کابل ناتهـ، Kabulnath
|
ابوطالب مظفری
نگاه دیگر
دوباره سوي تو برگشــــــــتم، دوباره، كشور تنهايم! شبي كه بار سفر بســـــتم، نگفتمت كه همي آيم؟ نگفتمت كه پس از توفان، پس از شقاوت اين دوران به كوهسار تو ميپيچد صداي هيهي و هيهايم؟ شب دراز غريبي را بدين بهانه ســـــــــــــحر كردم كه صبح روشن فـــردا را دوباره پيش تو ميآيم هنوز ياد دلانگيزت، هنوز عشــــــــــــق بلاخيزت نرفته از سر اين عاشــــق، هنوز بر سر سودايم به روزگار غم و غربت، در آن خرابهی پرمحنت هماره ياد تو روشن داشت چراغ آن شب يلدايم به رغم آن شب بيشادي، به مرگ آن شب بيباران بخنـــــــــــــد تا كه بخندد گل، بخند ميهن زيبايم
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣٠ سال دوم جون/جولای ٢٠٠٦