کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در پی آن همه خون

که برین خاک چکید،

ننگ ما باد این جان

شرم ما باد این نان

ما نشستیم و تماشا کردیم

                          (ف. مشیری)

 

 

اعتراضی برخود ما

 

                                                                                                    نصیرمهرین

 

 

 

حادثه پیامد زاری ١١ سپتمبر واکنش تندرو و موج دگرگونساز را در پی داشت. ما تا حال، شاهد پاره یی از تاثیرات آن موج هستیم. قرارگرفتن افغانستان در محراق توجه با قصد ایجاد چنان تغییرات که تحریک اسلامی طالبان با یکی از نمودهای کم مانند غم مسلط چند ساله در افغانستان از میان برداشته میشود، محصول این موج خشمگین است. جلوه های دیگری را نیز در تابعت از لزوم دیدهای حرکت این موج شاهد هستیم. از جمله تحمیلی که در تغییر موضع پاکستان در قبال افغانستان ایجاد گردید، بیش از موضع سایر کشورها چشمگیر بود. دیدیم که پاکستان در برابر آن موج تندرو و خشم آلود ایالات متحده امریکا حاضر شد از آن همه زحمت و صرف وقت سیاستمداران سازمانهای امنیتی و عرقریزی چندین ساله نظامیان و خون جوانان پاکستانی بگذرد و آرمان به دل عطای طالبان را لقای شان ببخشد.

 

با تمام تلخگامی هایش باید بپذیریم که دیگران قیم و وصی ما هستند و ما نظاره گران چشم به راه مانده ایم تا از صندوقچه اسرار چه بیرون ریزد؟

 

به همه احتیاجی که انتظارات و نگرانی ها، خشنودی ها و با برافروخته گی های ما به بحث و مکث بیشتر پیرامون بروز این رویدادها دارد، یک واقعیت را باید از آغاز خاطر نشان ساخت و آن اینکه ما خلع سلاح شده گان بوده ایم. در زمینه و متن چنین حالی دیگران فرصت و امکان یافتند و حالا نیز آن امکان به مراتب بیشتر را در اختیار دارند تا برای ما نظمی ایجاد نمایند. انگیزه های این تلاش را نیز می دانیم. اگر در پی رهیافت انگیزه های مسایل بسیاری از رویدادهای افغانستان و جهان، محتاج تحقیق و وقت بیشتر باشیم، روزه کوششهای سرکوبگرانه، بن لادنی ها و طالبان را با تصویر های از حادثه تروریستی نیویارک به وضاحت و صراحت به تماشا می نشینیم. ازین رویست که عوام و خواص روزمره بارها می پرسند که اگر آن اتفاق ناگوار و ناخودشایند و ماه سپتمبر در امریکا چهره اش را نشان نداده بود، افغانستان در زمستان امسال روی چه وضعیت دیگر را می دید و عواقب کار به کجا می کشید؟

 

و با پذیرش این ارتباط در ایجاد وضعیت جدید، حتی اگر نتیجه گیری از موضع تردید و نه استقبال واکنش در افغانستان باشد و اگر تشبثات نظامی اخیر را نپذیریم و اگر از مداخله دیگران هم بنالیم و اگر مانند همواره دستی  از اعتراض به سوی دیگران و بیگانگان نشانه بگیریم و کاسه و کوزه را بر سرشان بشکنیم که برما مصیبت آوردند، عقل سلیم حکم می کند که انگشتی را به رسم اعتراض به سوی خویش نشانه بگیریم. از خود به گونه اعتراضی و ملامتگرانه سوال کنیم که آیا ما زمینه های تشبثات و بالاخره قیم و وصی شدن دیگران را خود مساعد نساخته ایم، چه شد که کشور و با کشور های دیگری برای ما دولت و راه رسم حکومت داری نشان میدهند، درک ما و طرح و راه حل پیشنهادی ما برای معضلات و مشکلات جامعه ماچه بوده استف وقتی دیگران از موضوعات قومی در افغانستان توأم با لزوم دیدها وسطح درک و اطلاع خودشان حرف میزنند و نسخه یی را ارایه میدارند پیشنهادهای دقیق و مسوولانه خود ما از موضع بین الافغانی در کجاست؟

 

کشور های جهان هر کدام متعاقب حادثه ١١ سپتمبر بنابر علایق سیاسی و تصوری که از تروریسم و خصم و مخالف و خویش داشته اند، جبههء عملی ضدتروریسم به میان می آورند، اما، ما، مایی که سالهای متمادی رنج و درد تروریسم را با پرداخت بهای کم مانند به نظاره نشستیم، چه وقت به گونه ای گسترده و لازم علیه بنیاد تروریسم در افغانستان اعتراض و اقدام نمودیم؟ آیا سکوت موافق و خشنودی های تآثربار، بارها و بارها اقدامات تروریستی را در افغانستان از میان خود ما بدرقه نکرده است؟ آیا با آن موقف خنثی و باهمنوایی پنهان ویا آشکار با تروریسم بارگران رنج وجدانی را برشانه های خویش احساس نمی کنیم؟ مگرنه این است که دیگران با محو فزیکی تروریست ها دستاورد پیروزی بر تروریسم را به نمایش میگذارند و ما سخت محتاج هستیم تا روزمره تروریسم را در تاروپود افکار و سلوک خویش هم بیابیم؟ با توجه به آشکارشدن واقعیت های بیشمار، مرگ ما تروریست پذیر، تروریست زا و تروریست پرور نبوده ایم؟...

 

آیا جای آن نیست تا انگشت ملامتی و سرزنش را به سوی خویش بگیریم و بپرسیم که پس از گذشت چند دهه آن نهاد فراگیر ملی که مردم افغانستان را علیه متجاوزین و مداخله گران و برای غلبه بر ناهنجاری ها، متحد می داشت و درین چند دهه دسترسی بدان بسیار اهمیت داشت، چرا به میان نیآمد؟ آیا غیر ازین بوده است که ما فاقد بهره مندی از فرهنگ تفاهم و تحمل آمیز و فاقد درک از ضرورت تشریک مساعی میان احاد و اجزای زیر فشار در جامعه خویش بوده ایم؟

 

برای آنکه عدم اتحاد خود را پرده پوشی نماییم، همواره دست مان را به سوی بیگانگان نشانه گرفته ایم تا آنها را به عنوان تفرقه افگنان نشان بدهیم و ملامت کنیم. اما آیا ما ابراز بیجان افتاده در دست دیگران بوده ایم؟ مگر نه این بوده است که پیش از همهء چنان زمینه های سرشته با تفرقه و موجود در میان ماخوی گرفتگان بدان، در معرض سوء استفاد بوده است؟ کجا میتوان انکار کرد که دیگران و به ویژه بدخواهان آرامی افغانستان و مردم آن لحظه ای فرو گزار نمایند و از میان همین مردم وابستگی را جست و جو نکنند؟ مگرما درین چند دهه چین مردم را شناختیم و در معرفی آنها موفقیتی بدست آوردیم؟

 

در پی بروز نتایج نسبی انگیزه ها و خواسته های ایالات متحده امریکا مبنی بر سرکوب سازمان تروریستی القاعده و گوشمالی طالبان که اهداف سیاسی و اقتصادی گسترده تری آن را همراهی خواهد کرد، ما نیز فرصت ها را در اختیار داریم تا سر در گریبان ببریم و کمبودها و تقصیرات خویش را در معرض گوشمالی قرار بدهیم. تیر ملامتی را که ازاین منظره به سوی خویش نشانه می گیریم شاید تضمین نیکو برای اتکا به خود و غلبه به ناهنجاری های کم مانند میهن مان باشد.

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٢۸                           سال دوم                                   می ٢٠٠٦