کابل ناتهـ، Kabulnath
|
ايشر داس
او دختر ديوان، بي بي رادوجان!
در گراميداشت از هشتم مارچ روزجهاني زن، خواستم يادوارهء از يکي زنان معروف هندوي کابل (بي بي رادو جان) که جايکي از فرهنگ غنامند مردمي وطن ما را نيز رونق بخشيده است، تقديم خواننده گان فرهيخته دارم تا باشد که برخي از نکات تاريک زندگاني آن بانوي آزاده منش تجلي يابد و هم شماري از کژروي نوشته هاي مربوط به آن نيز دعوت به صراط المستقيم گردند.
از گذشته هاي دور دور که بنابر عدم دسترسي به اسناد و شواهد تاريخي بگذريم، هرگاه از آغاز تجدد زمان امير شير عليخان صحبت گردد، مادران هندوي افغان فرزندان رشيد، جليل و وطندوست به جامعه تقديم داشته اند که براي هموطنان شان در عرصه هاي گوناگون مصدر خدمات شايسته شده اند.
همچنان در زمان مقاومت ملي در مقابل تجاوز قشون سرخ اتحادشوروي فروپاشيده، در حالیکه فردی از فرزندان هندو دست به سلاح نبرد مگر با کمک هاي «عقب جبهه» و یاری رسانی های مالي سهم بارز شان را با درنظرداشت فيصدي اقلیت هندو در تکاثف نفوس وطن شان افغانستان عزیز، نتواند کسي از آن سهمگیری چشم پوشيد.
کاکاي اين قلم، شادروان مهرچند دهون نيز در عصر اعليحضرت امان الله خان از مکتب حربيه فارغ شده و همصنفي فرزند شاه بود. طوريکه برايم روايت کرده بود در جنگ ملاي لنگ با ديگر سربازان اشتراک کرده بود در ختم جنگ از سوي شاه نوازش و محبت دیده و دو مشت سکهء طلايي آنزمان را تحفه گونه نصيب شده بود.
دريچهء شهرت زماني به ديوان نرنجنداس کشوده شد که وي را امير حبيب الله خان به عضويت مجلس (دارالشورا) يا مجلس اعيان (Council of Nobility) که محض در حالات خاص داير ميگرديد فرا خواند.[[1]]
در آن زمان معمول بود به آن عده هندواني که در اداره حکومت و دولت به صفت مأمور کار ميکردند همان لفظ ديرينه فارسي (ديوان) را منحيث لقب اداري براي آنها به کار ميبردند. فراتر از اين در هنگام هندوشاهان کابل تا فرجام دوره غزنويان واژه ديوان به جاي کلمه "دفتر" به کثرت در گستره دفتر، کارمند دفتر و دفترداري استعمال گرديده است.
براي مسلمين در هنگام سلطنت امير حبيب الله خان تا آغاز سلطنت محمد ظاهر شاه سابق افغانستان القاب اداري (لويناب، شاغاسي، ميرزا و منشي) به کار رفته اند.
کلمه ديوان در برخي ادارات رسمي کشور تا سالهاي 1360 هجري خورشيدي نيز متداول بود. به ويژه هنگاميکه اسناد تقاعد کارمند سابقه دار از اقليت هندوان و سکهـ ها ترتيب ميشد مي نوشتند: ديوان نندلال، ديوان شام داس ککر، ديوان شام داس مهرا...
گفتني است که خيلي نادرست کلمهء ديوان از سوي چند خانواده هندوي کابل به گونه اسم خانواده گي هنوز هم بکار ميرود به طور مثال: ديوان شام راج... که هيچگونه مفهوم و وجه تسميه بايسته با کلمه ديوان ندارد و از جهت ديگر با آن اصحاب دفتر ديوان وقلم رابطه ارثي داشتن تمسک آن شده نميتواند که لقب اداري او در مقام اسم خانواده گي بازمانده گان دور و نزديکش به کار رود.
تاریخ ١٢ اپریل ١۹٢٠ عيسوی، هیأت افغانی عازم راولپندی شد که اعضای آن عبارت بودند از: محمود طرزی طرزی رئیس، علی احمد خان ، سردار یونس خان، سردار عبدالعزیز خان، غلام محمد خان ناظر تجارت، داکتر عبدالغنی هندی از رهبران جنبش مشروطه خواهان و دیوان نرنجنداس وزیر مالیه نفر اول نشتسته از راست به چپ.
نزد برخي ها را درين مورد شک و ترديد است که ديوان نرنجنداس وزير ماليه بوده باشد و چنان مي پندارند که او براي آن وظيفه مدت کوتاهي منسوب بود در حقيقت مسئوليت ديگري داشته است.
چنانکه دگروال ناصر پورن قاسمي از زبان پدر بزرگ شان شادروان استاد قاسم موسيقي دان دربار سلطنتي چنين روايت ميدارد: «ديوان نرنجنداس در عصر عبدالرحمن خان سمت ديوان ماليه را که در عصرحاضر وزير ماليه حساب ميشود به عهده داشت. اما چندي بعد امير او را در اثر شکايت صبيه اش که از طرف امير عبدالرحمن خان بنام کرنيل بي بي رادو جان القاب گرفته بود، مانند ميرزا محمد ابراهيم خان حکيم الملک از وظايف ديواني و درباري سبکدوش و مدت تقريبأ هژده سال در خانه هاي شان تحت نظارت گرفته شده، ممنوع الملاقات تا عصر زعامت شاه امان الله خان قرار داده شدند که شکايت صبيه اش بي بي رادو جان بحث جداگانه اي را احتوا ميکند» [[2]]
پوهاند پروفيسر دوکتور فيضي سکندر مرتب (البوم عکس هاي تأريخي افغانستان) که البوم شان شهرت بين المللي دارد نيز ديوان نرنجنداس را به صفت وزير ماليه نام برده است.[[3]]
25 جولاي سال 1920 هيأتي افغاني به رياست شادروان محمود طرزي به هند برتانوي مسافرت کرد تا معاهده به رسميت شناختن استقلال افغانستان از سوي انگليسها به امضا برسد. مؤرخ بزرگ ميهن ما دوکتور مير محمد صديق فرهنگ به اين باور بود که اعليحضرت امان الله خان با عضويت ديوان نرنجنداس در جمع هيأت ميخواست بهره سياسي ببرد تا بدين شيوه هندو هاي هندوستان را به مبارزهً استقلال خواهي تحريک و تشويق کند.[[4]]
٢٢ نوامبر ١۹٢١ عيسوی، هیأت انگلیس در کابل و با هیأت افغانی معاهده استرداد استقلال افغانستان را عقد کرد. اعضای هیأت افغانی: محمود طزری رئیس، غلام محمد خان وزیر تجارت، دیوان نرنجنداس وزیر مالیه (نفر اول، از طرف چپ، نشسته) عبدالهادی داوی، عبدالوهاب طرزی، میرزا بازمحمد خان، پیرمحمـــد فرقه مشر و دیوان نند لال بهسین (نفر اول، از طرف راست، نشسته) کارشناس دفتر شاه امان الله غازی. نواسهء دیوان نندلال عمری را در فروشگاه «زوحل» در شهر نو، کارمند بود.
مو سپيد پيرمردي که در آن هنگام نوجواني بيش نبود برايم چنين حکايت کرد: «زمانيکه هيأت افغاني به هند برتانوي مواصلت کرد و اندک بعد مذاکرت آغاز شد دربان سالون مذاکرات از ديوان صاحب تقاضا کرد تا شمشيرش را بيرون گذارد و بدون سلاح داخل سالون مذاکرات شود. ديوان صاحب برايش گفت: "ما آمده ايم تا انگليس ها استقلال کشور ما را به رسميت بشناسد نه آنکه سلاح خود را تسليم نماييم". و با سلاح خويش در مذاکرت اشتراک کرد.»
خداوند در زندگاني خانوادگي ديوان نرنجنداس را مستحق دو دختر دانسته بود تا «رادو جان» با « زرو جان» همبازي باشد. با باور قوي از فرزندان زروجان کسي به کار ديواني نرسيد، با دریغ زیادی که چون ديوان صاحب پسري نداشت، در شبستان زنده گي او شمعي افروخته نماند.
هنگاميکه دوشيزه يي بيش نبود از دلبري ها و دلباختگي هاي او قصه هايي به زبانها آمده بودند. از زيباي بهره فروان داشت. چون با پدرش به دربار سلطنتي رفت و آمد داشت کمتر عاشقي فرصت اظهار عشق به او مي يافت ناگزير با سرودي حرف دل به زبان مي آورد:
او دختر ديـوان بي بي رادو جـان لاله را قسم دادم که رادو را نسوزان
جوانان هندوي آن زمان هم جرأت نميکردند که به خواستگاري رادو جان نزد ديوان صاحب برود. چه به اصطلاح رادو جان خود را "سردارخيل" مي نماياند. در ميان آهنگها و ترانه ها، نمونه زير اشاره به همان رويداد دارد:
گل سر چوکي ششته مي کند دربار مرا ديــوانه کرده دختر سـردار
بي بي رادوجان نماد آزادي بانويي همان برش زمان بود. او با دوشيزه ها و بانوان اهل دربار خواهرخوانده گي داشت و صرفنظر از هرگونه پابندي اجتماعي و ارتباط به اقليت هندوباورها، آزاد ميزيست.
سال هاي زياد پي هم سپري شدند. شنيده ميشد که او بعد از سالها اقامت درهند بازگشته است. در يکي از تابستان هاي داغ کابل کاکايم مرحوم «لاله مهرچند دهون» به عروسي دخترش رادوجان را دعوت کرد.
طوريکه معلوم است زعامت اعليحضرت امان الله خان در نتيجه شورش حبيب الله کلکاني سقوط کرد. براي جلوگيري از خونريزي و برادرکشي وي از مقاومت نظامي صرفنظر کرده به کشور اتياليا مهاجرت کرد. دوست نزديک و ديرينش ديوان نرنجنداس هم از هراس (تعقيب سياسي) همراه با خانواده اش رهسپار هند گرديد.
رادو جان ساعت دوازده ظهر به محفل عروسي آمد. جامه گرانبهايي به تن داشت: شال کشميري شبرنگي چهارلا به شانه چپش گذاشته بود با شصت و انگشت ديگر دست راست دانه هاي تسبيح را که از چوب صندل بودند، حرکت ميداد و چنان مينمود که گويي مدام ذکر همراز عاشقان را به جا مي آورد. او به موسفيدان "شما" به کهتران "تو" خطاب ميکرد. از روي طبع دوران جوانيش سعي ميورزيد که مانند مردها رفتـار نمايد. البته هرکس کوشش داشت با او مصافحه کند. مو هايش مانند دندان هايش سپيد شده بود بيدرنگ سخني صوفي صاحب عشقري به يادم آمد:
رساني برمن اي مشاط تا زنهـار خود سازم ز زلف يـار هر تاريکه وقت شانـه ميريزد
او ميخواست خويشتن را از ديگران يک سر و گردن فراتر روشن و عصري تر جلوه دهد. آقاي ضياء قاريزاده راست گفته بود: به ياد داري؟ که هنگام نيسواري به عجز گفتم قدم به چشمم کي ميگذاري؟
بيچاره عاشق ديگر که از پي رادوجان گاهي به باغ شيوه کي (شيوکي) و زماني به باغ شنکر دره (شکردره) ميرفت، سروده بود:
چـار گرد قـلا گشـتم پــاي زيب طلا يافتم پاي زيب طلا از کيـس؟ از بي بي رادو جان اس از بي بي رادو جان اس
به هر رنگ در مورد اينکه آيا رادو جان عروسي کرد يا خـير؟ دو نظر متضاد موجود است. عده يي به اين پندار اند که او تا پايان عمـر مانند لباس دوشيزه گيش مردانه زيست و عروسي نکرد. برخي به اين باور اند زمانيکه در هندوستان اقامت داشت با يک مرد هندوستاني عروسي کرد مگر همدم عاشقان را رضاي تکثير نسل نبود. و فلک (لالا) را فرصت نداد تا قسم يادشده را به جا مي آورد. [5]
هرکسي از ظـن خود شد يار من از درون من نجـست اسرار من سر من از نالهء من دور نيـست ليک چشم و گوش را آن نور نيست
به حسرت ديد جناب محمـد آصف آهنگ به آن روز هاي برگشت ناپذير:
کنبد کوتوالي و چوک و چتــه چارباغ و ارگ سرکارت چه شد رونق هـندوگذر باقي نمـــاند دخــتر ديوان و دربارت چه شد
رادو جان در ایام جوانی
صف اول: مشر چهوته قندهاری، باباجی کابل ناتهـ، پندت جی مشر
جگدیش، شادروان حکم چند خان رییس اسبق بانک ملی افغان و بی
بی رادو جان (سالهای اخیر زنده
گانیش)...
آنچه در بالا خدمت شما تقديم شد، مستند و قسماً متکي به روايت هايي است که هر هندو و سکهـ کهن سال کابل از آنها واقف اند. خيلي ملال برانگيز است که افراد اهل بازيهاي سياسي جامعه افغاني ما از جايگاه ديوان نرنجنداس و دخترش بي بي رادو جان نیز سوء استفاده ها کرده و مطابق خواست سياسي شان يا به کتمان حقيقت مي پردازند ويا به نفع خود دستکاري هايي ميکنند که اهل دل را صواب نباشد.
چندي پيش در سايت مبارک افغان ـ جرمن آنلاين خواندم که حلقه يي خواسته بودند در يکي از نشرات تلويزيوني گويا چنان وانمود نمايد که دستگاه حاکم رادوجان را کور کرده بود و با اين غمشريکي مي خواستند که نواي اين اقليت هردم شهيد را با خود همنوا سازند تا روزي جهت کسب راي بيشتر در مبارزات پارلماني ويا رياست جمهوري دولت اسلامي افغانستان از آن بهره برند. خداوند آب نويسنده گرامي جناب ولي احمد نوري را سرد و نان شان را همواره گرم داشته باشد، که فورأ با نبشته اي این حقيقت را روشن ساخت که رادو جان هرگز کورنشده بود..[6]
به قول جناب انجينر خليل الله معروفي، درسايت باوقار افغان ـ جرمن آنلاين ـ باري خواندم : « ولو که رادوجان هندو بود، از سوي مسلمانان گويا به او کلمه «بي بي» به کار رفته است».[7]
برايم حيرت برانگيز است که خداوند در قران مجيد فرموده است که "عرب را بر عجم تفوقي نباشد، مگر بر تقوا و پرهيزگاري» و جناب انجينر صاحب از کجا و چگونه اين انحصار را حکم کرده اند؟"
به پندار اين قلم هر افغان شريف هر زن افغان را صرفنظر از باورش بي بي خطاب ميدارد و به گمان من اين کلمات: بي بي، سلام، رام رام، پندت، استاد... گوتن مورگين وديگرها کمتر به مذهب ولي زيادتر به فرهنگ و زبان مردم ارتباط دارد.
عيسويان آلماني، حضرت مسيح را Herr Jesus خطاب ميدارند. مي بينيم که همين کلمه "هرر" يعني "آقا" را براي حضرت انجنير معروفي، من بنده مسکين الله، و ديگران صرفنظر از اينکه چه کار ميکنند يا از کمک دولت آلمان آرام زندگي دارند، يکسان به کار ميبرند بي آنکه از مذهب و نژاد و زبان شان اطلاعي داشته باشند.
به همين ترتيب در زبان و ادبيات انگليسي در سراسر جهان بدون استثنا براي خداوند ضمير مذکر فاعلي "He" را به کار ميبرند. پيش از آنکه در ميان چندين زبان ديگر نيز کاوشهايي در همين راستا صورت گيرد، ديده ميشود که از نيوزيلند تا الاسکا به هر پسر و هر مرد همين ضمير He کاربرد يکسان دارد، بدون آنکه رنگ، کيش، زبان، عمر، توانايي يا ناتواني، محل اقامت، پيشه و انديشه تک تک آنها براي کسي مطرح باشد.
بي بي رادوجان، کي ميشي مسلمان
موضوع مصراع فوق را با يکي از نويسندگان افغان که دوست نزديک دکتور صادق فطرت ناشناس است، مطرح ساختم. ايشان پس از يکساعت هم از طرف خود و هم از طرف شخص دکتور فطرت ناشناس به من قاطعانه اطمينان دادند که چنين مصراعي هرگز و در هيچ جايي توسط آن هنرمند بزرگ خوانده نشده است.
هرگاه به مفهوم و محتواي مصراع « کی ميشي مسلمان» از ژرفای قلب اندیشید، با شفافیت ذهن و قلب پاک خواهی یافت که اين نوع طرز تفکر موجب اذيت و دلآزاری ها و دور ماندن از اجتماع بخش زیاد دوشيزه گان و بانوان هندو گردیده و مانع عمده در راه ی رفتن آنها به مدرسه و دبستان و کار کردن بيرون از منزل خلق داشته است.
اين پير آشفته پندار بارها مورد لت و کوب قرار گرفته و از او خواسته اند که کلمهء ات را بخوان. تنها يک انسان پاک انديش و خداترس ميتواند اين مساله را در ذهنش ترسيم کند، که اگر فردا در شرايط غربت و مهاجرت به جاي ایشور داس هندو، عبدالقادر، کريم و رحيم مسلمان افغان قرار گيرند، و همانگونه لت و کوب شوند، آيا اشک برانگيز نخواهدبود!! ویا از سوي اکثريت عيسوي مذهب، هرگاه کودکان و نوجوانان شان درين گوشه و آن گوشه مورد تفتيش عقايد و بازپرسي مسايل مذهبي قرار بگيرند، چه رنجي ودرد جانکاهي در روح و روان خانواده های افغان رخنه خواهد کرد. زيرا از گذشته ها گفته اند که زور قالب ندارد.
چه بهتر ميبود که آن نويسنده متعهد به اين پهلوي زندگي بي بي رادو جان هم قلم ميزدند و بر داغهای دل و زخمهاي خانواده هاي مظلوم هندو و سکهـ افغان مرهم ميگذاشتند.
استاد زلاند، با آرکستر بزرگ رادیو افغانستان که از سوي استادان ورزیده زنده ياد سليم سرمت و ننگيالي رهبري ميشد، آهنگ « از بي بي رادو جان» را ثبت و نشر کرده بود. در شرايط مهاجرت هنرمندان نوبرپا خاسته از بي بي رادو جان ـ بي بي رکو جان ساختند. شايد بي بي رکو جاني هم بوده باشد ولي اصل آهنگ مستند به آرشيف راديو افغانستان همانا بي بي رادوجان به آواز محترم استاد زلاند است و پنداری که گویا بی بی رادوجان و بی بی رکو جان هر دو خواهر ها بوده اند، بیخی نادرست بوده و هرگز پیشینهء در ریشهء درخت خانواده گی شادروان دیوان نرنجنداس نداشته است.
سحرگهء امروز آوانيکه مطالب اين شمارهء کابل ناتهـ، را جابجا ميکردم، انحصار "بي بي" و تنها پاک و عفیف بودن بانوان مسلمان از نبشتهء حضرت اعلي معروفي صاحب دلم را ميفشرد همانطوریکه از حقايق تلخ تکاندهنده و واقعيت هاي عيني بازتاب يافته در نوشتهء "از مرز گور و گنگا" استاد گرامي ام دوکتور صبورالله سياه سنگ، هم خيلي ها رنج بردم.[8] زيرا در کشور بيچارهء من نيز قواي نظامی اجنبي به منظور ديگر و به نام ديگر وجود دارد، رفتار شان، با مردم شريف و نجيب افغان چطور هست، حقايق برخورد آنها را با دریغ بسیاری که نه من ميدانم و نه شاید معروفي صاحب بزرگوار.
با اين حال بيخي بيچاره و ناتوان ماندم که چگونه انساني هشتم مارچ "روز جهاني زن" را تجليل کرد.
[1] ـ نخستين کتاب در باره جنبش مشروطه خواهي در افغانستان، تالیف پوهاند پروفيسر سيد سعدالدين هاشمي، صفحه 160 چاپ سويدن. [2] ـ هفته نامهء امـيد شماره 555 ميزار عبدالرحيم خان گران شنو نويسنده دگروال ناصر قاسمي. [3] ـ جهت بازديد و مشاهدهً البوم عکس هاي تاريخي افغانستان که جناب پروفيسر فيضي سکندر ترتيب فرموده به آدرس زيرين مراجعه گردد: Prof. Dr. J. Faïzi Skandar http://www.ifrance.com/Afgha [4] ـ افغانستان در پنج قرن اخير جلد اول، تالیف مير محمد صديق فرهنگ، صفحه 508. [5] - ما باشنده گان دیرینهء این سرزمین، تالیف ایشور داس، ناشر شورای فرهنگی افغانستان در سویدن 2002 [7] - http://www.afghan-german.de/upload/Tahlilha_PDF/maroofi_bibi_rado_jan.pdf
[8]_ نوشته "در مرز گور و گنگا" را در همين شماره کابل ناتهـ مطالعه فرماييد.
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٥ سال دوم مارچ۲۰۰۷