کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بشير سخاورز

 

 

تثليث عرفان
بسنت٬ امير خسرو و نظام الدين اوليا

 

 

 

بيش از صد هزار هندو در حال غسل تقديس در آب دريای گنگا٬ در روز 23 فبروری كه روز جشن بسنت پنجامی است.

 

 اين كه امير خسرو موجد قوالی بوده ٬ قابل دقت است و ايجاب می كند تا تحقيق ژرفی با پشتوانهء اسناد مؤثق اين ادعا را ثابت كند٬ اما در اين امر كه امير خسرو دانش عميق در علم موسيقی داشته جای شكی نيست. متأسفانه بعد از ظهور اسلام و به علت تحجر فكری و تعصب بی مورد كه هر پديدهء جدا از اسلام را در تقابل با اسلام می ديدند و يا حد اقل آنرا بدعت می شمردند٬ سه اثر مستقل امير خسرو كه در علم موسيقی نگاشته شده بودند٬ در دست نيست٬ اما آنچه ما را متيقن می سازد كه ادعا كنيم٬ خسرو دانش عميق از علم موسيقی داشته٬ تأليفات ديگری از اوست كه در فروع٬ اشاراتی به علم موسيقی دارد.

 

داستان اين كه خسرو قوالی را در حريم عرفان نظام الدين اوليا آورد و آنرا جز طريقت چشتيه ساخت٬ سخت جالب است. اين داستان نشان می دهد كه اگر احيانأ خسرو موجد قوالی نباشد٬ می تواند در دگرگون كردن شكل آن و ابتكار در آن دخيل باشد.

 

تمام شمال هندوستان با رسيدن بهار از خواب طولانی و سرد زمستان بر مي خيزد.  طبيعت به مردم مژده می دهد كه بهار فرارسيده و بايد آمدن آنرا جشن گرفت. گل های درخت خردل بيشه ها و جاده ها را تا فاصله های دور پوشيده و عطر آن در هر سو به مشام می رسد. اين جشن را بسنت می گويند كه زن ها با  پوشيدن ساری ها رنگارنگ و قشنگ به زيبايی رنگ های بهاری ميفزايند و رقص كنان به طرف معبد می روند تا خداوند را برای رسيدن بهار سپاس گويند. شايد مايهء تعجب ناظرين شود وقتی می بينند كه نه تنها زن های هندو در حال رقص و شادی اند بلكه تعداد زيادی از زنان مسلمان هم در اين جشن رقص و شادي سهم می گيرند.

 

اين كه چه گونه مسلمان بسنت را در هند جشن گرفتند٬ ارتباط می گيرد با مهاجرت مردمانی كه از افغانستان٬ آسيای مركزی و ايران به هند مهاجرت كردند و مطابق معمول نوروز را كه روز اول سال است و رفتن زمستان و آمدن بهار را مژده می دهد٬ جشن می گرفتند٬ اما تا مدت های زياد اين استقبال از نوروز تنها در ميان مسلمانان بود و ربطی با بسنت نداشت.

 

 

زنان لاهور پاكستان با رقص بسنت را كه جشن آمدن بهار است٬ تبجيل می كنند.

 

شايع شده است كه نظِام الدين اوليا به سبب از دست دادن برادر زادهء خود كه تقی الدين نوح نام داشت چنان منقلب٬ ناراحت و دگرگون شده بود كه از جمع بريد و خودش را در اطاقی از ديگران پنهان كرد. اين پنهان شدن چند ماه طول كشيد و دوستان او به ويژه امير خسرو را كه خواهان ديدار نظام الدين بودند٬ سخت متأثر ساخت.

 

روزی امير خسرو در جاده تعدای از زن های هندو را  كه شادان و رقصان٬ آراسته در ساری های رنگارنگ و در حالی كه با خود گل هاي گوناگون را حمل می كردند و آواز می خواندند٬ ديد. او علت اين شادی و جشن گرفتن را از زن ها پرسيد و آنها در پاسخ گفتند كه: "امروز بسنت پانچامی است و می رويم تا برای سپاس از خداوند بسنت در نيايشگاه به رقص و سرود بپردازيم." خسرو بعد از شنيدن اين داستان به خودش می گويد كه خداوند او هم بايست برای آمدن بهار سپاس شود بايست بسنت را جشن گرفت. همين بود كه خودش را در لباس زنان آراست و با آواز خوانی٬ نزد نظام الدين اوليا كه بر سر گور برادر زاده اش اشك می ريخت آمد. نظام الدين از آمدن زنی در آن محيط تكان خورد اما بعد از مدت كوتاهی متوجه شد كه دوست و شاگرد عزيزش خسرو است٬ پس تبسمی كرد؛ تبسمی كه كافی بود يخ دمسردی و يأس را در دل او آب كند.

 

حالا تا چه حد اين داستان در مورد خسرو صحت دارد قابل دقت بيشتر است٬ اما داستان يك چيز را واضح می سازد و آن اختلاط رسوم مذهبی در هندوستان است و وقتی از اختلاط رسوم مذهبی حرف می زنيم بديهی ست كه اختلاط ادبيات و يا به طور كل فرهنگ ها امری بوده ناگزير.

 

اشتراك مسلمان در جشن هندو و همين طور به عكس آن٬ نشان می دهد كه در گذشته هندوستان٬ فضايی را برای مردمانی با اديان مختلف ايجاد كرده بود كه آنها اصول همزيستی را مراعات می كردند و نه تنها رسوم يك ديگر را احترام می گذاشتند٬ بلكه در مواردی حتا در عباتگاه های يك ديگر می رفتند و همان  شيوهء صوفيان را پيروی می كردند كه خداوند در دير٬ مسجد ٬ بتكده و هر جای ديگر می تواند باشد.

 

 

 

بسنت و گدی پرانی در روز بسنت در لاهور پاكستان

 

مهاتما گاندی٬ بزرگ مردی كه با هزار گونه مشقت توانست پل های پيوند ميان مردمان گوناگون هند كه مذاهب مختلف داشتند٬ ايجاد كند سرانجام جانش را با گلوله ای كه از تفنگچهء يكی از پيروان RSS فير شد٬ از دست داد. او چند روز پيش از مرگش به اعتصاب نخوردن غذا دست زد و برای مردم هند گفت تا زمانی دست به غذا نخواهد برد كه هندو٬ سيك و مسلمان از كشتن يك ديگر دست بردارند.

 

 

پانويس ها:

 

RSS حزب افراطی كه هندو برتری را شعار می دهد و در برابر مسلمانان خشونت بيرحمانه به كار می برد.

داستان واقعی از مهاتما گاندی است كه مرد هندويی پيش او می رود و از كشتار هندوان به دست مسلمانان شكايت می كند. گاندی از او می پرسد كه آيا مسلمانان هم كشته شده اند؟ مرد پاسخ می دهد كه خانواده ای را می شناسد كه مرد خانواده كشته شده است و فرزندان او بی پدر شده اند. گاندی می گويد: "من آن گاه ترا از پيروان خود می شمارم كه بروی و چون پدر از فرزندان آن مسلمان نگهداری كنی." گاندی به سبب حمايتش از مسلمانان  خشم RSS را موجب شد.

 

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٣                          سال دوم                               اگست/ سپتامبر ٢٠٠٦