کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



دو شعر تازه از دکتور سميع حامد
 

 


(۱)

بيدار شده ام ...نجيب روشن بيدارم کرد ...
چار سويم را ديدم...پيام...شفيق پيام ...يادم آمد اشکهايش ...طنزنويسي برايم
اشک ريخته بود...
پيام! پوزش ميخواهم...نه نميخواهم...آن من نبودم اما تو هميشه تو بودي...رفيق
شفيق من!
ژکفر تبسمي بر لب داشت...ميدانست قهاري او روزي مرا تکان ميدهد تا خاکستر از
پلک بتکانم...
از ژکفر که هيچ سپاسگزاري نميتوانم کرد...يک تبسم شيرين کافيست ...
وحيد وارسته هم هست...برادرم...خودم...ديگر نميلرزد...
ستيز ...ملک ستيز ...از گل سوري پيام آورده است...مثل هميشه ميگويد برگرد خانه
...خانه...
کامران ...منتظر من است...منتظر حامدي که همسايهء روح اوست...
ميرويس رکاب ميگويد...آها! ديدي؟
محسن حسيني  با رضايت شاخهء نور به تاريکي شن ها ميبخشد و ميگويد: عجب!
شعر هايم به ديدارم آمده اند...رنگارنگ شده اند اما يکرنگي را از ياد نبرده
اند...
تشکر ياران؟ نه...صبح به خير ! دوست تان دارم...

(۲)

در دستخط خود گم شده ام
بيدارم کن سهره
چکاوک  در قاب
آهو بر بشقاب
بيدارم کن که منم اين مه آلود بي ماه
رم خواهم از اين دايرهء چيني
از اين مربع هيزمي رم خواهم
بيدارم کن سهره
پيچان ترست کابوس از هذيان بيمارپيچ من
بازم کن از اين مچاله
پر وازم ده
از
اين
چا
ل

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۱                       سال دوم                           دسمبر/جنوری ٢٠٠٦/۲۰۰۷