ویژهی سالگرد تجاوز ارتش
سرخ به افغانستان اثرات تجاوز بر ادبیات افغانستان!
تاثیرات تجاوز اتحاد شوروی بر افغانستان و تاثیرات آن بر ادبیات افغانستان
را با سه تن از نویسندگان و شعرا در میان گذاشتیم؛ استاد رهنورد زریاب،
استاد محب بارش و محمد افسررهبین که نظریات آنها را خدمت خوانندگان پیشکش
مینماییم:
استاد رهنورد زریاب:
س: هجوم ارتش سرخ
در افغانستان چه تأثيری بالاي فرهنگ وادبيات افغانستان داشت؟
ج: من فكر
مي كنم با از ميان رفتن حفيظالله امين و آمدن ببرك كارمل وضعيت در مجموع
دگرگون شد و آن استبدادي كه در دوره امين و تره كي وجود داشت ديگر زياد
محسوس نبود، مخصوصاً اهل فرهنگ و روشنفكران افغانستان تا اندازه يي احساس
آرامش كردند. و از سوي ديگر در دوره ي كارمل ما شاهد اين بوديم كه توجه
بسيار عظيم به كار فرهنگ و هنر افغانستان شد؛ يعني من شخصاً بدين باور هستم
كه درين دوره، فرهنگ در متن جامعه قرار گرفت برعكس دوران فعلی كه ما هستيم
مي بينيم كه فرهنگ كاملاً به حاشيه رانده شده است. در دهه ي 60 يك موجود
بنام نويسنده به رسميت شناخته شد پيش از اين كسي را به نام نويسنده به
رسميت نمي شناختند در فرهنگ گذشتهی ما شاعر جايگاه خويش را داشت.اما كسي
بنام نويسنده هويت نداشت.
در دهه ي 60 مي بينیم كه نويسنده هويت خود را بدست مياورد و انجمن نويسنده
گان تأسيس مي شود. و انجمن نويسنده گان افغانستان كانون بسيار مهمي بود كه
در توسعه و رشد ادبيات افغانستان نقش بسيار چشمگير را بازي كرد.
س: شعاري كه مي دادند هنر خلق درخدمت خلق
و يا هر كه با مانيست، دشمن ماست به چه معني بود؟
ج: در دوره ي
كارمل اين شعار نبود اين شعار دوره ي، تره كي و امين بود اين شعار بسيار
احساساتي و غير علمي بود كه در دوره ي كارمل اين شعارها يا كاملاً از بين
رفتند و جايش را شعار هاي ديگر كه مي شود گفت تا اندازه يي پذيرفتني تر
بودند، گرفت.
س: يكي از قاعده هاي استعمار اين است كه
در صورت اشغال و يا استعمار يك كشوردر بند اولين چيزي را كه بالاي كشور مستعمره تحميل مي
نمايد فرهنگ شان مي باشد، آيا با آمدن روس ها درافغانستان فرهنگ شان تاثيری
بالاي فرهنگ افغانستان نداشت اگر نداشت دليلي اصلي آن چه بود؟
ج: شما ببينيد كه ادبيات سده ي (19) روسيه ازغني ترين ادبيات جهان
است. درين سده شما مي بينيد، غول هاي ادبيات مثلاً تولستوي، ليرمندوف،
تورگينف. و امثال اینها در عرصه ادبيات روسيه بوجود آمدند. حتي يكي از
ادبيات شناسان غربي مي گويد:هيچ روماني را در قرن 20 ما سراغ ندارم كه جاي
پاي بيشتر اثر گذاري ادبيات روسي بر جمهوري هاي آسيايي و غير اروپايي اتحاد
شوري وقت بود.
اما درافغانستان تلاش طوري بود كه ازنفوذ شوروي درين جا مطرح شوند، ولي با
وجود اين آنها ناگزير بودند كه كسانی مثل چنگيز اكماتف را معرفي كند و
چنگيز اكماتف يكي از چهرههاي است كه مخالف نظام بود مخالف نظام شوروي بود؛
اما عظمت اش به اندازي بود كه جلو آن را گرفته نمي توانستند.
بدين اساس ما گفته مي توانيم كه ادبيات شوروي آن چيزي كه بنام رياليزم
سوسيايستي شناخته مي شد. تأثيرات منفي بر ادبيات ما گذاشت. يك عده
نويسندگان حز بي آنها ازهمين خط پيروي مي كردند.
درنتيجه آثاري بوجود آمد و چاپ شد كه شايد همين اكنون به فراموشي سپرده شده
اند. ما مي بينيم كه ادبيات كلاسيك روس هم درين جا راه يافت. انتشارات
رادوگا ادبيات كلاسيك روس را به فارسي ترجمه مي كرد و مي فرستاد. و
انتشارات دیگر هم ادبيات كلاسيك را ترجمه مي كردند. اين ها تأثيرات بسيار
مهم درافغانستان داشت كه ما نمي توانيم اين دوره را يا سياه سياه ببينيم يا
سفيد سفيد.. مسايلي كه زيان مند به ادبيات ما بود و هم مسايلي كه به سود
ادبيات ما بود.
س: شما اشاره به تأسيس اتحاديه ي بنام
نويسندگان در سال 1359 نموديد؟
ج: در ماه
ميزان 1359 نهادي بوجود آمد بنام اتحاديه ي نويسندگان جمهوري دموكراتيك
افغانستان، كه در تأسيس آن و ساختن اساسنامه آن اتحاديه نوسيندگان اتحاد
شوروي دست داشت و ازنظر تشكيل و مرام طابق نعل باالنعل اتحاديه ي نويسندگان
شوروي قرار داده بودند و نخستين رئيس اتحاديه هم از سوي اتحاديه ي
نويسندگان شوروي تعيين شد كه داكتر اسدالله حبيب بود.
س: شما كه يك دوره رئيس انتخابي اين
اتحاديه بوديد. چه تفاوت بين كارهاي شما و كار هاي كه قبلاً صورت گرفته بود وجود داشت، و
تا چه حدتوانستيد از انحصار حزب بيرون ايد؟
ج: همه چيز پيوند مي گيرد با تحولاتي كه در درون شوروي به وجود آمد
و در شوروی و گرباچف آمد و در افغانستان هم اين تحولات بازتاب يافت،
تحولاتي كه در شوروي گرباچف آورد؛ كارمل فكر مي كرد كه اين يك پديده، گذار
است.
گرباچف سوسياليزم راازمسير خود منحرف ساخته كسي ديگري بوجود ميآيد. دوباره
سوسياليزم را در مسيرش قرار ميدهد. ولي يگانه كسي كه اين را درك كرده بود
كه فضا اين طور نيست و تغييرات در شوروي بوجود آمده تغييرات بنيادي است،
اين شخص داكتر نجيب بود. داكتر نجيب احساس كرده بود كه براي شوروي ديگر راه
برگشت به گذشتهي برژنفي وجود ندارد.
ازهمين خاطر بود. وقتي كه دراتحاد شوروي بر آمدن نيروهاي شوروي ازافغانستان
و دفاع از خويشتن توسط حكومت افغانستان مطرح شد. نجيب اين مسأله را پذيرفت
و گفت كه اين كار را من مي كنم. شما نيروهاي تان را از افغانستان خارج
نماييد. من از افغانستان دفاع مي كنم، زماني كه اين مسأله بوجود آمد و نجيب
قدرت را بدست گرفت. اكرم عثمان رئيس انجمن نويسندگان بود.
يك تعداد نويسندگان غير حزبي از من خواهش كردند، تا من خود را در برابر
نامزد حزب كه بارق شفیعی شخص عضو كميته مركزي حزب ويك تن از شخصيت هاي مطرح
بود نامزد كنم.
همين طور هم شد كه در روز انتخابات كه بصورت دموكراتيك و سري صورت گرفت هر
چند اكثريت اعضاي شوراي مركزي اعضاي حزب (دموكراتيك خلق) بودند با آنهم با
اكثريت قاطع من راي آوردم و به حيث رئيس انجمن نويسند گان افغانستان انتخاب
شدم.
خوب به ياد دارم كه از دفتر نجيب الله تلفون كردند كه نجيب مي خواهد
يا خودت ملاقات داشته باشد، من بساعت پنج بدفتر رياست جمهوري رفتم، داكتر
نجيب گفت: حالا كه حزب ما را وادار به شكست نمودي حال من با شما همكار هستم
هر انچه كه مي خواهی انجام بدهي، كه واقعاً تا به آخرين روز رياست جمهوري
اش به وعده خود وفا نمود.
در اين زمان آئين نامه و نام انجمن تغيير نموده بود و عناصر غير حزبي
ابتكار را بدست گرفته بودند.
يك فضاي خوبي در انجمن آمده بود كه بنابر آن ما حد اكثر استفاده را نموديم.
شما، شماره هاي مجله ژوندون و دو هفته نامه قلم را ملاحظه فرماييد، كه ما
آن رااز اين آدرس منتشر مي نموديم و همچنان كتاب هاي كه در آن زمان نشر مي
شد.
س: استاد در آن زمان
كانوني بنام كانون نويسندگان جوان از طرف انجمن تاسيس شد كه نمايندگي هاي
آن درداخل دانشگاه و مكاتب توسعه يافت. آيا منظور از تاسيس اين انجمن و
نمايندگي هاي آن جلب جذب جوانان به طرف حزب نبود؟
ج:
نخير؛ اگر در آغاز قضيه چنين باشد كه استعدادهاي خوب جوان را به طرف حزب
(خلق پرچم) بكشانند شكي نيست،. اما در نيمه دوهم دهه 60 چنين نبود، بلكه
نويسندگان جوان بنا به علاقه منديی كه به ادبيات داشتند در اين انجمن دور
هم جمع شده بودند كساني كه مثل واصف باختري در آنجا تدريس مي نمودند. در
نتيجه بهترين شخصيت هاي را كه در عرصه ادبيات امروز مشاهده مي نماييد از
همان كانون فارغ شده اند مثل خالده فروغ، فروغ كريمي، حميرا نگهت، ثريا
واحدي اين همه از همين كانون سربلند نموند. و تمام اين ها در دامان انجمن
نويسندگان افغانستان پرورش يافتنه اند.
س: يعني مي توان گفت
كه حزب (خلق پرچم) تاثيرات خود را بالاي كانون داشته است؟
ج:
بعد از نيمه دوم (60) نداشت. در غير آن من قبلاً عرض كردم كه فرهنگ در متن
جامعه راه يافت و در قاغوش هاي عسكري را ه يافت، به مكاتب، دانشگاه ها و
وزارت داخله راه يافت. هنرمندان وشعرا مي رفتند به سر بازها شعر مي
خواندند.
س: رفتن شعرا به
پايگاه هاي نظامي وسرودن شعر براي جنگجويان حكومتي در واقع نوعي انگيزه
آفريني در ميان جنگجويان ودادن روحيه جنگي به آنها نبود؟
ج:
در اوايل چرا بود؛ اما در نيمه ي دوم دهه (60). ديگر اين مسأله وجود نداشت،
فقط يك سلسله اشعار سروده مي شد، و پيرامون بعضي از مسايل فرهنگي از اساتید
دانشگاه دعوت به عمل ميآمد؛ تا در زمينه سخن راني نمايند.
ما درانجمن نويسندگان يك كتابفروشي نيز تاسيس نموده بوديم و در آن كتاب
هاي چاپ انجمن به فروش مي رسيد. روزي من از مسؤول فروش كتب انجمن سوال كردم
چه كساني ازكتب انجمن استفاده مي نمايند. وي برايم گفت كه بيشتر افسران اين
كتب راخريداري و مورد استفاده قرار مي دهند. ملاحظه مي فرماييد. در آن وقت
بيشتر نيروهاي مسلح نيز به ادبيات روي آورده بودند.
س: استاد درداخل اين
كتاب فروشي چه نوع كتاب به فروش مي رسيد. آيا كتبي كه بو سيله تئوريسين هاي
ايديولوژيك ماركسيزم نوشته مي شد به فروش مي رسيد يا ساير كتب؟
ج:
تمام كتب چاپ انجمن بود و هم چنان كتاب هايي كه درخط رياليزم سوسياليستي
بود و هم كتبي كه از ديد آزاد بحث مي كردند. بدين منظور كه پديدهاي بنام
كتاب خواني در جامعه بويژه در ميان نيروي مسلح بوجود آمده بود. چيزي كه در
حال حاضر قطعاً نشان از آن وجود ندارد. اين در ذات خود يك حادثه بود.
س: فرق بين آزادي بيان امروز و آن زمان
رادر چه مي بينيد؟
ج: آنچه كه
امروز ما در آزادي بيان مي توانيم ملاحظه كنيم، تبليغات بيش از حداست در
حالي كه در آن زمان تبليغات در مورد آزادي بيان وجود نداشت. آنچه كه بوجود
آمد بعد از نيمه ي دوم (60) بود. بدين معني كه ما (رسانه ها) از جانب وزارت
فرهنگ ما را مورد ماخذه قرار داده باشد وجود نداشت و شما نظري به نشريه هاي
همان زمان بيندازيد خواهيد ديد كه دولت را به نقد مي گرفتند مثل نشريه
(سازا)
س: استاد راه حل نا هنجاري هاي فرهنگي
دركشور را چگونه مي بينيد؟
ج: به نظر من
درشرايط كنوني پديدهاي بنام پديده اقتصاد بازار ياد مي شود كه اين در واقع
همه چيز رابه كالا مبدل مي نمايد. كه هر شي را مانند كالا در بازار پخش
نموده به اساس ارزش آن در بدل پول قيمت گذاري مينمايد.
بدين ترتيب پديده هاي هنري و ادبي در اروپا و غرب به بازار عرضه مي گردد.
بناءً اگر اين پديده واردافغانستان نيز گردد، براي ما بسيار خطر ناك تمام
مي شود فقط شما چند سال بعد به پديده هاي بسيار بازاري مواجه مي شويد چه در
عرصه سينما و چه در عرصه تياتر چه در عرصه ي ادبيات و موسيقي و غيره. حالت
سينما را كه همين اكنون ملاحظه مي فرماييد همه چيز به كالاي هاي مبتذل و
عوام پسند مبدل مي شود. كه اين براي افغانستان سخت خطرناك است. در چنين
شرايطي دولت بايدمكلفيت داشته باشد ودر مقابل فرهنگ و ادبيات و هنر كشور
احساس مسؤوليت كند.
استاد بارش:
س: هجوم ارتش سرخ چه تأثيراتی بالاي
فرهنگ و ادبيات كشور ما داشت؟
ج: وقتي كه
به اصطلاح شما هجوم ارتش سرخ به افغانستان شد، من عضويت حزب دموكراتيك در
شاخه پرچم را داشتم و به همين خاطر در زندان هم بودم و آمدن شوروي از لحاظ
شخصي براي من نيك بود به خاطري كه از زندان بر امدم.
با آمدن شوروي آنچه كه انديشه ي حزب دموكراتيك خلق بود وسعت پيدا كرد. تمام
آثار ماركس سرازير شد در افغانستان آنقدر زياد به زبان فارسي ترجمه شد و
آمد آثار حزب توده و خود توده آمد.
من كه امروز مطالعه مي كنم و پس منظری از آن روزگار را مي بينم هم كار هاي
مثبت بود هم كارهاي منفي. مثبت اين تاسیس اتحاديه نويسندگان، تاسیس اتحاديه
سينماگران بود اتحاديه نويسندگان را اعضاي غير حزبي تشكيل مي دادند و
بيشترين حرمت هم آنهامي شدند. چاپ ونشر شمار زيادي از كتابها ممنوع مانند
افغانستان در مسير تاريخ غبار و بسياري آثاركه از نشرات حزب توده ايران مي
امد. حزب توده ايران با وجودي كه كار هاي ايديولوژيك خود را مي كرد و
اكثريت قريب مطلق رهبري شان را دانشمندان بسيار با نام و نشان، شاعران
وپژوهشگران تشكيل مي داد و به فرهنگ خراساني بسيار زياد كاركرده بودند و
اينها مي آمدند، افغانستان.
اما، كارهاي منفي هم بود كار منفي عبارت بود از تحمیل انديشه خشك شان بود.
يكي ازجنبه هاي مثبت حق دادن به اقوام بود؛ آن چيزي را مي خواهند بگيرند.
من به خاطر دارم در كنگره شاعران و نويسندگان جوان كه درتالار
راديوافغانستان تشكيل شد. ببرك كارمل خودش گفت كه من صبح آمدم نوشته بود كه
وزارت اطلاعات و كلتور اين كلتور چيست؟
زبان فارسي بسيار زبان بزرگ است همين قسمت بيانيه ببرك كارمل درروزنامه هاي
انيس و هيواد سانسور شده بود. من مثال ديگري مي دهم تاريخ تاجكان نوشته
اكادمسين غفوروف به الفبا كرليك در اتحادشوروي در تاجكستان نوشته شده بود و
مرحوم جلال الدين صديقي برگردان كرد به رسم الخط فارسي دري، و زماني كه
گستتنر كرد و مي خواست چاپ وتوزيع كند . يك تعدادي از چهره بر عليه او
برخاستند وعريضه كردند كه تاريخ تاجكان يعني چه؟ تاجك درين وطن هيچ حق
ندارد و همين ديدگاه ها همان وقت هم بود. كه امروز جنجال آن را وزير
اطلاعات و فرهنگ راه انداخته است.
تاريخ بيهقي، مثنوي معنوي، شاهنامه، طلا درمس در امور نقد ادبي كه بسيار
ارزشمند است چاپ شد.
مكتب هاي ادبي و ده ها كتاب ديگر ادبي به چاپ رسيد. شاخه بخش تبليغ و ترويج
حزب دموكراتيك خلق بعضي از كساني كه عضويت حزب را نداشتند براي شان كانوني
را ايجادنموده از آنها خواسته شد تا در مورد تاريخ افغانستان كتاب بنويسند؛
زيراتمام چيز هاي كه در زمان محمد زايي ها براي ملت داده شده بود اكثريت
آنها جعل و دروغ بود.
در دانشگاه كابل امروزي كه من شاهد آن هستم هركس ورقي را روي ورقي گذاشت،
براي وي رتبه علمي داده مي شود.
اما در آن عصر اين چنين نبود و در اين مورد بسيار دقيق بودند. و رتبه علمي
را به سادگي نمي دادند. هر بخش حزب توجه ويژه در مورد مسايل فرهنگي داشت.
س: شما از فعاليت هاي كانون نويسندگان نام
برديد مثلاً ايجاد انجمن نويسندگان افغانستان يا انجمن جوانان افغانستان
اينها نوعي ابزار سياسي براي دولت تلقي نمي شد كه مي خواست پايه هاي قدرت
نظام را گسترش ببخشد؟
جواب: جانم
اگر كدام ايدیولوژي وجود ميداشت كه در آنجا پخش مي شد حالا مردانه برايت
مي گفتم كه درست است هيچ كس در اين فضا دست نداشت مثلاً من بهترين چهره را
به شمار معرفي مي كنم آقاي رهنورد زرياب كه واقعاً توانست بدون آنكه عضويت
حزب را داشته باشد راي ببرد و به رياست انجمن نويسندگان راه يابد. اگر حزب
در اين مسأله مداخله ميگرد رهنورد زرياب راي نميآورد و به كانديداي حزب
راي داده مي شد.
س: منظور از شعار هاي؛ هنر خلق در خدمت
خلق وهر كه با ما نيست دشمن ما است در داخل نظام به چه معنی
بوده است؟
ج: برادر بلاخره نظام بود اين كه خود را در خدمت مجاهد قرار نمي داد
و در ضمن هر كس كه اين شعار را داده بود، همان شخص ازشعار خود دفاع مي كند.
نه من اين شعار داده ام و نه دفاع مي كنم. حالا سر اشتباهات شان هم مي آيم.
من خواستم اين را بگويم وجلوه بدهم كه بسياری افراد بخش پرچم آگاهي داشتند.
با كتاب و تاريخ آشنا بودند و اين مسايل، ولي اين رهبري نه تنها كه در دست
اعضا و رهبر حزب نبود. در در دارالخلافه مسكو بود.
دريا به خيال خويش موج دارد خس پندارد كه اين كشاكش با اوست؛ حالا دريا آن
مسکو است امروز هم بعضي از سياستمداران ما يگانه چهره هاي اول دوم دولتي
يگان خيزك و جستگ ميزنند ولي تصمیم گیری در جای دیگر است. جنبه هاي منفي
پیامد 6 جدي، مزدور منشي به اتحاد شوروي يعني همه چيز اتحاد شوروي بود.
سرازير شدن انواع و اقسام كتاب هاي لينين ماركس، انگلس كه هيچ با جامعه ما
همخواني نداشت هم ازجنبه هاي منفي است.
س: در همان دوره مجاهدين نيز نهاد هاي
فرهنگي خود رادر سه حوزه داشتند در ايران، پاكستان وكشور هاي غربي، كه جمع
ازنويسندگان وشعرا بودند
ج: از
پاكستان كه درحدود بيست سالي شود كه من ادبيات معاصر را در دانشگاه كابل
درس مي دهم و مجبور نيز هستم، تا همچو موارد را بگويم و بنويسم بخشي كه در
پاكستان بود بسيار ضعيف بود جزيگان شعري كه از استادخليلي به اين جا میآمد
و زماني كه استاد خليلي فوت كرد بيشتر اعضاي حزب دراينجا از او تجليل كردند
و سعي داشتيم به هر نحوی كه شده جنازه استاد بايد به كابل انتقال گردد.
واما در قسمت مجاهدينی كه درايران بودند، اكثراً آنها به مذهب تشيع گرايش
داشتند وازاين ديد به آنهانگاه مي كردند.
مي خواهم به طور صريح به شما بگويم.دراين اواخر درحدود10 تا 15 سال است كه
اندك اندك دوستان فرهنگي كه درحوزه ايران مطرح شدند از شاخهی مذهبي خود را
جدا مي كنند.
هر كسي كه استاد خليلی را مي شناخت مجاهد بودن استاد خليلی در اين جا مطرح
نبود، فقط شخصيت قبل از دوران جهاد است كه بعد فرهنگي داشت، مطرح بود.
در شهر كابل كساني بودند كه زير حاكميت دولت در دولت سرو كار داشتند و
پيوند شان آنطرف با مجاهدين بود.
و اينها نيز سبب شد كه در زمان داكتر نجيبالله همان انديشه هاي سياسي خارج
از مرز هاي شهر كابل بود كه همان انديشه را بيارند در وجود كانون ها. اولين
كانون كه در شهر كابل ايجاد شد انجمن فرهنگيان كابل بود. بعداً اين كانون
بنام كانون دوستداران مولانا نام گذاري شد و زماني كه مي خواستند آن را
راجستر نمايند.
سليمان لايق كه وزير اطلاعات فرهنگ وقت بود. نگاه انداخت گفت: كه پلنگ همان
پلنگ است فقط پوست خود را تبديل نموده است. اما هيچ بخش حزبي نتوانست رهبري
اين كانون ها رابدست بگيرد.
محمد افسر رهبین:
س: تهاجم ارتش سرخ شوروي چه تأثيراتی بالاي فرهنگ
و ادبيات ما داشت؟
ج: تجاوز
ارتش سرخ به افغانستان از يك طرف با تهاجم فرهنگي و از جانب ديگربا تهاجم
نظامي همراه بود.
آنچه درعرصه ادبيات رونما گرديد بدين منظور در دوجهت مي توان بحث كرد. نخست
اين كه اثرهاي ناگوار بر پيكر ملت ما گذاشت. باآمدن قواي اتحادشوروي
درافغانستان يك اصطلاح سويتيزم يا شوروي گرايي يا شوروي سازي سخت مطرح بود
به همان اندازه كه عرصه سياست و اجتماع را دربر گرفته بود عرصه ی فرهنگ و
ادبيات رامتأثر ساخت به عنوان مثال به ده ها وصد ها اثر نويسندگان بنام
كمونست شوروي در افغانستان چاپ و تكثير شدندكه اين در ذات خود نوع ترويج
فرهنگ بيگانه و تهاجم فرهنگ بيگانه را بيانگر بود.
در گذشته اگر شاعر به دربار راه ميافت و درمدح شاه و وزير ميسرود به آب
نان دست ميافت. برعكس درين زمان شاعران پيرو سويتیزم به انقلاب اكتوبر شعر
سرودند. به حزب كارگر شعر سرودند.
روند فرهنگ و ادبيات ما به سوي ابتذال گراييد. يعني چيزهاي به خورد مردم
داده شده يعني شعر كه كمتر به شعر مي ماند، داستان كه كمتر ويژگي هاي يك
داستان را داشت مثلاً ساير آثار كه كمتر به جوهر يابي آثار متعلق بود عرضه
مي گرديد.
اما در جهت مقابل ما ميبينيم كه نخستين طليعه هاي شعر مقاومت و اعتراض در
ساحه تحت تسلط رژيم به ميان ميآيد من بي گمان و بيشك گفته مي توانم كه رگه
هاي شعر مقاوت در بيرون از سيطره نظام نضج يافته بود به همان پيمانه و يا
كمتر ازآن آتش مقاومت در درون رژيم نيز وجود داشت و شاعران بسيار فرهيخته
ما قرباني استبداد رژيم كمونستي شدند مثلاً شاعران كه رفتند ديگر برنگشتند
داوود سرمد، لهيب و ديگران.
شعر و ادبيات فرهنگ در زمان استيلاي كمونستان به دو جهت كشانيده شد.
همانطوري كه قبلاً گفتم جهت منفي و مثبت، جهت منفي گرايش هاي حزبي وانحصار
طلبانه رژيم بود كه عده اي از شاعران و نويسندگان در خدمت آن قرار داشتند
ودر مقابلش شماري ازشاعران فرهيخته وفرزانه كه تن به تسليم ندادند و همواره
در موضع بر حق مقاومت واعتراض عليه رژيم كمونستي ايستادگي و پايداري كردند.
س: شما از شعر مقاومت ياد نموديد وشعر
مقاومت در آن عصر در سه حوزه ايران، پاكستان و بعضي از كشور هاي غربي
فعاليت هاي شانرا ادامه مي دادند. كه يك قسمت از شعرا و ادبا افغانستان در
ايران وقسمت ديگر آن در پاكستان و قسماً در كشور هاي غربي از ديد شما كدام
حوزه تسلط كامل داشت بالاي ديدگاه هاي فرهنگي كه بداخل نظام در كابل كار مي
كردند؟
ج: من حوزه
هاي شعري را در زمان نظام كمونستي در افغانستان به سه حوزه تقسيم مي كنم.
حوزه داخل افغانستان كه بدوبخش تقسيم مي شود بخش داخل رژيم يعني شاعران كه
در داخل رژيم قرار داشتند و عده يي از شاعران كه درخارج از تسلط رژيم، ولي
در داخل افغانستان قرار داشتند و از جهت ديگر دو حوزه مهم ديگر كه عبارت از
ايران و پاكستان و بعضي از كشور هاي غربي بودند، مي باشد.
اما در كل در همين سه حوزه افغانستان، ايران و پاكستان شعر افغانستان جان
مي گرفت. مثلاً من دوبيتي از يك زن در داخل افغانستان بياد دارم كه خدمت
شما می خوانم.
طياره چرخكي مانند گژدم
بمباري مي كند به ملك مردم
الهي بچه كارمل بميرد
پنده كي به سرم تاكي بگردم
شما به خاطر داريد زماني كه روس در قريه جات حمله مي كردند مردم مناطق
به خاطر حفظ جان شان از يك قريه به قريه ديگر مهاجر مي شدند.
س: طوري كه شما نيز آگاهي داريد در داخل
نظام وقت نهادي بنام اتحاديه نويسندگان جمهوري دموكراتيك افغانستان ايجاد
شده بود. به نظر شما اين نهاد يك ابزار سياسي براي نظام بود يا وسيله خدمت
براي فرهنگ وادبيات كشور؟
ج: بيگمان در
آغاز اين نهاد به خاطر چنين عملي ايجاد شده بود، كه اين اتحاديه چهارسال
قبل از سقوط نظام بنام انجمن نويسندگان افغانستان مبدل شد.اما در قسمت
اتحاديه نويسندگان افغانستان همان طوري كه رهبري آن را در اوايل افراد
متعلق به رژيم به عهده داشتند نحوه يا شيوه كار در عرصه انضباط و نضج گيري
نظام بيشتر بود. تا در عرصه شگوفاي ادبيات.
اما وقتي كه نوعي دگرگوني در داخل نظام پيدا مي شود البته بعداز سال 1365
با بركناري كارمل و روي كار آمدن نجيب الله وارائه طرح مصالحه ملي تا حدودي
رژيم با نويسنده ها با مدارا افتادند و نظام به اين باور رسيد كه نويسندگان
نمي خواهد به هيچ نوع تسليم نظام شوند و ديدگاه هايی دارند كه حتي جهان
بيني شان در مقابله و تقابل با خود نظام قراردارد. اين امر سبب شد كه رژيم
دنبال آنها را رها نمايد و نيز يك قسمت از شعرا ونويسندگان به زندان رفتند.
س: وضعيت فرهنگي امروز را در افغانستان با
وضعيت تهاجم فرهنگي كه مشاهده مي گردد چگونه ارزيابي مي نماييد و راه حل آن
را درك جا مي بينيد؟
با آنكه بعضي جوانه
هاي كه واقعاً مي توان اميدوار كننده باشد به جوانان و شاعران كه در برخي
از ولايات كشور عرض وجود كردند و آهسته آهسته به بالندگي رسيده اند نوع
اميد مي بخشيد اما بن بست كنوني ما يه يأس ما است و در مورد وزارت فرهنگ به
صورت مشخص عرض شود، كه همان طور كه لازم است از گذشته تاحال نتواسته كار
هاي مثمر و چشمگير را انجام بدهد. وقتي وزارت فرهنگ نتواند چند شماره كتاب
به چاپ برساند چند كتاب نوعي از بيان فرهنگي يك جامعه است. نوع گسترش فرهنگ
در جامعه است وقت وزارت فرهنگ ما نتواند كه به اندازه شمار انگشتان كتاب
چاپ كند. پس منتظر كدام خدمت بزرگ از وزارت فرهنگ خواهيم بود؟ تصور من اين
است كه اگر مثلاً حركات نمايش گونه برگزار مي شود محفل به مناسبت وفات و
تجليل از روز پيدايي فلان شاعر و نويسنده بسنده نيست ما اصلاً كار هاي
فرهنگي را نتوانستيم دقيق تر انجام دهيم.
به نظر من ما در مرحله كنوني در يك حالت تشدت فرهنگي مواجه هستيم. درحال
حاضر نماينده چندين حوزه فرهنگي در افغانستان سرگرم كارهستند.
شماري از كساني كه تحت هر شرايطي در افغانستان آمده زندگي كردند. حتي به
سطح كه مصادره شدند به زندان افتادند، ولي با آنهم مقاومت كردند و در اين
كشور زنده گي كردند.
شماري از دوستان كه تا 10الي 15 سال قبل كه هيچ آگاهي از ادبيات درون مرزي
افغانستان نداشتند. اين نسل هم آمده و حتي نسلي كه بيرون ازكشور مثلاً در
ايران و پاكستان تولد يافته اند و در همان حوزه فرهنگ حوزوي را فرا گرفتند
و نسل ديگر كه با ذهنيت ديگري ازغرب به افغانستان بازگشت كردند اينهاهر
كدام آنها ذهنيت هاي خاص خود وارد عرصه عمل شدند و هر كدام با جهان بيني
خود را دارند. من تصورم اين است كه ادبيات دوران جنگ از برازنده ترين
ادبيات مي باشد. تصور من اين است كه دوران جنگ و جهاد افغانستان پرمايه
ترين زمان براي پيدايي و ظهور شاعران و نويسندگان افغانستان بوده درهمان
زمان بلند شد و قامت افراشت و تاهنوز شاعران ونويسندگان بناميكه ما داريم
ازهمان زمان استيلاي شوروي ها در افغاستان يادركشور هاي همسايه ودر ساحه
خارج در سلطه رژيم بود، آنها در آنجا به ظهور پيوستند. اگر در شرايط كنوني
ما واقعاً يك مرجع خاص براي فعاليت هاي فرهنگي اشاعه و گسترش فرهنگ ملي
نداشته باشيم، من هراس ازين دارم كه حضور چندين فرهنگ حوزه يي و جهاني در
افغانستان تشدت فرهنگي ما را در زمان كنوني بيشتر ازپيش خواهد ساخت.
س: وضعيت كنوني فرهنگيان را با فرهنگيان
نظام كمونستي چطور مي بينيد و نقش وزارت اطلاعات و فرهنگ را چگونه ارزيابي
مي كنيد؟
ج: تصور من
اين است كه ما درافغانستان بدين نام بزرگ كه ماهميشه بدان مفتخر بوديم كه
ما يك افغان هستيم ودرافغانستان هستيم و بخشی از ادبيات ما را ادبيات حماسي
ساخته، حتي شاعران ما به يك نوع سردرگمي مضمون، اصلاً در مضمون يابي به
نحوي ايستايي آمده، مثلاً در استيلای دوران اتحاد شوروي مسأله جهاد و
مقاومت مطرح بود شاعران مضمون به گفتن داشتند امروز با وضعيت كنوني كه وجود
دارد در يك حالت بن بست قرار دارند، مي توانيم بگويم كه آثار بسيار جالب كه
بيانگر هويت فرهنگي كلي ما باشد ما تا هنوز نتوانستيم عرضه بكنيم و حتي
چيزها و شخصيت هاي است كه ازگذشته آمدهاند. •
|