کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



hajarulaswad@yahoo.com

 

 

هنوز کابل را نديده ام

ولي اين شهر،

شهر شاهپريهاي خوابهاي مست و ديوانهء من،

شهر رنگينه هاي زيبايي و عشق من،

(گرچه در چنگ تاريکي فتاده)

شهر رخشندگيهاست

اهريمنهاي خاموشي بر فرازش نشسته اند

 

اين شهر غلغله ها

شهر دوشيزگان، شهر مردان جوان

گرفتار چنگال واپسگرايان هيچمدان

اين شهر، شهر مجنونهاي آينده است

 

گوشه هاش در چنگ اشباح بيزباني افتاده اند

ورنه، اين شهر، شهر تماشاي زندگاني است

 

هنوز کابل را نديده ام

ولي "هزار و يک شب" زيباييهايش را

فراوان شنيده ام

بر دلم نقش بسته اند

 

اين شهر، شهر نازنينان زندگي_باور

شهر آهنگها و لنديها

شهر سازها و ترانه هاست

 

هنوز کابل را نديده ام

ليک شنيده ام

ستارگان از همين شهر روشني ميگيرند

شنيده ام

بهار قندهار و هيرمند

از گلهاي همين شهر خنده برميدارند

و شنيده ام

هرکه اينجا به دنبال "سودا" مي آيد

خودش سودازده خواهد شد

 

اين شهر ديوانه است

اينجا زيبايي

از من "من" را، و از تو "تو" را ميستاند

 

هنوز کابل را نديده ام

ولي نگارهء کابل،

تنها خدا ميداند از چند سده به اينسو

در دلم آرميده است

به سان وامانده يي که پس از بيخوابي زياد

در آغوش يار خفته باشد

 

و برآشفتن خواب ناتمامش: گناه بزرگ

گناه بيکران

در چشم جانان ...

 

کي از خواب برخواهد خاست؟

و در دهليز دلم جاري خواهد شد

اگر همين تکانه دلم را ويران نکند

دل من چگونه آباد خواهد ماند؟

 

هواي اين قيامتهاي ناديده در من موج ميزند

دلم ميخواهد اين زلزله ها را در آغوش کشم

 

هنوز کابل را نديده ام

هنوز کابل را نديده ام

ولي آهنگهايم کابل را ديده اند

در کابل زمزمه شده اند

 

هنوز کابل را نديده ام

ولي غزلهايم و غمهايم کابل را گشت زده اند

و آنجا رقصيده اند نيز

مردم آنها را ديده اند

شنيده اند نيز

 

جوانان خمار آتشفام ديدگان شان را

و دوشيزگان خالهاي رخساره ها شان را

بر غزلهايم افشانده اند

 

آهنگ من: زبان زخمهاي کابل

آهنگ من: زبانه رنجها و واژه هاي اندوهان

 

غزل من: نگاه دوشيزه آهويي که از ته کوچه چشم برميگرداند

غزل من: آرايهء زخمها در آيينه هاي چشمان نمناک هر بانو

غزل من: آشناي هر پير و برنا

 

دوشيزگان همين آواز و ترنم و زيبا ترنگ را

مردان جوان همين حرمان، همين آرمان و همين سوز را

براي مرهم گذاشتن بر دلهاي زخمي شان گرد مي آوردند

و دخترها از همينها الهام مستي ميگرفتند

 

هنوز کابل را نديده ام

ولي غزلهايم و آهنگهايم

مرا از گوشه گوشهء شهر کابل گذر داده اند

 

گويي به هر راه آن پا گذاشته باشم

و به هر افسانه در آن رسيده باشم

مشت همه مويه ها و همه نفسهاي آن را

بر چهره خورده باشم

و

 

گام به گام

               دم به دم

                           با فرياد گريسته باشم.

 

 

 [][]

 

اشاره ها

 

1) نام کوتاه سرايندهء اين سرود RSS است. آيا با اين نشاني، کسي از خوانندگان گرامي او را خواهد شناخت؟
RSS     نه افغان است، نه افغاني و نه افغانستاني، و چناني که خوانديد، هنوز به کابل پا نگذاشته است.

 

2) سپاسمندم از SFI که به خانهء شاعر رفت و ده قطعه عکس پخش نشدهء او را برايم فرستاد. سپاسگزارم از DJ که با مهرباني زياد برگردان کنوني را خواند و نارساييهايش را درست ساخت.

 

3) زندگينامه، عکسها، بررسي و برگردان چند سرودهء ديگر RSS، و نکته هاي بيشتر در پيرامون دو دوست گرانسنگي که بدون نام از آنها ياد شده است، در شمارهء آينده کابل ناتهـ پيشکش خواهد گرديد.

 

4) براي به دست آوردن متن اصلي شعر "کابل"، ميتوانيد به اين نشاني ايميل بفرستيد:

hajarulaswad@yahoo.com

 

[][]

ريجاينا (کانادا)

29 سپتمبر 2006

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣۶                         سال دوم                               اکتوبر ٢٠٠٦