کابل ناتهـ، Kabulnath
|
سه سروده ی تازه از سخی مسحور
طی چند ماه اخیر انجمن سخنوران و فرهنگیان جوان افغانستان در شهر تورنتوی کانادا به فعالیت آغاز نموده که در میان آنها استعداد های درخشانی برای شعر آینده دری در غربت دیده می شوند. یکی ازین جوانان صاحب استعداد انجینر سخی مسحور است که در ذیل سه پارچه از تازه ترین سروده های او را خدمت شما تقدیم می کنیم.
بوی وصال
خوشا آندم که درآیینه ی دل جلوه ی حسن ترا مستانه میدیدم ودراوج لطافت نوبهاران نگاهت سرزمین خفته با درد مرا روح دگر میداد وآواز موسیچه در کنار روزن امید ترنم های شیرین وصالت را به گوشم اشنا می کرد
ومن تندیس زیبای سراسر مرمرینت را پی تعظیم منشستم و از دیوان عشقت واژه های یاس را خیشاوه می کردم
زلال چشمه ساران وصال تو تن اغشته با درد وجدایی را چه خوش پاکیزه گی می داد.
تورنتو 31/01/2006
زندانی
ز جوش باده ام امشب خمار زندانیست زبسکه باخته ام جان، قمار زندانیست مکدرست زغم بسکه اندرون وجود بروی آیینه ی دل، غبار زندانیست دگر طراوتی به گل و بوستان نمی بینم زدست جور فلک صد بهار زندانیست به پای دوست زبس سر نهاده ایم به صدق درین طلب بنگر، چون وقار زندانیست؟ ترانه یی دگر از بلبلان نمی آید گمان که قمری وسار و هزار زندانیست ز بسکه عشق حصار روان ما گشته چی طرفه نکته که راه فرار زندانیست ز سبزه و بته و گل نشان نمی بینم به زیر خاک مگر بند خار زندانیست سخی تو دامن تقوی وزهد پاره مکن زبهر کشتن نفست مهار زندانیست
تورنتو 30/12/2005
سرود زمین
حضورزشت جنگ و وحشت وبی مهری انسان صفیر راکت و صوت مهیب توپ و خمپاره صدای گریه وشیون و دستان تهی آغشته در رعشه و فریادی که نتواند جهیدن از گلو ما را تو گویی همرهان جاودان ماست.
بشر گم کرده ره، در خویش حیرانست هیولای فقر گسترده دامانش خداوندان قدرت تخت بنهاده فراز قله هایی ساخته از جمجمه ، از اسکلت از دست و بازوی تهمتن ها بشر برباد میگردد.
زمین را تا به کی در پرده تاریک بی دردی نگهداریم شکن آن دست هایی را که بر فرق بشریت می نوازد طبل خودکامی.
بس است وحشت گری وجنگ و خون ریزی بدور باید فگند فرهنگ جنگ این اهریمنسا کیش و آیین را یکی باید شدن با هم جهان را نور باران صفا باید نمود از نور یزدانی برای نسل های دیگری کز بعد ما آیند سرود ماندگاری زمین را با نوای عشق باید خواند
تورنتو 13/04/2006
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٢۸ سال دوم می ٢٠٠٦