کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در ٢٤جدی سال ١٣۵١ در کابل زاده شدم. از کودکی به تعبیر سیمین، پیاله، گوشم هیچگاه از جرعه های شعر تهی نبود مادرم نیز ذوق شاعرانه داشت و گاهگاهی شعر میسرود.

نخستین بار قرآن مجید، دیوان حافظ، گلستان سعدی و غزلیات بیدل را از محضر مادرم فرا گرفتم. پدر مرد عیار مشربی بود. او را دوست میداشتم و دارم. از آن روزگارانی که در صنفهای پایینی مکتب درس میخواندم با ذهن کودکانه به ا ین تصور بودم که پدرم از همه گان نیرومندتر است، پدرم پهلوانی هست که هیچکسی نمیتواند بر او غالب آید.

لیسهء مریم را به پایان رسانیدم. از دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل لیسانس گرفتم. از سال ١٣۷٢ به بعد بحیث مسوؤل بخش برنامه های ادبی در رادیو افغانستان پرداختم و اکنون مدیر مسوؤل «صدف» فصلنامهء ویژه ی زنان هستم.

 

 

 

 

 

 

در چشمهایم غربت شام است

مه دور میماند، زمین؟ تقدیر!

از آسمان ابری هر دست

باران نیش و دشته و دام است

از ناودان هر زبان بر چهرهء ابریشمین عشق

در فصل ویران عطش

باران شک، باران دشنام است

در سر زمینم این نخستین بار دور بال بندان کبوتر نیست

قرنیست زاغ اینجا لباس قهرمانان را به تن کرده ست

پس لحظه های گرم در پیراهن این روزهای سرد من تنگ است

 

****

 

جرم نگاهانم حقیقت بود

نام مرا شبنامه ماندند

«گمنامه» ماندند

اما

فواره یی در کوچه باغ نخلهای سوخته،

                            می پرورم عریان

به، من نمی بینی

باران دشمن گام میآید

دیدار برتاباندنم را در صلاح رسمی فانوس جنگل ها نمی داند

باز آن شگفتن های گلدان تبسم بر سر مرداب

پنداره یی که من از تصویر میسازم

پنداره یی که من در آن روح چراغم را

                            فرهنگ می بخشم

خورشید من رؤیاست یک نام است

 

 

 

 

کابل

 

بالا

دروازهً کابل

سال دوم          شمارهً ٢۷         می 2006