از امام عبادی

 

 

 

 

خواهر از  خانه  مبرا 

بیرون   در نو روز !

 

 

 

 

خواهر،

سال نو تو،

و روز نو تو،

و باستانی نوروز تو

شايسته است،

            و متبرک باد با درود و ثنائی ...

اما،

ميدانم

که ديرگاهيست

در سرزمين پاک پدری،

و خانه ای مقدس مادری

من و تو

از جشن نوروزی،

و از شادی ا ينروز

خبری نيست

و لب ها هم از بيچارگی

و اعتراض بسته است

به زنجير متعصبان روشنائی ...

و تاريک دلان

درين فصل بهاران ،

درين روز های عاشقی،

زمين با باران،

و درين ايا م گل و جشن و ارغوان

در پی پر پر دخترکان با کره ای باغبان

شده ا ست

از سربی حيا ئی ...

و نيلوفر را

با ساقة « تردش »

از کمر شده شکسته است

 بجرم ر عنائی ...

« و باغبا ن پير رنجور را »

هشتاد دره شرعی زد ه ست

به اين تقصير

که چرا کاريده است

تخم زيبائی ...

و در باغ «ش»  را

و راه راغ «ش» را

بشاخ قلبه گاوان قرون وسطائی

ويران کرده است

تا از گل هم عطری نباشد

درين باغ و چمنزاران کشور آريائی ....

و گلوی پرستوهای قشنگ را

و هم گردن بلبلان خوشرنگ را

به خنجر بدبينی زده است

تا از پرنده هم آوازی نباشد

و شور و شر و نغمه سرا ئی ...

و پر پر گل چه،

و کشتن پرستو و بلبل چه ،

و هشتاد دره بر پشت باغبان رنجور کابل چه

که تازه درین شبهای نوروز

فتوائی صادر شده است

نه اسلامی، نه ترسائی ...

که يکسره حرام است هنر زيبائی ...

ا گر هيکل نيمه تراشيدة کلوپاترا است

يا مجسمة قد راست بودائی ...

اگر نشانش پيش از اسلام است

يا ابتدای قرن عيسائی ...

همه بايد محو شوند

تا در کشور باستانی

نباشد نشانی

از تا ريخ کهن و هنر زيبائی ...

و در فرمان چنين پيش بينی شده است

بعد از ويرانی بودا ها

و ناکامی وجدانها

همه مردم روشنفکر دنيا،

و جهان بشريت،

جمع فرهنگيان افغانستان

ازغم و اندوه

زهر هلاهل بنوشند

در سانگين طلائی

در سوگ اين خدايان کذائی ...

و درين روزهای اندوه ـ مرگ بودای بی آزار،

عاشق زندگی، روشنی و پاکی

و ما تم زيبائی

جارچی در ملای عام جار زده است

که هر که درين نوروز

پا از خانه بیرون کشد

و به تماشای طبیعت برود

و شقایق صحرائی ...

ويا شنيدن نی چوپان بچگان شيدايی...

هر که باشد،

و از هر قبيله ای باشد،

ده  پایانی، یا ده  بالائی،

خواه د خترکان پاکيزه شهری باشد

بر خوردش

با دره و مرد شمشیر

بکمر بسته ست

و عالم رسوائی ...

و باری،

ای خواهر، ای که دامنت هست

پاکيزه تر از گوهر

از خانه مبرا بيرون در نو روز

که محتسب در کمين نشسته است

از پگاه و صبح گاهی ..

 

 

 

هالیند 2000

*********

بالا

دروازهً کابل

سال دوم          شمارهً ٢٤         مارچ 2006