کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

[۱]

 

 

 

 

[۲]

 

 

 

[۳]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



بخش پایانی

 

 

حالا که یک موضوع ویک عصر را از نقطه نظر اعراب و ماخذ غیر عربی مطالعه کردیم به این نتیجه رسیدیم که میان دو سند فوق که ماخذ عربی از رتبیل شاهان صحبت میکند و زائرین چین و منابع کثیری و مسکوکات از شاهان و دودمان های دیگر یا صحیح تر یگوییم از همان یک سلسله شاهان  و دودمان های شاهی به نام ها و القاب دیگری تذکر میدهند ، چنانچه تا جائیکه ضرورت داشت تفصلات هر دو طرف ذکر شد.


در دوره هاییکه مورخین عرب از « رتبیل » و احقاد او به همین نام  اسم می برند، زائرین چین و البیرونی و (کلهنه) مورخ کشمیر حتی مولف فتح نامهً سند یا چچنامه و مسکوکات از سلاله هایی در بامیان و گندهارا و کابل و کاپیسا صحبت می نماید که بیشتر خود را اولاد کنیشکا معرفی میکنند.  با شرحیکه ذکر شد، دقیق تر هم قضایا و شاهان را میتوان بهم مقایسه کرد.


مساله ئی که تا یک اندازه پارهً نظریات طرفین یعنی متن نگارشات اعراب  و مؤرخین چینی و کشمیری و نظریات ابوریحان بیرونی و مسکوکات را بهم ربط میدهد، لقب عمومی است که دودمان های سلطنتی کابل زمین مقارن ظهور دین اسلام داشتند. پیشتر متذکر شدیم که آخرین شاهان کابل چه برهمن و چه ترک و چه کوشان به صفت (شاهی) یاد شده اند. از قبیل: برهمن شاهی کابل، هندوشاهی کابل، ترکی شاهی کابل، یا کابل شاهان وغیره. البیرونی در تاریخ (الهند) خود حینیکه از دودمان شاهی کابل در مناصفهً اول قرن 11 مسیحی صحبت میکند، همه آنها را به صفت (شاهیا) یاد میکند. از طرف دیگر « رتبیل » با صور دیگری که ضبط شده مانند زبیل، زنبیل، رنبل، رتبیل و زنبورک در عرف  و داستان های عوام همه به صفت « شاه » ملحق بوده و از روی توافق سنه و تاریخ و زمان محل حکم میتوان کرد که ایشان حتمأ جز، همین دودمان (شاهی) کابل اند.


برای ارتباط موضوع متذکر میشویم که کلمهً ( شاه ) از عصر کوشانی های بزرگ یعنی از قرن اول مسیحی به این طرف روی مسکوکات کوشانی های بزرگ و خورد و خاندان کیدارا و دودمان ( تجن ) کاپیسا و گندهارا  وغیره دیده شده و با رسم الخط یونانو-کوشانی و خروشتی تحریر گردیده است.


( شا او نانو شااو) یکی از القاب کنیشکا است که در مسکوکات او ضبط است که (شهنشاه) معنی دارد. موسس سلالهً کوشانی های خورد (کیدارا) در مسکوکات خود را (کیدارا کوشان شاه) خوانده است. همین قسم در چندین سلسلهً مسکوکات معاصر این وقت صفت شاه و شاهی دیده میشود. از آن جمله یکی مسکوکاتی است که به دودمان (تجن شاهی) نسبت میشود و نمونه های آن از زمین داور، رودبار، سواحل هیرمند، زابلستان، فرزان، سگاوند و از نقاط بین غزنی و کابل بدست آمده.  بلاذری هم یک دفعه بدون اینکه اسم شاه کابل را تذکار کند، او را به صفت (کابل شاه) خوانده و در جا هایی دیگر از (رتبیل) نام میبرد. همین قسم صاحب تاریخ سیستان، در صفحهً 87 از پادشاه کابل محض بصورت (شاه کابل) یاد میکند. این همه قراین یکجا شده و قرار نظریه رأی «H.C. Ray» معلم تاریخ و زبان سانسکریت دانشگاه کلکته نشان میدهد که احتمالا (رتبیل شاه) موأخذ عرب که آنهم بجای خود لقب است نه اسم خاص، جزء (شاهی های)  کابل بودند که از اواسط قرن 5 به بعد سلطنت کرده اند. آیا این رتبیل ها همان شاهان کاپیسا میباشند که هیوان ـ تسنگ زایر چین از آنها ذکر میکند؟ جواب این سوال عجالتأ مشکل است و یک طرفه چیزی نمیتوان گفت. قرار نظریهً مستر رأی چیز مسلمی که اینجا ذکر میتوان کرد این است که رتبیل ها در وسط قرن 9 مسیحی یعنی عصری در درهً کابل سلطنت داشتند که قرار نظریه البیرونی و (کلهنه) مؤرخ کشمیر سلالهً ترکی شاهی از بین رفت و دودمان برهمن شاهی کابل عرض وجود کرد. درین صورت مدقق مذکور رتبیل ها را شاهان کاپیسا قیاس میکند و علاوه می نماید که درین وقت شاهی بنام «کارکوتاس Karkotas» در کشمیر به سلطنت رسیده و شهر تاکزیلا را ا شغال کرد و دامنهء نفوذ شاهان کاپیسا را بطرف شرق محدود ساخت و آنها هم بطرف جنوب غرب نفوذ خود را توسعه بخشیده و قلمرو خود را تا کنار هیرمند و دریاچهً سیستان انبساط دادند.  از همین جهت بار اول درین حصص سرداران و قشون عرب مقابل شدند ([i]). به این ترتیب وضعیت ( شاهی ها) میان دو قوه باریک و خطرناک شده و انقلابی رخ داد. (کلار) وزیر برهمنی آخرین شاه و دودمان ترکی شاهی یعنی « لکه تورمان» را محبوس نموده و سلالهً هندوشاهی را به میان آورد و پادشاهان آن دودمان قراریکه پیشتر هم ذکر شد تا زمان سلطنت الپتگین و سلطان محمود کبیر زابلی در حوالی سمت مشرقی دوام داشت و در اثر فشار لاینقطع خاندان آل ناصر غزنه در ربع اول قرن 11 مسیحی مضمحل شده واحقاد آن بخاک هندی عقب نشستند و در آنجا قلمرو محدودتری به حکمفرمایی دادمه دادند که تعقیب آنها مطالعات عمیق تری بکار دارد.



رتبیل شاهان و قشون عرب:


فصل مهمی که رتبیل شاهان در تاریخ کشور ما اشغال کرده اند عبارت از مقابله های آنها به سرداران و قشون عرب و محافظهً خاک مملکت است و همین دفاع و مقابله و مفاهمه های دوصد ساله است که رول تاریخی آنها را معین کرده و متن نگارشات خود مؤرخین عرب اسباب معرفی و شهرت آنها گشته است. در اوائل این مطالعات متذکر شدیم که کشور کهسار ما هیچ وقت فاقد قوای نیرومند ملی و قائدین توانا و مدبر نبوده و این وضعیت را هر مرتبه حملات بیگانه خودش ثابث و آشکارا ساخته.  قشون نیرومند عرب که از یکدسته از سرداران آن مختصرأ نام گرفتیم، همان قشون بزرگ و محتشمی است که دولت ساسانی را در یکی دو میادین مضمحل ساخته و بعد از  دو قرن هم پوره کهستانات بلند کشور ما را متصرف شده نتوانست.  رتبیل شاهان کابل و ا مرای دست نشانده آنها از هامون سیستان گرفته تا سند در هر نقطه یی سخت جنگیدند. گاهی قشون عرب غالب شد، گاهی نیروی رتبیل، گاهی این باج پرداخت و گاهی آن حیات خود را به زر سرخ خرید.  چندین دفعه مفاهمه بمیان آمد، چندین مرتبه عهد بسته شد و هر شهری چندین مرتبه ار دستی به دستی افتاد ولی رتبیل شاهان و نیروی ملی نا زمانی پوره مضمحل نشدند که یعقوب لیث صفاری با دستهً نیرومندی از فرزندان خود این کشور به مقابله آنها بر نخاست. چیز مهمی که از خلال جنگ های اعراب و نیروی ملی معلوم میشود، این است که رتبیل شاهان عمومأ خود شان درهر نقطه ئی که جنگ بود به قیادت نیروی خود حاضر بوده و جنگ میکردند. از روی مطالعهً جنگ ها، وضعیت و سیاست نظامی رتبیل شاهان واضح معلوم میشود و مراعات وضعیت جغرافیایی و توپوگرافی محلی در این مدخلیت زیاد دارد. "کشور رتبیل" از نقطه نظر ساختمان زمین عمومأ دو شکل داشت یکی هموار و جلگه ئی مانند سیستان، حوزه هیرمند و رخد و دیگری کهستانی دشوارگذار مانند اراضی بین غزنی، کابل و گردیز. رتبیل شاهان در جنگ های خود همیشه سعی داشتند در آستانهً سرحدی کشور در همان نقاط جلگه یی و هموار با دشمن تصادف کنند. اگر در مقابله اول غالب می شدند، خوب و الا عقب نشینی اختیار می نمودند و در کهستانات و دره های تنگ بر قشون عرب میریختند.  چنانچه در 79 هجری وقتیکه عبیدالله به امر مؤکد حجاج عازم جنگ شد، این قضیه رخ داد.  قشون عرب در تنگی های 18 فرسخی کابل به چنان مضیقه گیر آمدند که به پرداختن 7 صد هزار درهم به استحصال راه عقب نشینی حاضر شدند.  شریح بن هانی الحارثی با جمعی از نظامیان عرب بقتل رسیدند  که آوازهً این شکست بزرگ حجاج و خلیفه عبدالملک مروان را بیقرار ساخت. مجددأ خلیفه و امیر خراسان به مشوره و تهیه نقشه مصروف شدند تا هنگامهً این شکست فاحش را خاموش سازند.

کامل و طبری میگویند که 20 هزار از بهترین جوانان بصره و 20 هزار هم از میان اهل کوفه انتخاب کردند که جمله چهل هزار نفر شوند. صاحب تاریخ سیستان اظهار میکند که از یکصدوبیست هزار نفر چهل هزار نفر مرد جنگی و کارآزموده انتخاب کرده و با بهترین اسلحه وادوات و اسپ های تازی مجهز گردانیدند و از زیبایی و حشمت زیاد نام آنرا (جیش الطواویس) یعنی "قشون طائوسان" ماندند و به سرکرده گی آن عمر بن عطا ([ii]) یا عطارد بن عمیر التمیمی را معین کردند و عبدالرحمن بن محمد الاشعت الکند والی سیستان هم بر آنها سرپرستی داشت. رتبیل شاهان با این قشون نیرومند و زیاد پنجه داده و به مقابله های سختی ادامه دادند. قسمتی از حصص غربی کشور رتبیل بدست اعراب افتاد ولی فتوحات خود را ادامه داده نتوانسته و متوقف شدند و باقی اقدامات را به سال آینده موکول کردند و اگر نگارشات این اثر در زمینه تصدیق شود شکستی که بالا ذکر کردیم،  درین جنگ نصیب اعراب گردید.


بهرحال از روی این دو مثال واضح معلوم میشد که بهترین و مجهزترین قوای عرب هم در مقابل نیروی کابل شاهان کاری به آسانی ساخته نتوانسته و به ناتوانی خود اعتراف کرده است. جنگ هائی که تنها بر سر کابل شده نشان میدهد که با وجود سقوط شهر و خرابی حصار و بروج آن باز در هفت مرحله حملات عرب شهر بکلی بدست آنها نه افتاد و رتبیل شاه تا زمان ملک الدنیا یعقوب لیث صفاری در اینجا حکومت میکرد. جنگ های دوصد ساله قشون عرب با رتبیل شاهات موضوعی است بس طویل و پیچیده که اینجا متاسفانه بواسطه ضیق صفحات معینه مقاله نمیتوان داخل جزئیات شد، حتی عمومیات را هم پوره نمی توان تذکار داد لذا به همین سیر عمومی اکتفا گردید.



در باب جنگ یعقوب لیث با رتبیل شاه کابل، گردیزی بیک اشاره مختصر اکتفا میکند ولی این قضیه در جامع الحکایات محمد عوفی که کتابیست نادر، تحت عنوان یعقوب لیث و روسل «Rusal » مفصلتر آمده.  روح مطلب را از روی متن انگلیسی مذکور از صفحه 176 جلد دوم تاریخ هند تالیف هلیو ذکر میکنم:

بعداز اینکه یعقوب لیث به مراتب بلند شکوه و جلال رسید بنای کشورکشائی را گذاشت. صالح نصر که یعقوب در دورهً گمنامی دربان او بود، فرار نمود و به روسل پیوست و او را تحریک نمود که به یعقوب لیث حمله کند. روسل قشون خود را جمع نموده و صالح نصر را سرعسکر دستهً پیش قراول مقرر کرد. یعقوب لیث وقتیکه از قضیه مطلع شد،  اشخاص با تجربه را جمع نموده و از آنها به حمله روسل نظریه خواست. آنها مشوره دادند که بردشمن حمله کند. اگرچه قوهً او کم است  به مدد خداوند غالب خواهد شد ولی حتی المقدور از جنگ خندق و سنگر خودداری نماید.  وقتیکه یعقوب قشون خود را سان دید، از سه هزار سوار بیش نبود معذالک به مقصد مقابلهً روسل برآمد و چون به بست رسید مردم میگفتند که چطور با چنین قوه کم و عده قلیل سوار با روسل جنگیده می تواند؟ یعقوب چون میدانست که با این قوه به روسل مقابل شده نمیتواند از در فریب پیش آمد.  یکی از نوکران معتمد خود را با پیامی نزد روسل فرستاد که میخواهد به ملاقات مشرف شود و قبول اطاعت نماید. همین قسم به قشون خود گفت که به ملاقات روسل میرود ولی ملتفت باشید که نزد او هرچه که  کرد شما هم بنمائید.

وقتیکه ایلچی یعقوب نزد روسل رسید و پیام را به او رسانید، روسل خیلی خوش شد زیرا از یعقوب در هراس بود و پیوسته به نقاط مختلف کشور او حمله میکرد و اطاعت او خاطرش را آسوده می ساخت. لذا از ایلچی او بخوشی و گرمجوشی استقبال کرد. به یعقوب پیغام فرستاده و به او وعده ها داد. یعقوب قاصد های خود را یکی پشت دگر فرستاده میرفت و به عساکر خود میگفت که به این ذریعه قوه دشمن را معلوم میکنم.

وقتیکه هردو عسکر به یک دیگر مقابل شدند، روسل صالح  نصر را خواسته و گفت چون دشمن برای تسلیم و اطاعت آمده جنگ مورد ندارد. سپس طرفین روزی را برای مفاهمه معین کردند. چون روسل به سواری اسپ عادت نداشت به تخت روان نشست و فراشان روی شانه او را به میدان ملاقات بردند. روی تخت خود نشست و به عساکر خود امر کرد که به دو طرف تخت او صف بکشند. یعقوب به سه هزار سواران رشید خود میان صف سپاه وارد شد. زیر لباس زره پوشیده بودند و نیزه های خود را عقب اسپ ها مخفی داشتند. وقتیکه یعقوب نزدیک روسل رسید سر خود را بصورت انقیاد خم کرد ولی نیزه را برداشته و به پشت روسل حواله کرد و او را بیک ضرب هلاک ساخت. سواران او هم مانند برق بر عساکر رتبیل حمله نموده و به ضرب شمشیر و نیزه کار آنها را یک سره کردند و چون سرشاه خود را بر نیزه دیدند بکلی پراگنده شده و پیروزی نصیب یعقوب لیث شد. بعد شش هزار سوار کفار را محبوس به سیستان فرستاد.  شصت نفر صاحب منصبان آنها را برخر سوار کرده و گوش های کشتگان را شان به گردن آنها آویزان کرد و به این ترتیب آنها را به بست فرستاد. درین فتح مال و غنیمت بی اندازه یی بدست یعقوب آمد که تعیین اندازه آن محال است. صالح نصر از میدان فرار کرده و نزد پادشاه زابلستان پناه برد و قشون او از او رو گردانید و به یعقوب پیوست.  بعد از اینکه امن و امنیت در ملک برقرار شد،  یعقوب قاصدی نزد شاه زابلستان فرستاد و خواهش نمود که نا صالح نصر را تسلیم دهد. خواهش او طرف قبول واقع شد. وقتیکه صالح آمد او را در حبس انداخت و آنجا جان داد. با این فریب یعقوب بر روسل غلبه یافت و بواسطه پاره مخالفتی که مردم بست به یعقوب نشان داده بودند، مالیات های سنگینی که بریهودی ها گذاشته بود بر آنها نیزتحمیل کرد. پایان

 


[i] - صفحهء 71 The Dynastic History of  Northern India Vol. I, by Ray

[ii] -صفحهء 112 تاریخ سیستان

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٥                   سال دوم                       مارچ۲۰۰۷