طنز

 

باستان‌شناسی پارلمان

                                                       

                                               کاکه تیغون

 

دانشمندان غربی به جهر اعلام می‌کنند که از دید فقه‌اللغت، اصل و ریشه کلمۀ «پارلمان» کاملاً اروپایی بوده و درزبان‌های آسیایی این کلمه تا یک قرن پیش به چشم نخورده است.

قبل از اینکه به بحث علمی در این مورد شروع کنیم، به جواب این عالم نمایان باید گفت که یک چنین ادعایی بر خاسته از خود‌خواهی اروسنتریستی و پان‌آمریکانستی می‌باشد و هدف آن نیز چیز دیگری جز بستن هر چیز به ناف آمریکا و اروپا نیست.

یک حکایت مشهور است که اگر با آن آشنا باشید پشت ورق را خوانده‌اید و اگر هم نباشید لطفاً برای حفظ منافع ملی با آن آشنا شوید:

حکایت:

« آورده‌اند که در شش کروهی غزنین حمامی بود که شستنگاه مردان حق گشته و اما غزنویان را در شهرت آن شستنگاه عمومی گپ‌ها و سخن‌ها بودی که گویا آن جایگاه، سنگین بوده و محل عبور اجنه و شیشک و مادرآل باشد و چنین گفتند که کیسه مالان را در گلخن آن " سرپرایز"‌های به نظر رسیده که از هیبت آنها، سگان داخلی عو‌عو و سگان خارجی عف‌عف کردن گرفتندی. لیکن ابو‌الفضل بیهقی با این نظر ریش موافقت نجنبانیدی و هم بدین سبب در تاریخ خود ذکر این حمام نیاوردی.

از قضا روزی سلطان در ‌آن حمام شد و از زیر عینک ذره‌بینی دید مردی به غایت خوش سیما و سیمگون پیکر و نورانی نظر به او دیده و سویش هَی تبسمی که کاملاً خالی از اشارات اروتیک بود می‌نماید. گفت: کیستی ای نیکو شمایل و خوش خصایل؟

گفت: شیطان.

گفت: لا‌حول، شیطان را بر دیوارهای حمام‌ها نقش کرده‌اند، خیلی مهیب و بد‌شکل و وحشتناک است.

گفت: نخیر، شیطان منم که می‌بینی.

گفت: پس از چه ترا چنان زشت نقش کرده‌اند؟

گفت: چه گویم، قلم در کف دشمن است، هرچه خواهد کشد و چنان که خواهد کشد.»

بدبختانه که این طرز استدلال برای دانشمندان غربی کمی کهنه و از مود افتاده معلوم می‌شود. با اینکه انگلیسی‌ها خود همیشه گفته‌اند که old is gold اما این گفته را فقط برای مقاصد مورد نظر خود استفاده می‌کنند و بس.

در گرماگرم حوادث پارلمان خیز اخیر مجله "نیویارک تایمز" برای آنکه نشان دهد کی مرهون احسان کیست، مقالۀ به چاپ رسانید که لب و لباب آن جز تکرار مکررات آشنا، چیزی بیشتر نیست:

"... راست گپ این است که اگر شما چند ماه یا خدای نخواسته چند سالی دست به جستجو و پا به پژوهش بزنید و خداوند حوصله تحقیق برای شما ارزانی فرماید و حکومت پاسپورت خارجی شما را نادیده گرفته و معاش داخلی شما را قطع نکند و محکمۀ عالی شما را به علت کدام گناه کرده و یا نکردۀ کبیره از یک پا آویزان نکند به یقین کشف خواهید کرد که کلمۀ پارلمان، اصلاً از بیخ و ریشه و اساس یک کلمۀ اصیل و سُچه و سَرۀ افغانی نیست. ..."

برخی‌ها حتی از اینکه ما این گفته را مورد بحث قرار می‌دهیم شاید دلخور شده و این کار را حمله بر تاریخ فرهنگ پنج هزار سالۀ ما بدانند. این‌ها بعد از کسب پنج هزار سال تجربه و فرهنگ و اندوختن پنج هزار سال تاریخ، کمی کوتاه نظری نموده و می‌ترسند که خدای نخواسته کس نگوید که چون ما کلمۀ پارلمان را در زبان خود نداشته‌ایم، پس باید خودِ ‌پارلمان را نیز نداشته‌باشیم. خدمت این دوستان عرض شود که بیحوصلگی خوب نیست نوشته را تا آخر بخوانید. ما یک عمر در این راه قلم و قدم زده‌ایم و خوب میدانیم که کی چه داشته و امروز چه دارد. در غیر آن اگر عصبانی هستید بگویید که اصلاً به کس چه که فلان کس در قدیم فلان چیز را داشته یا نداشته است.

از طرف دیگر امروز در عصر جهانی شدن، معیار‌ها جهانی شده‌اند و ارزش‌ها برادرانه میان باشندگان زمین تقسیم می‌شوند. ببینید، طالب‌ها با تمام اختلاف‌های که با آمریکا داشتند از تکنالوژی‌شان مثلاً از راکت‌های رهبری شده زمین به زمین و حتی راکت‌های - نعوذباالله – زمین به هوا با چهرۀ حق به جانب استفاده می‌کردند همچنانکه آقای بوش با همه تفاوت‌های که با اسامه بن لادن دارد، از شیوۀ منسوب به او فیض برده و استفاده از آن را با برخی اصلاحات پست‌مدرنیستی حق مسلم خود می‌داند.

از این حرف‌ها که بگذریم می‌رسیم به اصل گپ که همانا تحقیق در مورد قدامت پارلمان و کلمۀ پارلمان باشد گفتنی است که ما جانب اختصار را مراعات کرده‌ایم ور نه در چنته ما حرف نوی نیست که نیست.

 

حفریات پارلمانی:

اگر چه نشانه‌های آغازین دمکراسی را در پادشاهی کیومرث که اول ملوک عجم بود باید جست ولی برای اثبات تدویر پارلمان، پیش از پادشاهی جمشید، هیچ اسناد عقلی و نقلی موجود نیستند.

قدیمترین مأخذی که «پارلمان» در آن ذکر شده شاهنامه فردوسی می‌باشد. جان کلام این است که بیشترین اشارات و واضح‌ترین کنایات در مورد پارلمان در بخش اساطیری شاهنامه یافت می‌شود که از جمله پادشاهی جمشید را نیز در بر می‌گیرد. با این استدلالِ دشمن‌کوبِ ما هر عقل سلیم و هر آدم با معرفت بدون گرفتن هیچ نوع کمک از کامپیوتر، می‌تواند خود به تنهایی سابقه طولانی پارلمان را در سرزمین‌های ما محاسبه کند. این را هم باید اضافه کنیم که بنابر شرایط اساطیری آن زمان، پارلمان نیز شکل اساطیری داشته است. پیش از آنکه به نقل از یکی از قسمت‌های مورد نظر خود بپردازیم برای احتیاط ناگزیریم این نکته را بیفزاییم که ابو‌القاسم فردوسی در زمان حیات خود متهم به زرتشتی بودن بوده‌است از همینجاست که لحن این ابیات کمی تند به نظر می‌آیند:

 

چنین گفت جمشید، آن زنده‌یاد

که این پارلمان را بیاورده باد

به عهد من است این که آمد پدید

شتر‌گربۀ کس چنین نآفرید

توانا بود هر که دانا بود

مگر پارلمان جای ملا بود؟

سَر مردمان را چه ماری گَزید

که جنرال و شیخ و ملا گُزید؟

یکی جنگ‌سالار بی پا و سر

الف هم ندارد درون جگر

دگر بوده سگ شوی در باختر

عجم زنده کرده به طرز دگر

یکی طالبِ طالب است و ترور  

دگر سرخ ِ سرخ است پر از شرور

همه در بزرگی ز نسل کیان

همه قوم جویی به کردار‌شان

بناهای آباد گردد خراب

ازین قوم جویان پشت نقاب

چنین برنوشتند بر جام جم

که این پارلمان است یا موزیم؟

قسم بر دوالیر عهد عتیق        [ دوالیر جمع دالر]

که هر عضو آن است یک منجنیق

نشد تا همی کاردانی کنند

که سیستم کمی پارلمانی کنند

چنین گفت رستم به آن بی‌کتاب

من و گُرز و میدان و افراسیاب

 

تا امروز بیشتر تذکره نویسان می‌پندارند که همین اشارات پرشور فردوسی در مورد پارلمان بوده که سبب برهم خوردن روابط اش با دربار غزنویان گردیده است. مگر تاریخ مسعودی که مشهور به تاریخ بیهقی است در‌ین مورد به وضاحت پرده از روی حقایق تاریخی بر‌می‌دارد و از بحث و دیالوگ در‌ین مورد در زمانی یاد می‌کند که چندان به موجودیت تساهل و تسامح و شکیبایی شهرت ندارد:

" و من که ابوالفضلم از رسول خلافت آمریکا شنیدم که سلطان از جامعۀ مدنی و پارلمان وطنی صحبت می‌فرمود که استادم بونصر مشکان عطسه‌ها زد و اشک خوشحالی بر دامن چکانید و روی گردانید و زبان خاموشانید و هیچ نگفت که دانایان خود دانند که پارلمان داشتن، شاخک چسپاندن است بر جانِ جور."

یک نکته جالب که علما در آن زیاد دقت نکرده‌اند این است که ذکر خیر پارلمان در شعر بیشتر از نثر، شده و دلیلش این است که ما شعر را عزیزتر از نثر می‌داریم. پس آنچه را دوست‌تر داریم در شعر می‌آریم که چنین است که پارلمان را در شعر بیشتر از نثر داشته‌ایم.

این حرف‌های دانشمندان رقیب که گویا واژه‌های مثل پارلمان، دموکراسی، آزادی بیان، جامعۀ مدنی و چندتای دیگر به دلایل سیاسی و اجتماعی و روانی در بسیاری از اوزان عروضی نمی‌گنجد، کاملاً بی‌پایه و فاقد اساسات علمی می‌باشد که یک نظر اجمالی درین تحقیق دست داشته، بر تمام ادعاهای آنها خط بطلان می‌کشد.

برای اینکه از اصل مطلب دور نرویم سراغ مولانا را می‌گیریم که از بلخ تا قونیه مزۀ تبعیدهای فراوان را چشید تا سرانجام چند تا شعرش در آمریکا ترجمه و چاپ شود و هیچ هم بعید نمی‌نماید که در این حادثات پارلمان خواهی‌های او نقش داشته باشند. در دفتر اول مثنوی مولوی یک حکایت آمده که نشان می‌دهد عرفای ما نیز بی توجه به مسایل پارلمانی نبوده‌اند:

 

گفت کرزی، کاکه تیغون را که هَی

یک خبر دارم تو ای فرخنده پی

پارلمان آمد به کشور پارلمان

در جوابش گفت آن نامهربان

چون بگفتی، پس بگویم، در مپیچ

پارلمان‌ها پیش ما صفر است و هیچ

ما ز بالاییم و بالا می‌رویم

گر نیایی ما که تنها می‌رویم

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس بگویم پارلمان را صد سلام

من خبر کردم ترا ای بیخبر

ای برادر غم نداری بُز بخر

 

از مسایل مهم پارلمان شناسی مسئله روبرو شدن مولانا، عارف جهانگرد و خانه‌بدوش، با سعدی متفکر گلستانی و بوستانی می‌باشد. این پرسش عظیم که چرا این دو پارلمان شناس همروزگار با وجودیکه هر دو در مورد پارلمان بحث کرده‌اند، با هم ندیده و ملاقات نکرده‌اند، همچنان حل نشده باقی مانده‌است. برخلاف فردوسی که به مسایل قومی و فرقه‌یی در پارلمان علاقمند بود، سعدی بیشتر دلبسته به مسایل جنسی می‌باشد. برای سعدی تفکیک جنس مرد و زن فراتر از هنگامه سازی‌های مورد توجۀ غرب مطرح است. سعدی برای اینکه بر اهمیت پارلمان تأکید بیشتر نموده‌باشد، نام اثر خود را بوستان گذاشته و با ایجاد نوعی تناسب میان پارلمان و بوستان خواسته که یک ذهنیت مثبت در مورد پارلمان بوجود بیاورد:

 

شنیدم که در پارلمان عجم

نمودند بر جنس مردان ستم

رۀ نیکمردان آزاده را

گرفتند و بستند دروازه را

مبادا رود مردی در آن سرای

که او جو فروشست گندم نمای

زجنس سیه‌سر گُزیدند، زود

هرآنچه که در دَم دست بود

بود از علامات آخر زمان

که سر می‌برآرد زن از پارلمان

چنان قحط سالی شد اندر وطن

که محتاج گشتند حتی به زن

زن و پارلمان وای بر روز ما

خداحافظ ای روز پیروز ما

چه خوش گفت دانای دانسته راز

به بعضی از این ها بگویید باز

بنی آدم اعضای یکدیگرند

هلو، مستر! افسوس بعضی خرند

 

اگر چه از نگاه تقدم زمانی لازم بود اولتر از نظامی بگویم اما از نظامی از این جهت پس تر از سعدی سخن می‌گویم که او بسیار به خوشباشی و عیش و عشق پرداخته و بدتر که تمام این ها را برای دیگران نیز توصیه کرده است.

برای حفظ عفت کلام درین بحث به آن نمونه از شعر نظامی توجه کرده‌ایم که در آن از چند و چون عشق و خوشباشی و طلب خوشی آنقدر ها اثر نیست.

با آنکه در آغاز این مناظره، نظامی رک وراست اندیشه های پارلمانی خود را بسط و توسعه نداده ولی ابیات پایانی این مناظره کاملاً واضح و آشکار از فهم و درک عمیق عصر و زمان او و بیان شفاف و روشن خود او از این سنت دیرینه، حکایت دارد. به دلیل داخل شدن در بحث پارلمان است که حریفان به جای خمسۀ نظامی، خمسۀ خبیثه گفته‌اند و احساسات نادموکراتیک خود را ارضأ کرده‌اند:

 

نخستین بار گفتش کز کجایی؟

بگفتا از کجا باشم؟  تغایی!

بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟

بگفتا پند دیوان را نیوشند

بگفتا این ولی شرط ادب نیست

بگفت افغان اگر باشد عجب نیست

بگفتا دیو با دیوانه جوشد

بگفتا پس چرا عاقل خروشد؟

بگفتا از دموکراسی چه گویی

بگفتا بهتر آن باشد نگویی

بگفتا ما که داریم و نمردیم

بگفتا ما که گُهی بود خوردیم

بگفتا با زمان ناسازگاری

بگفتا زنده بادا خرسواری

بگفتا از سیاست می‌گریزی

بگفتا از کنارابت نخیزی

بگفت از عقل هم گاهی شنیدی؟

بگفتا، ها، شتر دیدی؟ ندیدی!

بگفتا پارلمان را می‌شناسند

بگفتا ها بفرما یک شَکرخند

بگفتا بر چه خندم ای برادر    

بگفتا ترللی لی، صد برابر

بگفتا پرسش اما پارلمان است

بگفتا پاسخ اما نیمه جان است

بگفتا حالتش امروز چونست

بگفتا پرسش از عینِ جنون است

بگفتا گفته‌هایت گشته ابتر

بگفتا ها قلندر، هَی قلندر

بگفت اندیشه‌ات آشفته باشد

بگفتا ترللا لا گفته باشد

بگفتا مست مستی، مست بی مَی

بگفتا ترللی لی، ترللی لی

بگفتا این‌چنین دیوانه تا کی

بگفتا ترللی لی، ترللی لی

بگفت این جمله می‌گویی پیاپی

بگفتا ترللی لی، ترللی لی

بگفتا تن تنن تن، تی تنی نی

بگفتا تر للا لا، ترللی لی

 

از ارکان اصلی شعر کلاسیک ما، شمس‌الدین محمد حافظ، کسی است که تنها با ذکر موهوم و مجهول از پارلمان بسنده کرده و ظاهراً چندان گرد آن نگشته. این گپ مانند روز روشن است که بحث در مورد پارلمان در عصر حافظ از بدیهیات به شمار می‌رفته زیرا بلند بودن سطح فرهنگ اندیشه و تفکر ازسویی و پا گرفتن دموکراسی از سویی، دیگر از واضحات و شامل مسایل روزمره بوده‌اند که حافظ لازم نمی‌دیده به آغشته شدن با آنها سطح شعر خود را از اثیر به حضیض بکشاند. این نکته در مورد حافظ روشن نیست که او تنها به تحصیلات دانشگاهی اکتفأ کرده و یا اینکه بعداً شامل پوهنتون نیز گشته ولی حدسیات موثق این فرض را صد در صد به اثبات می‌رسانند که چون او واژه دولت را استفاده کرده‌است پس حتماً می‌دانسته که در دولت‌های مدرن، پیشبرد امور بدون پارلمان ناممکن است. و چون این حقیقت را می‌دانسته پس حتماً پارلمان به شکل استعاری در کلامش ممزوج می‌باشد و ما تا هنوز به کشف این فراروایت عظیم موفق نگردیده بودیم. آنچه را گفته آمدیم تماماً بر اساس این بیت حضرت حافظ بوده است:

 

اگر چه دولت از این کار سخت بیزار است

خداش اجر دهــــــد هر که مردم‌آزار است

 

بیان استعاری حافظ گویا در کلام بیدل به اوج خود رسیده و این بزرگمرد را چنان در چنبرۀ تأثیر خود به بند کشیده که برای خاکیان همچون ما، فهم و درک افاضات او محال و دور از دسترس گردیده است. ولی در اثر سختکوشی‌ها در یکی از آثار چاپ ناشده بیدل غزلی بدست آمد که تا اندازۀ فهما و مهمتر از آن پارلمان‌آشنا بود که به تشریح پارلمان و کار پارلمان می‌پرداخت.

شاعر آیینه ها می‌دانسته که مؤمن آیینه‌یی مؤمن است ولی ما با وجود اندیشه کردن و خطر کردن تا حال ندانسته‌ایم که ارتباط میان موتیف‌های اصلی شعر یعنی پارلمان، آیینه و خر چیست؟

آیا چنین ارتباطی تنها امروزی است یا خیر؟

آیا موجودیت آیینه در پارلمان به مسایل ملی ما لطمه وارد می‌کند؟

آیا بهتر است در پارلمان در آیینه نگاه نکنند؟

آیا فقط اعضای پارلمان با آیینه مشکل دارند یا دیگران نیز؟

با وجود این ابهامات بیدل با پارلمان برخورد کاملاً دموکراتیک و مدرن داشته و اعضای پارلمان را ملزم به گفتن حقایق و واقعیت ها می‌داند. البته بیدل به عوض «پارلمان» کلمه «پارلمنت» را استفاده کرده که شکل انگلیسی شده کلمه پارلمان است. این کار نشان می‌دهد که بیدل از کمپنی هند شرقی متأثر بوده‌ است و شاید همین سهولت در تأثیر پذیری از زبان انگلیسی باشد که جمعی بدین عقیده‌اند که بیدل اصلاً کاملاً از افغانستان بوده است. درینجا چون منظور ما پژوهش می‌باشد ما همان کلمه اصیل پارلمان را جایگزین پارلمنت کرده‌ایم:
 

هر جا که پارلمان است، بی درد سر نباشد

گویا دموکراسی ارث پدر نباشد

در پارلمان رسیدم، کار عجیب دیدم

آواز خلق باشد، اما نفر نباشد

باید میان یاران ما و شما نگوییم

هر کس که خر ببیند گوید که خر نباشد

این چیست، کیست، بیدل آیینه را نهان کن

آیینه‌های ما را تاب نظر نباشد

 

بیشتر از این درین مبحث نمی‌پیچیم چون خردمندان گفته‌اند، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است هر چه این بحث را بیشتر بسط و توسعه بدهیم بیم آن می‌رود که تخصصی تر شده و از سطح فهم خاصان نیز فراتر رود که چنین مباد.

به حیث حسن ختام از علامۀ زمان حضرت کاکه تیغون، اثری را تقدیم جهانیان می‌داریم که برهان قاطع است بر علیه آنانی که ما را پارلمان ستیز و پارلمان گریز و پارلمان نشناس می‌دانند. تعیین تاریخ دقیق این اثر بصورت یقینی پژوهش جداگانه‌ای را طلب می‌کند اما عجالتاً یک نکته کاملاً واضح است اینکه این اثر به هیچ وجه قبل از اختراع خط نوشته نشده و قبل ازتولد گوتنبرگ در هیچ جا به چاپ نرسیده است. تحقیقات نسخه شناسی و باستانشناسی و جستجوهای پولیس جنایی تاریخ تقریبی ایجاد این اثر را بین قرن بیست‌و‌یکم قبل از میلاد تا قرن بیست‌و‌یکم میلادی تخمین می‌کند. والله اعلم.

 

ای کُرسی های پارلمان

گریختگان حافظۀ تاریخ را مرنجانید

گُرگان فراموشی

افسانه‌های برگشت‌ناپذیری‌شان را خورده‌اند

زهی اشغال دموکراتیک کرسی‌ها

ای فاتحان مغلوب پارلمان

مرا با چشمان قدیسان CIA کاری نیست

من از سلالۀ نجیب کوران مادرزاد می‌آیم

هیچ روزم بی‌خواب

و هیچ شبم بی آفتاب نیست

طالب باید شد

وقتی پژواک یازدهم سپتامبر را

با مجسمۀ آزادی

معاشقه‌یی باشد

پارلمانی

طالب باید شد

وقتی در شهوتخانۀ کاپیتال

شربت سرخ جان آدمی

کاریکاتوری شود از فاضلاب پالایشگاه نفت

طالب می‌شوم من

وقتی وطن

محاط به پندار دیگران شود

و جغرافیای معاصر

نقش بر کتیبه‌های کُهن

من دیگر طالبم

طالب دموکراسی

طالب آزادی

طالب پارلمانی.

 

جنوری 2006، هامبورگ

کاکه تیغون      

 

*********

بالا

دروازهً کابل

سال دوم          شمارهً ٢٤         مارچ 2006