کابل ناتهـ، Kabulnath
|
لیلا صراحت روشنی
آیینه های کابل
وقتی که تاج خورشید را جهان از فرق آسمایی ربودند شب سنگ شد و ماند کابل، تمام آیینه هایش شکست و ریخت
بی پناه
کجا پناه برم؟ دست های تو دورند و خدایان جبار تر از همیشه قهار تر از همیشه بر نشسته اند بر سکوی مسخ باورها
* * * *
قامت نهالک عشق بی پناه تر از همیشه تنها تر از همیشه در میشکند از تگرگ و طوفان سرگردان خیره سری خدایان را چه گونه برتابم وقتی تو نیستی ای بار ای پناه همیشه!
*********** |
بالا
سال دوم شمارهً ٢۷ می 2006