کابل ناتهـ، Kabulnath
|
حمید معاشر
شبی که بودا را شکستند
شب بیخواب
ای وای یزدان! خدای من! شب است وخوابم نمیبرد!
روز بدیدم که ترا سیه رویان سیه دل به سیه کاری ابلس بر سر بازار دگر ترا باردگر... آری! دگربار به تکرار
بکشتند ترا اهورای من! شب است و خوابم نمیبرد!
پلیدان به امر اقتلو!ببستند وبکشتند مشرکین جمیعا!چه بودا، چه زردشت، چه مزدک، چه مانی و مسیحا! همه رنگ ببردند
سپیدی زدودند
سیائی فزودند به دزدی وبه یغما... مزدای من! شب است وخوابم نمیبرد!
بودای من شکستند! آن بت که من پرستم! منم که بت پرستم! ابلیس! کجا روی زدستم؟ بخود مگو که مستم! آری!منم که بت پرستم! بودای من! شب است وخوابم نمیبرد! خوابم نمیبرد!
افنبخ جرمنی 2001- مارچ-4
********* |
بالا
سال دوم شمارهً ٢٤ مارچ 2006