نيلوفرهايي براي بودا

 

 

فرهنگ ستيزي در سرزمين فرهنگ

 

 

نوشته: Nancy Hatch Dupree

 برگردان: صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

ويرانگري دامنه ‌دار ارزشهاي فرهنگي افغانستان، پليدترين، ياوه ‌ترين و ارزش ‌ستيز ترين تلاشي است كه پيش ديدگان جهان به تماشا گذاشته ميشود. زيان جبران ‌ناپذير است. چنين آسيبي به چه مانند شود؟

 

پا گذاشتن به وادي باميان كمتر از گم شدن در بيكراني نبود. مگر ميشد در برابر بزرگي آفرينشگراني كه نبوغ شان موجه موجه به ساختمان دو بوداي كوه ‌پيكر راست بالا دميده شده ‌بود، بي ‌تفاوت ماند؟

 

كمتر كسي ميتوانست در پيش استواري بودا بيخيال بايستد. پيكره‌ ها با پاكي خموشانهء شان از آرامش، شكيبايي و دستياري مردم سخن ميگفتند. اين نماد نخستين بار در گندهارا (سرزمين كهن افغانستان و همسايهء دست راستيش) پديد آمد.

 

اين بار فرمان از سوي شاه كنيشكاه كه در سدهء دوم بر باورهاي بودايي، هندوييزم و زردشتي يكسان آستين مي‌ افشاند، آمده ‌بود. هنرمندان سازندهء پيكره ‌ها و نيايشگاههاي بودايي با هماهنگي شايسته‌، شيوه‌ هاي شرقي و غربي را با هم آميختند تا اينهمه زيبايي را به ميان آوردند.

 

ساير نمونه‌ هاي هنر گندهارا بخش زيادي از موزيم ملي افغانستان را پر ميكرد. هنگامي كه چپاولگران به دستفروشي ارزشهاي فرهنگي در بازارهاي بيرون از كشور شان پرداختند، بسياري از پارچه‌‌ هاي ناب از دست رفتند. آنچه بر جا مانده اينك آگاهانه گم و دور و نابود ساخته ميشوند.

 

موزيم از هزاران اثر زيباي تجارتي نيز پر بود، زيرا افغانستان در سراسر سده‌ هاي نخستين در گرهگاه راههاي پرآوازهء روم، مصر، آسياي ميانه، چين و هند با وقار ايستاده بود.

 

بسياري از نشانه‌ هاي بارمند انديشه، هنر و شكوه دارايي معنوي و مادي اين ديار چنان نيست شده كه افغانستان ديگر براي نگاه كردن و باليدن به گذشته ‌هايش ياراي چنداني در خود نميبيند.

 

بسياري از داشته ‌هاي زر، سيم، شيشه بار، برونز و عاج موزيم افغانستان در جهان همتا نداشت. از دست دادن آنها هنركدهء جهاني را به خاك سياه نشانده و زمينهء پژوهش و بررسي فرهنگهاي گونه‌ گونه در دل تاريخ را نابود ساخته‌ است.

 

تقريباً همه داشته ‌هاي موزيم با كاوشهايي به شيوهء ارزنده از خاك همين ديار به دست آمده بودند و به اينگونه نمايانگر بيچون ‌و ‌چراي ارزشهاي كهن فرهنگ خودي بودند. افزون بر همه، اين انبوههء باستاني از دوردستترين روزگار پيش از تاريخ تا كنون زندگي صدهزار ساله كشور را به گونهء شگفتي برگ برگ به نمايش ميگذاشت. امروز بسياري از افغانها ميپرسند: پس از اين تباهيها به چه چيزي به نام ”جوهر افغانستان“ چشم داشته باشيم؟

 

تبهكاران با چنين گناه بزرگ، كشور را از گذشتهء شكوهنده اش تهي ميسازند. از سوي ديگر، بازداشت افغانستان در چهارچوب ”تنها اسلام“ بار ديگر پايين افگندن آن از جايگاه پر افتخارش در فراز تاريخ است.

 

افغانها خبر ويرانگري بيدريغ ارزشهاي فرهنگي را با ناباوري گيج كننده‌ يي شنيدند. خشم در دلهاي بسياري انفجار كرد. آنها كه سالها درد جنگ، خشكابي، آوارگي، اقتصاد ورشكسته، فرمانروايان پتياره و جامعهء فروپاشيده را با بردباري كشيده اند، اكنون ميگويند كه جوهرهء قربانيها شان به باخت رفته است. افغانها احساس ميكنند كه ”افغانيت“ شان خاينانه به دشمن سپرده شده است.

 

تلاشهاي چيره‌ سازي انديشه‌ هاي غيرافغاني با كارگيري نام ”اسلام“ براي نابود ساختن ارزشهاي گران ارج افغاني خشم مردم را برانگيخته است.

 

پرداختن اينچنين پيگيرانه به زدودن هويت افغاني كه تني چند آن را آگاهانه هدف سياسي ساخته ‌اند، حتا خواب پشتيبانان ”ثابت قدم“ شان را آشفته كرده است.

 

افغانهاي بيزار از اينهمه بدكرداريها پيوسته خود را در سراشيب پژمردگي مييابند.

 

اشاره ها

 

1) ”فرهنگ ستيزي در سرزمين فرهنگ“ (عنوان اصلي: (Import of the Cultural Destruction in Afghanistan روز پانزدهم مارچ 2001 به خواهش ”كتيبه“ نشريهء انجمن حفظ ميراث فرهنگي افغانستانSociety for the Preservation of Afghanistan's Cultural Heritage (SPACH) از سوي بانو Nancy Dupree نوشته شد.

 

2) متن انگليسي اين نبشته، در دو نشريه (Source: UNESCO News and Feature Monthly, May 2001) و(SPACH Newsletter-7, July 2001) و برگردان دري آن (به قلم سياه سنگ) در شمارهء هفتم، جولاي 2001 ”كتيبه“ آمده اند.

 

*********

بالا

دروازهً کابل

سال دوم          شمارهً ٢٤         مارچ 2006