کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

 

 

عرق شرمساری !

 

 

 

 

سرشب به خاطر خستگی های روحی و جسمی خوابم برده بود. سروصدا و قیل و قال اولادها بیدارم کرد. «نوار ویدیو» کابل را نشان میداد. زمستان پارسال در «چمن حضوری».

 

صدها خیمه کنارهم چیده شده بودند. دربعضی از خیمه ها سوراخهای خرد و بزرگ دیده می شدند. برف تا دلک پا برزمین نشسته بود و باد حصیر خیمه ها را تکان میداد.

 

خیمه ها برای عودت کننده ها اختصاص یافته بودند ـ برای بیچاره هایی که از کشور شان به سبب سلطهء استبداد داخلی، اعم از چپ و راست، به تفاریق رانده شده بودند و متعاقبش مستبد خارجی به نوبهء خود، بعد از مدتی مدارا جل و وپلاس شانرا بر دوشن گذاشته بود و به اصطلاح «رد مرز!» شان کرده بودند.

 

اکنون آنها در وطن آبائی و مادری شان بیگانه هستند. در آسمان و زمین جای مناسبی برای امرار معاش ندارند. خیمه گاه شان با چهار تا میخ، بر روی زمین محکم شده است و چه بسا که باد بالنسبه تندی آن خیمه ها را با باشنده های شان به هوا کند.

 

« نوار ویدیو » یک مؤسسه خیریهء خارجی را نشان میداد که برای آن فلکزده ها، پاپوش، کمپل و مقداری آرد و روغن توزیع میکرد. کودکی چهار پنچ ساله و برهنه پا به شدت می گریست و گزارشگری که معلوم نبود فرستادهء کدام رسانه است با استفاده از ضبط صوت ومیکروفون علت گریه اش می پرسد. کودک جواب میدهد: به مه بوت ندادند به مه بوت نرسید.!

آن فلم ویدیوی یک فلم سینمایی و فانتیزی نبود، یک واقعیت برهنه بود که بیشتر از چندماه از حدش نمیگذرد. اکنون برفهای زمستان پارسال زیر زمین رفته است وبا خود کثیری از عودت کننده ها را نیز زیر زمین برده است.

هیچ تضمینی وجود ندارد که سرمای سال گذشته باز تکرار نشود و آن کودک پا برهنه برای دریافت پاپوش گریه نکند.

 

ما حاشیه نشینها در مغربزمین آ« فجایع را می بینیم ومی شنویم و خیلی کم حس می کنیم. در شرایطی که جان ازجان جداست هیچ انگیزه ای به شمول هموطنی، هم نژادی وهمدینی ما را کمک نمیکند که فلکزده ها را چنانکه باید حس و درک کنیم.

 

روز حشر کماکان ادامه دارد. "بز از پای و گوسفند از پای خود" آویزان است! و جهان های ما حدی از همدیگر دور است که گفتی در کهکشانهای متفاوتی زندگی میکنیم.

 

آن برباد رفته ها د رمصاحبه با خبرنگار میگفتند که بیش از هرچیزی به دوسه متر زمین خشک ضرورت دارند که بررویش بنشینند و پا های شانرا دراز کنند و حتی خوشباورانه امیداور بودند که دولت بر سر اقتدار عنقریب برای شان خانه خواهد ساخت و غذای گرم فراهم خواهد کرد.

 

از بد حادثه، شماری از وزرا، صاحبمنصبان اردو، نمایندگان پارلمان در قرب و جوار چمن حضوری ساختمان های چند طبقه و مجهز با دستگاه های تهویه و مرکزگرمی درست کرده اند.

ساکنان «چمن حضوری» چشم شان به آن ساختمانها نموده ویکی از آن درمانده ها میگفت:

در هر یک از آن خانه ها سی چهل خانواده خیمه نشین جا میگیرند. کاش چند تا از آن خانه ها از آن ما می بود.!

 

فلم ویدیو به آخر رسید و با کمال شرمساری عرق شرمساری از پیشانی ستردم.

 

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٣                          سال دوم                               اگست/ سپتامبر ٢٠٠٦