کابل ناتهـ، Kabulnath
|
داکتر کمال کابلی
اظهار نظر بر نوشته جناب محترم داکترصاحب فریار کهزاد
نخست عرضم حضور آن سرور گرامی که بسیار تاریخ نویسان اجیر در کشور ما، منطقه و جهان بوده اند که به امر و صله ای حاکمان روزگار تاریخ می نوشته اند. شهنامه و فردوسی و سلطان محمود نمونه مثال. و اینکه سلطان محمود، پاداش را بجای طلا به نقره پرداخت، قصیده ای بلند هجو نامه اش را مطالعه فرمایید. در یونان باستان هم، مردم به « هرودت » پول میداده اند تا آنها را به ستایش گذشته شان وادارد. شاید این کار شبیه به پذیرایی و هدیه های باشد که امروز پاره یی از دولت های جهان گاهگاه نثار خبرنگاران میکنند و این بهره یی است که مورخ را در ازای عدول از حقیقت مینماید.
ابوالفضل بیهقی غیر از مورخ بودن یک چندی نیز دبیر دیوان رسایل سلطان غزنوی بود. در آخر عمر به زندان افتاد بخاطر مهر یک زن. ابواسحق صابی مورخ دیالمه هم محنت زندان را آزمود، اما در همان زندان نیز خود را مجبور میدید که برای رهایی از بند عضدالدوله دیلمی، بر خلاف حقیقت تاریخ بنویسد. « کالیس تنس » مورخ اسکندر هم که نزد خود می پنداشت نام اسکندر فقط به طفیل تاریخ او زنده خواهد ماند، بهره یی که از تاریخ برد، کشته شدن بر دست جلاد بی امان بود. بلاذری معروف در نزد متوکل خلیفه عنوان ندیم داشت و ابوعلی مسکویه در درگاه آل بویه کتابداری می کرد و عطاالملک جوینی، عبدالله وصاف و حمدالله مستوفی نیز در درگاه مغول وظایف اداری به عهده داشتند. در دربار شاهان مورخ، وقایع نگار و حقایق نگار هم جزء مشاغل رسمی بود که تاریخ مینوشتند یا حقیقت آنها را دیگرگونه جلوه می دادند و این را البته نمی تواند به حساب فواید تاریخ گذاشت.
ثانی اینکه ما تاریخ نویس مسلکی که تاریخ را بصورت علمی و بدون حب و بغض و خوشباوری و جانبداری ملیت گرایانه بنویسد، اصلا نداشته و نداریم. آنچه داشته ایم، روایتگر و نقال وقایع نگار داشته ایم افسوس، نه مورخ با بهره علمی و عملی آن.
میگویند: تاریخ عبارت است از رستاخیز گذشته در پیش چشم یک قاضی. سبکسری و بیدقتی مانع عمده و عدم توفیق در کار مورخ میتواند باشد. همچنان افراط در خوشباوری که ممکن است تاریخ نویس را به نقل و قبول افسانه هایی وادارد که با علم و عقل منافات داشته باشد. تاریخ نویس بایست واقعیت و مندرجات اسناد و مدارک را مطالعه و ارزیابی کند و معلوم نماید. مورخ اگر از یک مواخذ نام میبرد بایست شخصیت، تمایلات، و اعمال صاحب آن مواءخذ را هم به دقت بررسی کند تا وضع و سهم وی را در روایاتش بدرستی درک کند. « لیوپولد فون رانکه » که اولین مورخ اروپا شمرده میشود، معتقد بود که مورخ کارش نه تعلیم اخلاق است نه ارشاد، بلکه حوادث را دور از هرگونه تعصب و پیشداوری توصیف کند.
اینکه جناب محترم میفرمایند: «... اولین آدمی در پایان دوره خاموشی اسم « آریانا » را از باشنده گان آن شنیده و قید کرده است « اراتوس تنس » است که اصل نگارش آن در دست نیست، بلکه جغرافیه نگاری از زبان او روایت حدیث کرده است إ؟ ». این که سند موثق شده نمی تواند به هیچ وجه... وانگهی این «اولین آدمی » که در پایان دروه خاموشی « ؟إ » اسم آریانا را شنیده است، در تاریخ یونان باستان نه تاریخ نویس بوده است و نه جغرافیه نویس.
تا جاییکه در کتابخانه های معتبر دنیا، اسناد اندر باب تاریخ یونان و مورخین آن کشور آمده است، اولین تاریخ نویس یونانی که در آغاز جوانی مسافرت هایی در غرب و شرق، آسیا و افریقا کرد « هرودتس » (480 تا 425 ق م ) بود. « هرودتس » را خالق واقعی تاریخ و کتاب او اولین تاریخ عمومی جهان بود که مورد پسند قرار گرفت و دوازده هزار تالان زر به او جایزه دادند و کنون نیز موجود است.
تاریخ نویس دیگری که تاریخ را به قلمرو علم وفلسفه نزدیک کرد، « توسیدیدس » نام داشت و اهل آتن بود، تاریخ او بیشترمبتنی بر مشهودات است تا مسموعات و روایات.
بعد از توسیدید س، مورخ بزرگ دیگری که در یونان پدید آمد « پولی بیوس » بود « 207 تا 125 ق م ) که کتاب او تاریخ یونان و روم و جهانکشایی های روم در دنیای اروپا و آسیا است. در تالیف کتاب تاریخ، هدف وی عبارت بود از بوجود آوردن یک تاریخ که در عین حال هم جهانی باشد و هم عملی. گرچه دو قرن پیش از وی، مورخی بنام « افورس » ( 400 تا 340 ق م ) یک نوع تاریخ جهانی تالیف کرده بود که ارزش تاریخی و اخلاقی داشت.
یک قرن بعد از « پولی بیوس » مورخی از اهل سیسیل بنام « دیودورس » ( 85 تا 21 ق م ) دست به تالیف تاریخی زد که جهانی بود و در حقیقت تاریخ اقوام و بلاد جهان بود.
باری افلاطون گفته بود: امور عالم وقتی ممکن است جریان درست پیدا کند که حکیم حاکم باشد یا حاکم حکیم. « پولی بیوس » همین قول را در باب تاریخ نویسی داشت و معتقد بود که تاریخ فقط وقتی بنحو مطلوب تدوین خواهد شد که اهل عمل به تالیف و تحریر آن دست بزنند. به عقیده وی مورخ وقتی می تواند واقعیات تاریخ را از اسناد و متون بیرون آورد که خود از تجربه و عمل در حوادث بهره یافته باشد ویک شرط واقعی تاریخنویسی نزد وی « بیطرفی » است.
در یک جا مینویسد: « در زنده گی عادی بعضی ملاحظات جایز است. مرد شریف باید وطن و یاران خود را دوست بدارد و در کین و مهر آنها شریک باشد، اما وقتی انسان عنوان مورخ دارد باید تمام اینگونه احساسات را فراموش کند. بسا می بایست دشمنان را بستاید و یا بر عکس دوستان را نکوهش کند و سرزنش ». این مایه بیطرفی با حد اکثر دقت در شهادتها و روایات نیز همراه بود و تاریخنویسی « پولی بیوس » را مزیتی خاص میداد که وی را ارسطوی تاریخ نویسی خواندند. ارسطوی که هم مورخ بود و هم تیوری پرداز. در جایی جناب داکتر صاحب میفرماید که: « ایران شکل تحول یافته آریاورته و آریانا است ». فاعتبروا یا اولی الابصار.
عرضم حضور آن سرور گرامی که: ایران بر گرفته از ایرانشهر است که شامل سرزمینی وسیعی بوده و رضا شاه در سال 1935 بنابر سیاست های روز و با یک دستور نام « ایران » بر آن نهاد. در شاهنامه هم به بخشی از این سرزمین ایران گفته شده به بخشی پارس گفته شده و به بخشی سیستان و بخشی اشکانیان که به گونه حکومت های فدراتیو اداره میشده که هر کدام پرچم و نشان و آیین خود داشته و نمونه آن اشکانیان است که حکومت آزاد و مستقل داشته و اولین قانون اساسی را نوشتند و پنجصد سال فرمان راندند.
همه شهر ایران بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند سوی پارس آمد دلارام و شاد کلاه بزرگی به سر بر نهاد برون رفت مهراب کابل خدای سوی خیمه زال زابل خدای
و اینکه فرموده اند: « خط و کتابت در زمان آریانا رایج نشده بود و این بدان معنی نیست که آریانا وجود نداشته »... کشفیات آثار خطی اخیردر شوش از خط عیلامی نام میبرند که به 1200 سال پیش از میلاد تعلق دارد و خط دیگری در جیرفت کشف شده که به 4400 تا 4500 سال قبل تعلق دارد. در سیمینار چندی قبل که در دانشگاه زابل سیستان و بلوچستان برگذار شد، « نادر سلیمانی » باستان شناس ایرانی گفت که: « مقایسه نقش مایه های هنر روی ظروف سفالی، سنگی، اشیای مفرعی و آثار تزیینی کشف شده در « شهر سوخته » جیرفت، با کشور های پاکستان، افغانستان و حتی عمان، نشان ارتباط فرهنگی گسترده تمدن حوزه هری رود، شهر سوخته و بم پور با حوزه رودخانه سند و حتی خیلی دورتر بین النهرین دارد ». خط پرتو اعلامی که خط ارقام است و خط نوشتاری که متعلق به پادشاه « کوتیراین شوشتیاک » پادشاه اعلامی بود که از بین النهرین به این سرزمین رایج شده اما هنر حجاری درین سرزمین در پنج هزار سال پیش بسیار پیشرفته از بین النهرین بوده. بر اساس شواهد باستانی هنر بکار رفته در اشیای کشف شده در قبور سلاطین نشان میدهد که خط مدیون هنرمندان این سرزمین بوده است پارچه های بدست آمده در اطاق های شهر سوخته در سیستان و بلوچستان که پنجاه نوع آنرا نشان میدهد، کلکسیونی از پارچه های هزاره سوم قبل از میلاد است. شهر سوخته مهمترین محوطه باستانی محسوب میگردد که گروهی از روستاییان بدنبال کشف گنج بوده و اولین بار وجود این تمدن باستانی را کشف کرده و نوشته های خطی آن توسط مجله علمی ساینس تهیه و ثبت گردیده است و تحقیقات باستان شناسان ایرانی و خارجی کار مطالعه آن را آغاز نموده و این کشف قدامت هزاره سوم پیش از میلاد را نشان میدهد و مجله ساینس یکی از معتبرترین مجله علمی جهان عکس روی جلد هفتم نوامبر خود را به کشف این تمدن باستانی اختصاص داده است. در مورد نام ها، تاریخ کهنسال این سرزمین وسیع را اگر هنگام سفر کیخسرو از توران به پارس دنبال بگیریم با نام بسیاری از شهرها وولایات آشنا می شویم مانند، چاچ، سغد، تلیمان، خوزان، بخارا، جیحون، بلخ، طالقان، مرو، نیشاپور، ری، پارس. واین خود نشان میدهد که پارس بخشی از ایرانشهر بوده است. در همین جا میگوید: هیونان فرستاد چندی ز ری سوی پارس نزدیک کاووس کی بنا به این شعر توران باید جایی آن سوی و بالای چین باشد. نام بخش های گوناگون این سرزمین در جاهای دیگر هم آمده است. کیخسرو نیز سرزمین خویش را این گونه بین دیگران تقسیم می کند. زابلستان تا دریای سند و کابل و دنبر و مای و هند و بست و غزنین و کشور نیمروز را به رستم می دهد. قم و اصفهان را به « گیو » می دهد. خراسان را به « توس » وامی گذارد و پادشاهی پارس را به لهراسب می دهد که جانشین اوست. بنا به نوشته های مورخین یونانی: در غرب کوسیان، در گیلان کادوسیان، در طبرستان تپوری ها و میان ها و ماد ها. هرودت ماد ها را متشکل از شش طایفه می شمارد. بوس ها، پارتها، ستروخان ها، آری سانت ها، بودی ها، مغ ها. زبان و خط این مردم چه بوده است ؟ زبان آنان به هر روی با تورانی ها فرق داشته و این خود نشان میدهد که امکان آن زیاد است که اینان از یک نژاد نبوده باشند، چون سیاوش به توران میرود و می خواهد با سربازانی ایرانی به گونه ای سخن بگوید که تورانیان بفهمند. سیاوش غمی گشت از ایرانیان سخن گفت بر پهلوانی زبان و خط آنان بیش از شش هزار سال بوده، خط بسیار کهن که در شاهنامه آمده است. نبشتن یکی نه که نزدیک سی چه رومی، چه تازی و چه پارسی چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی نگاریدن آن کجا بشنوی یکی خط نبشتند بر پهلوی به مشک از بر، دفتر خسروی
و اما رویای « آریایی » در خراسان و فارس، پس از تغییر رسمی نام فارس به ایران در سال 1935 آغاز گردید. اصلا این تغییر بنابر تشویق جرمن ها صورت گرفت. هیتلر میخواست با ترکیه و فارس متحد شود و از راه افغانستان به هند برتانوی دست یابد. رویای آریایی روشنفکران وابسته به رژیم محمد رضا شاه نیز در همین وقت به ظهور رسید. متحدین تصمیم گرفتند که مانع پیوند های نظامی میان جرمنی، ترکیه، فارس و افغانستان شوند. همان بود که برتانیا و اتحاد شوروی ایران را اشغال کردند و دولت آن وقت افغانستان بی طرفی خود را در جنگ جهانی اعلام کرده و بنا به خواست متحدین، اتباع جرمنی و ایتالیا را از افغانستان اخراج کردند. اما آنچه که مایه تعجب است، بقا و دوام رویای آریایی به شکل دیگرش در ایران و افغانستان پس از جنگ می باشد.
و اما اسناد رسمی برای کلمه « خراسان » که نام قدیم افغانستان بوده خیلی زیاد است و از قرن پنج تا قرن نزده میلادی مدت یک و نیم هزار سال بنام خراسان مسما بوده تا دوره احمد شاه درانی هم که نامبرده با کلمه « امیر خراسان » مهر و امضا می کرد. نام افغانستان نه در کدام لویه جرگه و نه رفراندوم انتخاب شده و نه احمد شاه درانی که خود را شاه خراسان مینامید انتخاب شده، بلکه این نام در قرن نزده که یک بخش این سرزمین را انگلیس ها کنترول میکردند در اولین نامه اکلند انگلیسی وایسرای شبه قاره هند عنوان شاه شجاع بکار رفته است.
اگر تاریخ سیستان، تاریخ گردیزی، رودکی سمرقندی و همین شهنامه فردوسی را دوباره بخوانیم افغانستان یک کشور دوصد ساله نبوده و نیست، در تاریخ گردیزی آمده است که: چون پادشاهی به فریدون راست شد، حق کاوه بگذارد و آن درفش او را به خزینه بنهاد و جهان را به پسران بخش کرد. ایرج را سرزمین فارس و عراق و عرب داد و این ولایت را ایرانشهر نام گذارد. روم و مصر و مغرب مر سلم را داد و چین و ترک وتبت مر توران را داد و بدین سبب او را توران خوانند. واژه ایران از « ایرانشهر » گرفته شده که نام قدیم فارس یعنی افغانستان کنونی بود. فارس نام مشترک ایران و افغانستان بوده است و بیشترین بخش فارس تاریخی همین کشور کنونی ما « افغانستان » است. یعنی کابلستان، زابلستان، بلوچستان و سیستان و بدخشان و بامیان و... و خراسان شامل هرات و بلخ و مرو وبخارا و یک بخش ایران کنونی و این خطه تا به تاجکستان و ترکمنستان ادامه داشته و به نام خراسان مسمی بوده است.
هیچگاهی کلمه آریانا نه در تاریخ ادبیات این خطه و نه در دایره المعارف جهان مستعمل نبوده و اگر میبود، آنرا ایرانیان به جای کلمه « ایران » از آن خود میکردند و نام کشور ایران را «آریانا »می گذاشتند. بنابرین فارس و خراسان نام های قدیم و تاریخی کشور ما بوده و در جهان کشوری های زیادی مانند کشور ما به دو نام یا بیشتر شناخته شده اند که اسناد موثق ملی و بین المللی دارند و مردمان آن سرزمین ها کشور شان را به یک نام و مردمان جهان آنان را به نام دیگری یاد کرده اند:
هند، نام بومی بهارات / نام بین المللی: ایندیا آلمان، نام بومی: دوچلند / نام بین المللی جرمنی فنلاند، نام بومی: سومی / نام بین المللی: فینلند یونان، نام بومی، الاس / نام بین المللی: گریس ژاپن نام بومی: نیهون / نام بین المللی جپن مصر، نام بومی: المصر / نام بین المللی: ایجیپت
هوالله ولی التوفیق.
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٥ سال دوم مارچ۲۰۰۷