کابل ناتهـ، Kabulnath
|
لیلای صراحت روشنی
در تداوم فریاد و مرگ
در تداوم رویش فریاد های خون آلود، باران! زلال قطره هایت را یارای عاشقانه گریستن هست مگر!
****
در آیینهء چشمان دریدهء زمان حضور وحشی مرگ را به نظاره نشتسه ام ـ صبور، سنگین، چونان سنگ زیر آبشار ـ زمزمهء خاموش اشک برچهره ها او راد معصوم دردهای مانرا تکرار می کند.
***
آه... ای وای! تداومن رگبار مرگ بودن مانرا به سخریه گرفته است و من غمگنانه می اندیشم: به تاراچ رفته گلهای باغ را بهانه یی برای زیستن هست مگر؟
*********** |
بالا
سال دوم شمارهً ٢٦ اپریل 2006