کابل ناتهـ، Kabulnath
|
اهداء به صبورالله سياه سنگ
ده کوتاهه
سيد فريدون ابراهيمي
١ تماشايي نکردي آن شب چگونه لحظه ها را غرق ديوانه گي کردم پي نقش گام هايت تمام جاده را شستم
٢
راستي ! در اين عصر جوان شدن چقدر اشتباه است شيار شيار اشک نذر کردم بددعايي چشمهاي آبي ات باطل نشد.
٣
... به در ميزند زنده گي رو به ديوار است من رفتم پدرود!
٤
آسمان روايت آبيست جبرييل! جملهء چشمهايش خانهء خالي داشت.
۵
خواب نيست اگر تو خواب ديدي از چشمهاي خستهء من نيز يادي کن
۶
تيک صفحه ... صفحه ... صفحه ... تيک خط سرخ قابل گشايش نيست تيک انترنت دل قطع شده است
٧
نامهء دريافتي سپيد است در آخر صفحه دستخط جعل است
۸
سلام نميگويند کسي را اينجا کسي دوست نميدارد
٩ ميخواهم چيزي بگويم انگشتم با دکمه تصادم ميکند ارتباط قطع ميگردد
١٠
حرفهايم را به زحمت تدوين کرده کلمات را ادا کردم صحبتم تمام شد متوجه شدم چراغ سرخ بود.
*** 14 سپتمبر 2006 پيشاور
********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣٧ سال دوم اکتوبر ٢٠٠٦