|
رفعت حسینی
از نسلِِ
اولِِ زیبایی
آنگاه
دنیا دنیا طهارت کامل
در چشم ها و سینهء من خفت
جا گرفت
لب تشنه یی شدم برای دیدنِ تسخیر ماه و سال
وز بهر چهرهء یک زن که خود
از نسل اول زیبایی
بود !
****
او،
شیدایی برهنه
و جرقه های بوسه های مرا
می فهمید
وز اینکه با بلندی یک فکر و خصلتش
از آتش قبیله سخن می گفتم
هرگز متعجب نمی شدو می گفت:
(( مثل عقاب باش!
لب را مبند
هرگز
این کهنه آبشار دنائت
از
کوهستار منحط تاریخ
آمده ست!))
****
آن زن، دریغ، مُرد
اما
از نسل اول زیبایی بود!!
************ |