|
هما آذر
معشوق
من
معشوق من
ستاره ی تابانیست
در آسمان آبی رویایم
معشوق من الهه ی بیداریست
سرمیکشد به خلوت شبهایم
پیغام صادقانه ی معبودیست
پیچیده در حقیقت دنیایم
معشوق من
بودای زنده ایست
زیبا و بردبار
خوابیده روی در روی محراب سجده ام
من عابدی ستاده به درگاه مهر او
در عشق پایدار
معشوق من
الهام بخش سوژه ی هر بند چامه ام
با قامتی سبز چنان کوه استوار
پر کرده ذهن هستی شعر و ترانه ام
معشوق من
هر چند پیر، مندرس و خسته و نژند
در دیدگاه من
شهزاده نشسته بر اورنگ افتخار
محبوب، دلپسند
او حکمران فاتح اقلیم خاطرم
او یادگار رفته و امید حاضرم
معشوق من حقیقت عریانیست
پا بر رکاب مرکب اسطوره ی زمین
هرچند، افراسیابهای زمان خفته در کمین
او همچنان ستاده برومند، پیلوار
مغرور و سربلند
خراسان با وقار
٢۸ اسد ١٣۸٤ المان
*********** |