کابل ناتهـ، Kabulnath
|
محمد صادق دهقان
كوچهها
شبانه از بلنداي خيابانها ميگذرم كوتاه، بلند، ميانه مردان و زنان از من ميگذرند هيچ كس، او نيست درختان با ريشههاي چركين اينجا و آنجا مردهاند. كوچهها بوي جنازه ميدهند و لجنزار، ميگذرم از كوچهها و خيابانها شهر را با اقاقيهاي تاريكش به باد ميسپارم. در نامه نوشته بودي: ... كوتاه، بلند، ميانه خانههاي فرو ريخته از من ميگريزند هيچ كس، تو نيست دختران با ريههاي چركين اينجا و آنجا نفس ميكشند كوچهها بوي خون ميدهند و كاهگل ميگذرم از رودها و كوهها شهر را با دخترانش به ياد ميسپارم.
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣٧ سال دوم اکتوبر ٢٠٠٦