربدن وی مالیدند ودرتمام بازارهای کابل اورا گردانیدند وجهرچی جهر میزد که وابجان کسی که روغن دنبه را در روغن زرد مخلوط کند، هرکه تقلب کند، حالش ازین بدتر !...»

 

بهرحال، ناشرکتاب طی سخنش درصفحهء یک مینویسد:«رجال علم وتحقیق نه تنهاآثارفرهنگی خودرابصورت سخنان شفاهی یا نوشته هابه یادگارمیگذارند، بلکه سیرتکامل را برای آتیه وآیندگان تضمین می نمایند ووظیفه می سپارندتانسلهای بعدی، جدیت و پشتکار، غلبه برمشکلات روزگار وتحمل وقناعت را پیش هء خود سازند... ودربرابر ترقیات علمی ومعنوی واجتماعی وطن ومردم، همت والای خودرا به اثبات برسانند...»

آقای محمدفاروق کوشان، شخص ساعی وگردآورند هء مطالب وتصاویرکتاب، درآغاز اثرچنین می نویسند:« تشنگی معنوی و عطش من مبنی برگردآوری وچاپ مجدد کلیات مقالات پدر راکه ازقبل درذهنم وجودداشت، دوباره قوت گرفت، باخودحتم کردم تا روزنامه ها، جراید ومجلات ودراولین گام، نسخه های مختلفهء مجلهء عزیز«لمر» را بدست آورم، مقالات راجمع آوری کرده گلدسته سازم وبدسترس شایقین وپروسهء بازسازی عرصه های مختلف وطنم اهدا کنم، تاخدمتی باشد به مادرگرامی ترازجان، وطن محبوب ما افغانستان... خوانندگان گرامی بامطالعهء مطالب، از جریان زندگی تخمین یک تایک ونیم قرن پیش از امروزکابلزمین عزیز مطلع شده وآشنایی حاصل میدارند...»

 

آقای اکادمیسین عبدالاحد عشرتی درصفحهء دهم کتاب ضمن تقریظ پرمحتوایش مینویسد:« ـآیاسیاحت نکردند درزمین تابنگرند که چگونه شدعاقبت آنانیکه پیش ازآنان بودند. ـ این جملات وزین که تذکرداده شد، مفهوم ومعنای آیهء نهم ازسورهء مبارک روم است که مارا متوجه آثار ودستآوردهای تمدن گذشتگان میگرداند وبه استناد آن میتوانیم ازمباحث رسالهء فعلی (باکابل قدیم آشناشوید) که به قلم شیوای جناب صوفی صاحب پاینده محمدکوشان رحمه الله (علیه) تحریرگردیده، بیشتر استفاده ببریم، که درعین حال از تمدن آنروزی ووضع اجتماعی برادران این خطهء باستانی آگاه شویم وهم درس هایی باشد آموزنده ویادگارهایی باشدارزشمند...

 

قابل تذکراست که درنوشتهء جناب صوفی رحمه الله، اشاراتی است درمورد چگونگی نشأت پدیده های اجتماعی واسباب آن، که علاقات اجتماعی را ازنگاه تدین، ادارهء امور، شهرداری، دفترداری، طبابت، حرفه های متنوع ومعرفی کسبه کاران وخانه های قدیم، بازارها ونقاره خانه، که همه ازعناصرسازندهء تمدن روحی و مادی است، عنوان قرارمیدهند وعلاقات باهمی راکه شکل دهندهء تمدن آنوقت است، روی کاغذ میگذارند، که درحقیقت مبحثی است که سیرتکامل تمدن را دریک جامعه نشان میدهد. گرچه بحث تمدن در اینجا ازقدرت ماخارج بوده، اما ایجاب میکندومسئولیتی است برای دانشمندان علوم اجتماعی که این موضوع را زنده نگهدارند و نگذارند تمدن هزارسالهء ما فراموش گردد... زمان همیشه درسهایی ازخود بجا میگذاردکه باید ازآنها بیاموزیم، ازنیکی ها، گذشت ها، برادری ووحدت ودستگیری از مساکین، زادِ راه فراهم گردانیم، زادراهی که به سعادت دنیوی واخروی می انجامد وهمه راسرفراز میگرداند...»

 

آقای محمدطاهر خدری درصفحهء سیزدهم کتاب مرحوم صوفی پاینده محمدکوشان، زیرعنوان «سپاس»چنین یادآورمیشود: «... یکی ازمواردی که عدهء بیشتری ازمردم درآن نظر واحساس همگون ومشترک دارند، عبارت است ازمسأله (شناخت). همینکه آدمیزاد ازتکاپوی تأمین ضروریات اولیه فرا رسد، میکوشد تا نخست خودش رابشناسد وبعد به دیگران بشناساند... (شناخت) اگرباتفاخر خرافی یاتفرقه جویی سودجویانه همراه نباشد، یکی ازنیازهای مبرم روانی بشراست، انسانی که رابطه اش باگذشته منقطع گشته، همچون گیاهیست که ریشه اش رابریده اند... سپاس فرهیخته مردی راکه قلمش یکباردیگر گذشته هارا رنگ وبوی حیات بخشید ومرا به آنها پیوند داد...»

 

چند فصل عمد هء کتاب پرمحتوا وارزشمندمرحوم صوفی پاینده محمدکوشان چنین است: مقدمه، بازارهای کابل، کوچهء شمع ریزها، ماماپیروی گلساز وخوانچهء خینه، تجارت ما دریک قرن قبل، ماماگلو و چوبک چراغ، دفترداری درشصت سال قبل، یادی از طبابت یونانی، کابل قدیم چگونه اداره می شد، ارگ شاهی و طنطنهء پادشاهی، فیل فتح بهادر وجنگ استقلال ....

 

دراخیر به آرزوی صحتمندی وحوصله افزایی دوست گرامی آقای فاروق کوشان درتهیه ونشرچنین آثارارزشمند برزندگی و گزارشات کهن وطن، این معرفی مختصرکتاب خواندنی و روشنگر مشعل های پار وپیرار دیار مارا بااین چندبیت مخمس شاعرعزیز، عزیزاحمدنوری مهاجر، که برغزل حافظ شیراز سروده است، خاتمه میدهم :

 

دوش درکوی حبیب این سخن آمد به ندا

چون فـــقیر آمده ای ، باز روی همچو گدا

پس چه دل بسته ای بر نقش زراندود  ردا

«اعتـــــقادی بنما و بگذر بـــــــــــــهر خدا

تادرین خرقه ندانی که چه نادرویشـــم »

برتو ای دشمن جـــان باز بگویم حــــــالی

که گذشته زستم های تو بر مــــــا سالی

چند روزدگری هم بکن جـــــــرم و وبالی

«به جبین نقش کن از خون دل من خالی

تابدانـــــــند که مقتول تو کــــــافر کیشم »

این یکی ازدل آشفته به دیــــــار رسان

به لب رودشتل چشم هء کهســــــار رسان

به سرتپ هء تاج و دژ حصار رســــــــــان

«شعرخونبار من ای باد بدان یار رســان

یار ودیار وطن کزدل وجان است بیشم»

 

  

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٢                      سال دوم                          جنوری ۲۰۰۷