کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وای برین مردم

 واسع بهادری

 

 

 بازهم مدتی میشود که وقتی خبرهای وطن رامیخوانم ومیشنوم چند لحظه جگرخونی مراهمراهی میکند. یک چند وقتی به امید وعده های سر خرمنی گذشت، دیدیم که عملی نشد. گفته شد که افغانستان را گل وگلزار میسازند. افغانستان روی جنگ را دیگر نمی بیند. از جگنده های میگ 21 ومیگ بیست وچند و حزب خوی گرفته به شکنجه واعدام بخیر خلاص شده و احزاب جهادی هم دیگر تیر درتیرکش شان نخواهد ملنده باشد واگر مانده باشد، ملل متحد افغانستان را یکه وتنها نمی ماند. مانع جنگ میشود. گفته شد که طالب دیگر شرم دارد که باز درفکر قدرت شود.
 ننگ وشرم وظلم ووحشتی که در پشت خود انتقال میدهد برای طالب و طرفداران طالب کفایت میکند که در فکر قدرت طالبی نباشند. گفته شد که اقتصاد ما زود بخیر رشد میکند، تروریسم ازبیخ کنده می شود،
به کشت مواد مخدره اجازه داد ه نمی شود. خیل معیوب بی دست و
پای کمک می گیرند. بی خانه ها صاحب خانه میشوند. مهاجرین بخیر وبخوبی روانه وطن میشوند و بی خانه وبی روزو روزگار نمی مانند.

 

مگر وقتی کسی پرسان میکرد که چطور؟ میگفتند، حوصله کنید. تمام کار ها به وقت کم در وطن جنگ دیده حل نمی شود. تمام دنیا مخصوصا امریکا را داریم. وکسی که بسیار با خوشی واحساسات گپ میزد میگفت امریکا پادشاه و زور کل دنیا ست. امریکا لازم دیده است که این کار ها را در افغانستان پیش ببرد. البته این جواب قانع کننده بود. زیرا مشکلات کم نبود وکم نیست.

فعلا که چند سال گذشت وامریکا با عساکر خود وهمراهان لازم دید که مهمان باشد وخرچ کند، از جمله همان کسانی که فهمیده ویا نفهمیده چیز های میگفتند، بد وبیراه میگویند. جگر خونی میکنند. اما اگر چوکی ومقام گرفته است یک عده راضی است وخوش وخندان ویک عد ه دیگر در ظاهر خوش ودر باطن گریان دارد یک جای چیزی می گوید وجای دیگر چیز ضد آن. شکی نیست که مردم بسیار در داخل وخارج به این نظر رسیده اند که تمام وعده ها عملی نشده است. پول زیادی وارد افغانستان شده ولی حیف ومیل دولتی ها ورفقای خارجی شان شده است. مواد مخدره وکشت آن در وطن حد واندازه ندارد. بیکاری در همه جای وطن گریان میکند.
مهاجرینی که چند صد هزار را می سازند، لعنت خدا می گویند و
نان برای خوردن و خانه برای یک بستر جای ندارند. مهاجر به مقام و چوکی رسیده مهاجرت را از دست نداده امروز و فردا گفته هر وقتی که به امریکا و اروپا برای گذشتاندن چند هفته میاید، خانه را رنگ میکند که شاید "خپ وچپ " پس بیاید. دلیلش این است که " والله دست های بازی میکند و ما را برای خدمت به وطن نمی مانند "

 

در باره آفت تروریسم گفتند که از غمش خلاص شدیم. چند سال گذشت ودر هر سال ده ها وصدها نفر وحالا هزاران نفر را تروریست ها ترور میکنند. مکتب ها را میسوزانند. در شهر وبازار تروریست های انتحاری خود ودیگران تلف وقربانی میکنند. طیاره های امریکا وانگلیس نیز پس نمانده محفل ومجلس عروسی واجتماع عادی مردم را زیر آتش می گیرند. زندان گوانتاناما را شکنجه گاهی میسازند تا برای تروریست ها در پهلوی بیگناه ها ترحم ودلسوزی کمایی شود. از وحدت ملی که گفته بودند وخرمن خرمن چه گفته شود که نتیجه اش از تفرقه ونفرت حبر داد ه است.

 

در آخر کارچند ساله دیدیم که هر چه گفته شده بود و وعده داده شده بود، چیز دیگر ظاهر شد. از چیزی که بسیار لاف زده می شود قانون اساسی ودیمکراسی پارلمانی است.
همان دیموکراسی که رهبران شکنجه و
آزار مثل سیدمحمد خان گلاب زوی رادر پهلوی کسانی که کابل را سوختند (که آن دوران را من ومردمی که در آنجا بودند خوبتر میدانیم) مثل جناب محقق و برهان الدین ربانی و عبدالرسول (ببخشید عبدالرب رسول سیاف تا تحولش در روزگار جهاد پول اندوزی نادیده گرفته نشود) و طالبان تا استخوان سیاه وضد نام دیموکراسی نشاند تا ما را یا دنیا را بازی بدهند که آن است دیموکراسی.

 

در باره شکست ها و دروغ ها ویا ناموفقیت ها ی که کرزی مسکین وگردن شکسته رنجش را بیشتر میکشد، شاید افراد زیادی تا حاتل گفته ونوشته باشند.
چیزی که درین هفته ها وروزها جلب نظرم را نمود یکی موضع آقای برهان الدین ربانی بود در برابر طالبان ودیگری صحبت های که از زبان لوی سارنوال افغانستان در لندن نقل کرده اند.

 چون پس از شنیدن هر دو خبر گفته ام وای برین مردم بازهم جگرخونی کرده ام نامش را گذاشته ام وای برین مردم.

 

خلص گپ های آقای برهان الدین ربانی که انعکاس کم نداشت این است که با آمدن طالبان به کابل (به قدرت رسیدن شان) جنگی علیه آنها نداریم.
دلیل اش این نیست که طالبان دیگر طالب شکنجه گر انسانها و
تروریست و مکتب سوز و مزدور پاکستان نیستند! دلیل اش این هم نیست که خود همه جانبه و از هرنقطه نظر به مواضع آنها رسیده است. این طور هم نیست که بشر دوست با حوصله سیاسی و.ضدجنگ شده است ودرنتیجه میگوید که جنگ نمی کنیم. نه خیر !

 

برهان الد ین ربانی میگوید وقتی که دیگران (منظورش رئیس جمهورحامد کرزی است که بدون تردید خواست امریکا بوده است) با طالبان تماس گرفته و از آنها دعوت کرده اند ما دیگر چه کاره هستیم که با آنها جنگ کنیم. مخصوصا که با یاس و ناامیدی و دل پرسوز اذ خلع سلاح شدن خودشان هم گپ می زند. و دل پر دردی که از امریکا دارد آنزاپنهان نکرده است

خوب درین ارتباط چند موضوع قابل تماس است.

امریکا وکرزی راه تماس گرفتن ومراجعه به طالبان را پیش گرفته اند.

برهان الدین ربانی با رنجش خاطری که دارد هم وبرای طالبان چراغ سبز نشان میدهد. در ضمن گفته شود که برهان الدین ربانی در سابقه ها هم چندان ضد طالب نبود. او و چند تای دیگر را طالب ها قبول نکرده بودند. اگر نه شاید مخالفتی نمی کردند.

طالبان که تاحال به مواضع قبلی خود باقی مانده و از راه ترور، دهشت وترساندن مردم با پشتیبانی پاکستان قدرت پیدا کرده اند، بی دلیل نیست که موسی قلعه هلمند دودسته برایشان داده میشود. یک روز اعلام خواهند که طالبان زیر امر بن لادن نیستند، تغییر کرده اند، سیاست قبلی از طرف مخالفین آنها نیز تاحدودی اشتباه داشت. رامسفلذ را نشان خواهند داد. وبه این ترتیب آوردن طالبان، خاطر خواهی پاکستان، جست و جوی گریز ازجنجال خانه افغانستان برای امریکا را نیز میتوان انتظار داشت.

اما دل من و بسیاری از شما برحال مردم در آینده نیز نمی سوزد؟

 

سخنرانی لول سارنوال افغانستان آقای عبدالجبار ثابت در لندن خالی از دلچسپی وجگرخونی نبود.

 

خبر آن را در سایت محترم سرنوشت خواندم. عکس فرستنده نبود. آدرس ایمیل نداشت. نام آشنا نبود. گفتم که نام مستعار است. چند موضوع را در نظر گرفتم که بنویسم. وقتی دوباره به سایت سرنوشت مراجعه کردم برداشته شده بود. فکر کردم شاید بخاطر دقت ژورنالستیک موضوع بوده است. دوستی گفت در سایت محترم گفتمان هم آن صحبت های لوی سارنوال نشر شده است.

 

 در آنجا گپ های است که شاید لوی سارنوال با آن سر وضع سیاسی وفکری وسلوک وظیفه ای که دارد ( یعنی آدم هرجایی ومتلون المزاج معلوم میشود) بگوید که من این حرفها را نزده ام. حتی اگر گزارش دهنده در فکر چاق کردن کم بود های دوره جهاد ولاغر کردن جنایات خلق و پرچم هم بوده باشد، ویا سرش درین فکر نبوده باشد، و اگر بخشی ازین حرفها هم از زبان این آدم گفته شده باشد، دل آدم وای برحال وطن میکند که مگر اینقدر قحط الرجال بود که این آدم را به این مقام آوردند. آیا در انتخاب مقام افراد کدام توطئه ودسیه ای وجود ندارد؟

 

 ده ها موضوع در گفت وشنید این مردک با هموطنان در لندن وجود دارد. من یکی را انتخاب کردم که در رابطه با موضع لوی سارنوال دم دمی مزاج در مقابل آقای رمضان بشر دوست است.
لوی سارنوال او را مورد توهین وتحقیر و تهمت قرار داده حتی میگوید دیوانه ومریض است. اما انسان سرمشق و رهبر آقای لوی سارنوال، اقای سیاف است.

اما رمضان بشردوست چند چیز را در زندگی اش درین سالها نشان داده است. فرانسه را ترک گفت که برود و در راه بازسازی وطنش کارکند. به مقام وزارت پلان نیز رسید. در آنجا تشبث های را پیش گرفت از جمله محدود کردن صلاحیت ها و زیانهای انجوی ها را.
انجوی ها کرزی را زیر فشار گذاشتند تا او را سبکدوش کرد. نفرت از انجوی ها به اندازه ای است و بود که به نفع او تمام شد.

او در مصاحبه ها بی ترس واقعیت ها را گفت. از سؤاستفاده گفت وهوشدار داد.  خود را از کابل کاندید انتخابات شورای ملی کرد. شاهد ان گفته اند که در خیمه ای می نشست و با مردم درد دل میکرد. آرزوهای آنها را می پرسید. مردم به او رای دادند.

 

 در شورا راه انتقاد را پیش گرفت. انتفاد هایش بیجا نبوده است. معاش کارمندان بزرگ دولت واضافه خواهی عده ای از وکلای شورا، مفاسد اداری، رشوگیری، قیمتی، بیکاری، ودربدری های مردم در صحبت های هویدا است. این چنین انسان را لوی سارنوال افغانستنان دیوانه خطاب میکند.

 

 کاش از رقم رمضان بشر دوست بسیار میداشتیم و کسانی مانند عبد الجبار ثابت و برهان الدین ربانی میرفتند به سوی مسجد با وضؤ و طهارت آنجا می نشستند و در آنجا نیز با دل پاک به نیایش مشغول می شدند و دل مردم را بیش ازین آزار نمی دادند.

 ***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٩                       سال دوم                           نومبر ٢٠٠٦