فال
در مقدمش دو دست دعا سبز میشوم
تا یار میرسد به خدا سبز میشوم
در غنچهء دلم هزار غم تر نهفته است
در سال های عشق وبا سبز میشوم
مرسل به خاطر گل روی تو یکرهه
از بند غصه گشته رها سبز میشوم
دیدیم فال آمدنت، با رسیدنت
در فکر اینکه من شده ما سبز میشوم
و کوچه سبز سبز شده، بازگشته ای
شاید براستی چه بلا سبز میشوم
8 نومبر 2008
پیشاور
کمک کمک
از وحشتی که گشته معما کمک کمک
کابوس میشود رخ رویا کمک کمک
گنجشک بوسه های تو پرپر نمیزند
و سرد میشود دم دنیا کمک کمک
من جمع غصه، فاصله ... آنسو ترک تویی
مجموعهء من و تو نشد ما کمک کمک
گسترده است نکبت امروز ما چنان
که آلوده است دامن فردا کمک کمک
و هرزه بود هر سخنی هر ترانه یی
کز لفظ ها گریخته معنا کمک کمک
1 نومبر 2008
پیشاور
قطیفهء رفتن
ترتیب کن قطیفهء رفتن که میروم
و یک دو شاخه از گل سوسن که میروم
و حرف های آخر و ناگفتهء مرا
تصنیف کن به گریه و شیون که میروم
توصیف یار حرف خوشی بیشتر نبود
دل کنده ام ز حرف سترون که میروم
از بسکه رنج برده ام از دست روزگار
دیگر نماند حوصله بر من که میروم
تکلیف بود یکسره این زنده گی من
حالا خوشم، خوشم به همین ظن که میروم
1 اکتوبر 2008
پیشاور
مرسل
مرسل تمام پنجره ها را گشوده است
و خویش را سپرده به رویا غنوده است
از خواب های سوخته سهمی نبرده است
او نازدانه بندهء الله بوده است
او شعر با عطوفت این روزگار شد
شاید و را خدا به نزاکت سروده است
میخواستم که اسم مرا هم صدا زند
اما مرا ز لست زده خط – زدوده است
شعر مرا قبول نکرد ار چه آرزو
منظومه نی یکی دو سه مصراع بوده است
5 اکتوبر 2008
پیشاور
|