کابل ناتهـ، Kabulnath
|
منیر سپاس
همنفسی
اسـیر نرده بُغض است نــــای هم نفسی زمانه ایست که لنگ است پای هم نفسی
به چشم خلق صد افسوس ناهمی گهر است و بــــــود چون خـس دریا بهای هم نفسی
زبسکه غرق خیالات رشد خود شده ایم به گوش ما که نیاید صدای هم نفسی
ز ذره های هـــــوا این طنین همیگذرد زدست وحشت این قوم، وای هم نفسی
میان کوچه هســــــتی درون باغ نفس ببین چه خالی خالیست جای هم نفسی!
هزار سینه بجویی میان خلق خـــدا نیابی اهل دل و یک گدای هم نفسی
دکان مردم دنیا بُوَد چــــــــه مالامال بدانکه هر چه فروشد سوای هم نفسی
ز دود تلخ عداوت زمانه زهری شد فتاده در بر سم ها هوای هم نفسی
دل شکسته ی انسانیت مریض شده فقط شفاش بـــدارد دوای هم نفسی
خدایی سینه به دار است از تفرق ها شده حریم مصیبت فضای هم نفسی
اول جون سال 2006
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣۵ سال دوم سپتامبر ٢٠٠٦