کابل ناتهـ، Kabulnath
|
محمد زرگر پور
زبان تر
مرغیست سکوت، پر ندارد غوغا غنوده، سر ندارد تندیس غرور و بی نیازی دردیدهء گل، هنر ندارد در بند و شکسته است شورم این عقده، زبان تر ندارد صد شوق تبارز است، اما این نقش تهی اثر ندارد گردونهء دست کیست دوران این زاده مگر پدر ندارد
حلاج! شرار و سوز عشقش جز سینهء ما مقـــــــــر ندارد
*********** |
بالا
سال دوم شمارهً ٢٦ اپریل 2006