مبحث بسبار جالبی درسایت
پرخواننـدهً کابل ناتهـ ماهاسـت توجـه همگانی را بسوی خود جلب کرده و
خواننده پس ازمرور یک قسمت، بیصبرانه درانتظارمطالعهً قسمتهای بعــدی ،
صفحات کابل ناتهــ را زیر ورو میکنـد تا به دنبالهً این مطلب تراژیدی
زیرعنوان « وآن گلــوله باران بامداد بهار » که بقلــم شاعر فرهیخته
ونویسندهً توانای کشور جناب سیاه سنگ با دقت وامانت داری تمام مورد ریشه
یابی قرار گرفته است، دست یازد.
واقعــاً مطالعهً این مبحث،
باهمهً وقایع هولنـاک خود، آدم را درژرفای حوادث خونباردوسه دههً پیش
فرومیبرد ودرآیینهً تاریخ، از یکسوخون مظلومیت وازدیگرسو قساوت آدمکشـان به
نمایش گذاشـته میشود.
درین مبحث پژوهشی کشتارسردار
محمد داود وخانوادهً او بمثابه یک جنایت تاریخی درمحوربازنگـری قرارگرفته،
وافشای قهرمانان این داستان تلخ نیز، درمسیرواقعییتها روشنی پیدا کرده است.
این مبحث تا بخش یازدهـم
ادامه یافته وهنـوزهــم با کاوشها ومصاحبه های زنده تری ادامه پیـدا خواهـد
کرد. صحبتها ونوشته های شاهــدان عینی که جناب سیاه سنگ آنرا بیشتردرقالب
مصاحبه، با شخصیت های مطرح، پیگیری نموده است قدرت وجاذبهً مطلب را
دوچنـدان بالا میبرد.
متن مصاحبه ها درمجموع روی
اتهامیست که ماحـول جنرال امام الدین میچـــرخد، کسیکه گفتـه میشود قاتل
محمد داود رئیس جمهورافغانستان بوده است.
جنرال امام الدین متعلـق به
جناح خلـق، که درکودتای 7 ثور به رتبـهً لمری بریدمنی سهـــم فعال داشـت
فاجعـهً کشتار داودخان وخانــوادهً اورا بنام او برچسپ میـزننـد. دردوران
حزب دموکراتیک خلق با این عملکرد انقلابی، دراوج مباهــات بسرمیبـرد ودرجمع
همقـطاران، جایگاه خاصی را درحزب ازان خود ساخته بود. سالها بصفـت رئیس
اوپراسیـون وزارت دفاع وظیفــه اجرا کرد، اما بعداً که اوضاع سیاسی دستخوش
پادشاه گردشیها وتباهی های بیشترگردید، آقای امام الدین هم به اروپا
پناهنـده شـد.
مگرامروزبا گذشت سالهای درد
وغربت که طبعاً روانش افسرده است، ازکشتار داودخان وخانـواده اش بکلی انکار
کرده دریکی ازمصاحبـه های خود گفته است : « بسیارصادقانه میگـویم که من
سردار داوًد را نکشته ام بخاطرآنکه درچنان یک حالت خراب صحی وروحی، « یعنی
لحظه ایکه داوًد بالایـش فیرکــرده بود » قطعاً آنقـدرتوان نداشتم که دست
به سلاح ببـرم چه رسـد به اینکه با دست تفنگ را بردارم صحیح ودقیـق نشان
بگیـرم وفیرکنم. این بود اصل حقیقـت کدام معلومات اضافی دیگردرنزدم موجود
نیست لـذا کدام گفـتنی دیگری درین رابطه ندارم. ازطرف دیگــرفعلاً
بخاطروضیعـت بسیارخراب صحی که دارم نمیتوانم در قسمت مصاحبه ها سهم بگیرم
وبدینوسیله خواهش میکنم معذرت مرا بپذیرید »
واما درجریان رد یابیها
زمانیکه سوالاتی متوجه شخصیتهـای وارد درقضیه میشود هـریک شاهد عینـی
حرفهــای زندهً جنرال امام الدین بوده اند که اوخود حکایه گر این رویداد
خونین نسبت بخــود بوده است آقای پنجشیـری و کریم میثاق سخنان مشابهـی
درمورد داشـته اند، کریم میثــــاق درقسمتی ازین مبحث چنین مینویسد « سوال
این بود که داوًدخان ازبین برده شود ویا زنده بماند. کارمل
وسایرپرچمیهــــا نمی خواستند رئیس جمهـورکشته شود اما جناح خلق به
دستگیــری ونابودی اش اصرار میـورزید. درین اثنا یک صاحب منصب آمد، دستـش
خونچکان بود درمقابل اعضای کمیتهً مرکزی حزب سلامی زد و گفت نام من امام
الدین است من دردرون ارگ به کاخ گلخـــانه رفتــم داوًد را گفتـــم چون
قدرت به حــــزب دمـوکراتیک خلــق انتقــال کرده تو باید تسلیـم شوی ،
داوًدخان سرمن فیـرکرد دست مرا زخمی ساخت درینوقت من هم کلاشنکوف را کشیدم
وزدم کل شانرا ازبین بردم »
درین مبحث دلچسپ درعین زمان
تکاندهنده، دوکتور سیاه سنگ با تلاش سخت انسانی ومصاحبه های درخورارزش
تاریخی ازاقصای عالم معلومات جمع آوری نموده و ده ها اثروکتاب را مرورکرده
است تا ازبازتاب این حادثهً مرگبار، پروندهً یک برههً سیاه تاریخ را به
آگاهی نسلهـای امروز وفردای کشور به یادگار بسپارد.
درپژوهش این مبحث، بیشترروی
چشـمدیدها وواقعییتهای عینی اتکا بعمل آمده است.
بگــونهً مثال محمدعزیز
نعیــم برادرزادهً داوًدخان از گفته های مادرش که درین واقعــهً خونین حضور
داشـته صحبـت میکنـد. داکتـرعاصم اکــرم از هما داوًد ( همسرخالـد
پسرداوًدخـان ) که در این صحنـهً کربلا اشک وخون ریخته است سخن میگوید.
بهمینگونه تحلیل گران دیگــری مانند : میرمحمد صدیق فرهنگ ، سترجنـرال نبی
عظیمی ، سلطانعلی کشتمند، محمد اکرام اندیشمند، داوًد جنبش، ظاهـر طنیـن
کبیــرسراج ، سلیمـان لایق، فرهــاد لبیـب، خان آقا سعیــد ودیگران،
پیرامــون قتـل داوًدخان نوشـته ها ومصاحبه های مشابهی داشته اند.
اما جناب لایق که ازچگونگی
این صحنه های داغ وخونین بمثابه بنیان گذار حزب وعضو دفتـر سیاسی آ گاهی
وحضور فعال داشته است در مصاحبهً تیلفــونی خود با محترم سیاهسنگ طفره
میـرود وازین اظهارخود درمـورد داوًد، که به تره کی گفتـه بود « دا فرعـون
باید ووژل شی » یک قلـم انکار میکنـد آقای لایق مسـوولیت اینهمه جنایات را
به دوش امین وتره کی حوالـه نمـوده وخودرا آنگـــــونه درقضایا منزه ومبـرا
جلوه میدهـد که گفتـی درحزب خلق هیـچ کاره یی بوده ودرتصامیم حزبی
هرگــزمداخله ای نداشـته است، درصحبت خود میگــوید : « کارنامــهً حزب
دمـوکراتیک خلق مخصوصاً پس ازکــودتا بسیارزشت بود و مردم ازما زیاد صدمه
دیدند». مگرایکاش که این اعتراف را مردم، باری یکبارهـــم درزمان قــدرت و
صلاحیت حزبی اش اززبان او می شـنیـدند، تا صداقـت عمل وگفتـارش امروزصحهً
مردمی پیـدا میکرد، ولی همه میداننـد که آنزمان او با چه قدرتی درسکـوی
بوروی سیاسی حزب تکیــه زده بود. وبا کدام داعیهً برتری جوئی دردرون رهبری
، حوادث سیاسی را مهارکرده بود.
پس ازان که او ازکودتای ثور
به زشـتی یاد میکنـد، آقای سیاهسنگ ظریفــانه ازو میپرسد : جناب لایق صاحب
کدام حادثه برای تان نفرت آوربود کشتار محمد داوًد ویا کودتای هفت ثور؟
اودرجواب میگوید : کودتا ـ
همین قیام نظامی یی که درحزب پخته نشـده بود برایم نفرت آوربود.
بلی اینست نفــرت امروزی اش
ازکارنامهً حزب که میــداند منسوب بودن به آن دیگــربدرد روزگارنمی خورد،
زیرا « آن قـدح بشکست وآن ساقـی نماند » وآنست جبهـه سائی دیروزی اش درپای
حزب، که درسپیده دم پیروزی، این سرودهً ماندگاررا به آواز وکمپوزداکتر
ناشناس در مقدمش نثارکرده بود :
ستـره
تیـاره تیـره شـوه سـتا په ســـــردرو بانـدی
شه
شـوله چه تیـره شـوه سـتا خوارو بچـو باندی
هـره
تیـــــــاره پای لــری خلـکو، ولسـو باندی
لمـر دعـدالـت
وخـوت سـتا په جگـو غـرو باندی
تحلیـل گـران سیاسی فکر
مینمـودند که جناب لایق درین سالهای طولانی غــربت شاید بیشتـر ازدیگران
سوخته باشد، بخاطریکه درخط حزب دموکراتیک خلق عاشقانه مبارزه میکرد واین
بیت زیر را همیشـه ورد زبان خود ساخته بود :
آتشـی
کـاندرنهـاد ما فتاد گـرچه مارا سوخت اما زنده باد
جالب تراینکه درین
اواخربازهم آواز جناب لایق صاحب نه ازحریربستر شعروغـزل، بلکه از تریبیـون
فاسد ترین نظام بگوشهامان طنین اندازگردیده است، دیده شود تا بازازپردهً
غیب چه رازی برون خواهد شـد.
دربخش یازدهم این مبحث،
قسمتهائی ازنوشتار آقای فرهاد لبیب قابل تاًمل است ، آنجا که مینویسد :
« درآغــاز وابسـتگان روس
برهبـری دوجاسوس فعــال ک،ج،ب حفیـظ الله امیـــن و اسـد الله سـروری
خواستند دربخشهای ملکی ونظامی با فعالیتهای تهـدیدی وتخویفی داوًد را
ازراهی که درپیش گـرفته بود منصرف سازند »
درین هیچ شکی نیسـت که این
دو چهـره، از جاسوسان فعال ک،ج، ب بودند مگـرمی بینیم دران برهـه های زعامت
داوًد که هنوزبرنامه یی بنام کودتا وانهــدام رژیم جمهـوری درذهن وتصور
هیچکسی نمی گنجیـد، داوًدخان باهمان کله شخی وقاطعییت، ادارهً مستقل کشوررا
بدست داشت. هرمخالفی را قهـــــراً سرکوب میکـرد وهــرعنصر مشکوک را ولو
طـرف اعتمادش قــرارداشـت ازصحنــهً سیاسی ونظامی بدور میراند.
بگونهً مثال دربحبوحهً این زمان بود که با اعتماد
ترین افسران جوان کودتاچی خودرا ماننـد : عبدالحمید محتاط وزیرمخابرات ،
پاچاگل وفادار وزیر سرحدات ، فیض محمد وزیرداخله ، دگروال اکبرمقصودی رئیس
ارکان قوای هوائی ومدافعهً هوائی وتعداد کثیردیگری ازروشنفکران نظامی را که
بوسیلهً آنها به قدرت رسیده بود، مورد غضب قرارداد وهمهً شانرا ازوظیفه
سبکدوش وتعدادی را زیرنظارت قرارداد.
رهبرچپی ایکه بالای تمام
جریانات چپـی، بدون آنکه تیم مدبری را بدور خویش جمع میکرد، خط چلیپـا
کشید. این سیاست سرکوب داوًدخان زمانی بمنصهً اجرا درآمد که اودیگر علنـاً
با روسها علایـق سیاسی خودرا قطع کرده وشبکه های داخلی زیرزمینی آنهارا
بوسیلهً عمال سرسـپردهً خود مانند : حیدررسولی وزیردفاع ، تورنجنـرال
عزیزخان لوی درسـتیـز مشهـوربه عزیز سـیاه و دگـروال جان نثارخان رئیس
استخبارت وزارت دفاع شدیداٌ مورد تعقیب وگرفتاری قرارداده بود.
بناء" درسـایهً چنیـن سیاسـت
سنگیـن داوًدی ، حفیـظ الله امیـن ویا اسـدالله سروری هـم، خارج ازآنکه با
دستگاهای اجنتـوری روسی چه ارتباطاطی داشـته اند ،هیـچ کارهً میـدان بودند
و درساحهً فعالیـت عملی هیچگاهی جرئت تبارزعمل دربرابر رژیم قهار داوًد را
درخود نمی دیدند، چه اینها درحدی نبودند که با وجود پشـتوانهً ( ک،ج، ب )
میتوانستند بکدام عمل تهدیدی وتخویفی مبادرت ورزند. امین اگردربخش نظامی به
نمایندگی جناح خلق، پروژهً جلب وجذب افسران جوان خلقی را آنهم درمحدودهً
حلقهً کوچکی، عهـده دار بود معنی آنرا نداشـت که او بمثابه یگانه قدرت مطرح
درکشوربتـواند ازراهیکه به گفتـهً آقای لبیب، داوًدخان درپیـش گرفتـه بود
اورا منصرف سازد. ویا سروری که آنوقـت بحیـث یک تورن گمنـام درقوای هـوائی
خدمت میکرد، نقشـی اجرا کند. ولی این پس ازپیروزی کودتای هفــت ثوراست که
این هردو درصدرقدرت بیکران جا میگیرند وهردو درهیات اژدهاهـای دوسر، چهره
بدل کـرده وبنیانگذار رخنهً مرگ ومصیبت بزرگی درکشورخود میشوند.
گـذشـته ازان داوًدخان
مـداخلات آزاد مشاوران شـوروی را درامورملکی ونظامی تدریجــاً سلب کـرد و
بجای آن متخصصین داخلی را واداشت تا بعد ازین با مسـوولیت، جوابگـوی عرصهً
مسلکی خود باشـند وبه وزارت دفاع امر صادرشـد تا ضرورت کمیت مشاوران
درتمـام قطعات وموسـسات نظامی بررسی شده وتعداد آنها درحد لازم کاهش داده
شود. بگونهً مثال درلوای راکت که یکی ازعصری ترین قوتهـای دفاعی کشور بحساب
می آمد، درحدود چهارده مشاوردربخشهای مهــم مسلکی مصروف کاربودند که با
تعهــد انجنیران داخلی تنها به سه نفرآنها ضرورت دیده شـد بقیه به کشورخود
بازگشتنـد. تصفیـه یی که درهمه قطعات وموسسات نظامی مورد اجرا وتطبیق
قرارگرفت.
ولی آقای لبیب درکتاب خود
تذکر میدهد که قبل ازکودتای هفــت ثور تغیرات وتقـرر کادرهای مهــم در
وزارت دفاع بخصوص درقوتهای هوائی بوسیلهً روسها انجام میگرفت ، درحالیکه
مستشاران شـوروی دیگرآن خود کامه گانی نبودند که میتوانستند درهـرکاری با
دستان باز مداخله کنند، چه رسد به آنکـه در مورد نصب دگروال قادرخان بحیث
درستیزوال مدافعه ویا عـزل رحیم نورستانی ازگارنیزیون بگرام آنگونه که آقای
لبیب اظهارداشته است، صلاحیتـی میداشتند. فقـط این شخص رئیس جمهــوربود که
در همهً امورنظامی خود تصمیم میگرفت وبماننـد یک سلطان قهــار، فرمان
صادرمیکـرد. مگــراشتباهـش دران بود که دراتخاذ چنین سیاست سرنوشت ساز، عکس
العمل کرملین را به بهای بسیارکــم گرفته بود
مهــرهً بسیارمهم دیگــری
ازدست پرورده گان ( ک،ج، ب) دگــروال قادرخان بود که درپیروزی کودتا نقـش
فعالی را بازی کرده است. آقای لبیـب درکتاب خود تقــرر اورا دربست مهم
قوتهای دفاعی کشـور یکماه قبل ازکودتا، بوساطت شبکهً پنهانی ( ک،ج، ب )
مربوط میداند.
ولی ازآنجائیکه صراحت دارد
تقــرر قادرخان دربسـت رئیـس ارکان مدافعـهً هــــوائی نه یکماه پیش از
کودتای هفــت ثور، بلکه مدتها قبــل ازطریق چینــل های داخلی که سخت مورد
اعتماد داوًد خان قــرار داشتند، صورت گرفته بود.
قادرخان با کرکتـرچند بعــدی
درجملهً افسران کودتای سـرطان، این توانائی را داشـت تا اعتماد داوًد را
بهر قیمتی که باشد قــویاً بسوی خود جلب نماید وبخاطراین کار، ازطریق
انجنیر نجیب الله داماد رسولی وزیردفاع ، که بحیث رئیس آریانا وظیفه اجرا
میکرد، شامل حزب غورزنگ ملی داوًدخان شـد. انجنیر نجیب که ازافسران قوای
هـوائی بود حال بمثابه یک بازوی مهـم دولت ازاعتماد قـوی رژیـم برخوردار
بود ودرعین زمان سازماندهی حزب غورزنگ ملی را درقوای هوائی به پیش میبرد.
قادرخان با شطارت توانست
ازهمین طریق خودرا به داوًد نزدیک سازد وبحیث یک افسر، درظاهر وفا
داروسرسپرده درپیشگاه داوًدخان سوگند وفاداری یادکند و پست حساس ریاست
ارکان مدافعهً هوائـی را بدست آرد.
قادرخان درمخالفت علیه
نورستانیهـــا که دردولت داوًدخان قدرت قابل ملاحظه یی را ازان خود ساختـه
بودند راپورهای ضد ونقیضی را به رسولی وزیردفاع ، ارایه مینمود تا بوسیلـهً
او بتـواند دگروال رحیم نورستانی قوماندان منضبط وسختگیر گارنیـزیون بگرام
را ازسرراه خود بدور راند، زیرا درموجودیت او دربگرام هیچ پیلـوتی
نمیتوانست به نفـع کودتای ثور به پرواز برخیــزد. سرانجام، قادر درپلان خود
موفـق بـرامد، چند ماه قبل ازکودتا داوًدخان رحیم نورستانی را ازین وظیفه
برطرف و بجای او دگروال غلام سخی را که افسرحلیمی بود، توظیـف کرد. این
تغیـیر اشتباه بزرگ دیگری بود که درحقیقـت داوًد بدست خود سـند مرگ خودرا
امضا نمود زیرا این قـوتهــای هــوائی بگـرام وشـینـدند بود که سرنوشـت
دولت وکشوررا به نفع کودتای حزب خلق، قلم میزد.
قادرخان برای رسیدن بهدف
ازهیچگونه تنزل دربرابر
بالا دستان ویا استبـداد عمل علیه فرودستان دریغ نکرد. درسپیـده دم پیروزی
کودتا، دگرجنـرال موسی خان قوماندان هوائی ومدافعهً هـوائی را که یکتــن
ازافسران شریف وتحصیلکردهً اردو بود یکجا با معاونش تورنجنرال ستارخان،
دردفترکارشان بضرب کلاشنکوف به قتل رساند. بعد عاجل به بگرام پروازکرد،
دگروال سخی قوماندان گارنیزیون را دستگیر و
زندانی ساخت، محل قومانده را خود بدست گرفت و رفقــای
پیلـوت متعهــد به کودتا را، آمادهً پرواز نمود. ساعاتی بعد کشتاردیگری را
درقرارگاه میدان هوائی خواجه رواش ، دردستوراجرا قرارداد. نزدیکترین رفقای
هم مسلک ودوستان همکارخودرا مانند دگروال قاسم خان مدیراستخبارات ،
دگــروال عنایت آمـرتعلیــم وتربیه، دگــروال مرتضی قـل سرانجنیر قوای
هــوائی، دگــروال سـلطان پیلوت مدیر حرکات ویک تعــداد دیگری ازافسران
شایسته ومجرب هــوائی را بی هیـچ دلیـل وگنـاهی به امــرخود درپلیگــونهای
میـدان هـوائی دست بسته به زیرخاک نمود. دراثرهمین خدمات برجـسته وتاریخی
یی که درصحنه های خونیـن کودتای ثور ازخود به یادگار سپرد، بحیث وزیردفاع
منصوب شد و بازهم حلف وفاداری دیگری دربرابر نظام دیگری، بجا آورد.
ازسوی دیگردرین برهـهً پیش
ازکودتای هفـت ثور، نورستانیها قدرت وسیعی را دربخش نظامی بدست داشتند که
روی بعضی ازاصطکاکهای سیاسی، حیدررسولی وزیر دفاع با آنها میانهً خوبی
نداشت.
سرورنورستانی قوماندان قوای
چارزرهدارکه ازمغرورترین افسران کودتای سرطان داوًد بود به وزیر دفاع
اعتنـائی نداشـت، تا آنجا که بغیــراز داوًد دیگرکسی را بالادست خود بحساب
نمی آورد. دگـــروال رحیم نورستانی پیلوت، قوماندان پرقدرت گارنیــزیون
دربگرام بود. دگروال دین محمد نورستانی بحیث قوماندان هوائی وظیفه اجرا
میکرد. قـدیر نورستانی وزیر داخله، مهــره های کلیدی ومهـم را درقوتهای
زمینی وهوائی جمهوری داوًدخان، تشکیل داده بودند. بناء" داوًد که ازیکسو
خود نگــران این قضیه بود وازسوی دیگــر
راپورهای تحریک آمیز حیدررسولی نسبت به قوماندان قوای
چهارزرهدار، بیشتر سوء ظن او را برانگیخت، تا آنکه بدون از قـدیر نورستانی،
دیگــران شانرا ازاوجهـای قـدرت بزمیــن فرود آورد، حتی رتبهً جنرالی سرور
نورستانی را منظورنکرد، همان بود که قوماندان قوای چهارزرهـداراز داوًدخان
آزرده خاطر گشـت وبه بهانهً مریضی خانم خود، رهسپارشوروی گردید.
داوًدخان که بیشترازدیگران
به حیدررسولی اتکا واعتماد داشت حرف اورا میشنید وراپوراورا درمورد
سرورنورستانی ویا سایرموضوعات حاد نظامی، قرین حقیقت می پنداشـت، ولی دراصل
این کادرهای مجرب نورستانی با صداقت تمام نسبت به رهبرخود داوًدخان
وفاداربودند ووجود آنها پایه های حاکمیت داوًد را استحکام بخشـیده بود
مگربا تاًسـف دراثـریک سلسله تنشـهای سیاسی ونظامی که هـم در درون دولت وهم
خارج ازان به شدت درحال نضـج گیـری بود و داوًدخان هــم با تیــم نا مـدبر
و وزیردفاع بی کفــایت خود به عــواقب خطرناک آن ارزشی قایـل نمیشـد،
سرانجام همه چیـز دگرگــون گشـت و رژیم جمهوری یکجا با رهبرخود راه فنا را
درپیش گرفت.
واینک درجریان نوشـتن این
خاطرات تلخ تاریخی، صفحهً کابل ناتـهـ را میگشـودم که چشـمم را قسمت
دوازدهم « وآن گلوله باران بامــداد بهار» بخود جـلب کـرد. دنبالهً مبحثی
که بازهـم نویسنـدهً موفـق آن جناب سیاه سنگ با تلاش خستگی ناپذیر، قسمیکه
وعده سـپرده بود تا کرانه های اروپا به سراغ جنرال صاحب امام الدین برامده
وازطریق تیلفون صحبتهای تازه یی را با او انجام داده است.
اما مصاحبه ایکه ازکدام راز
درونی این رویداد سخن نوی ندارد فقط همان حرفهای تکراریست که امام الدین
کشـتارداوًدخان را بدسـت خود مطلقــاً نفـی میکنــد وآنهمه اظهارات مشـابه
راکه اشخاص مختـلف و وارد درقضیه وآنهائیکه حتی درصحنهً این آتش
مرگبـارحضورداشـته اند ، همه را رد کـــرده میگوید این تهمتی است که
دیگـران اززبان خود درحـق من روا داشـته اند، درحالیکه من خلـع سلاح بود م
و به سوی داوًد خان هرگزآتشی نگشوده ام.
جنرال امام الدین درجوابات
خود این مسًـله را آنقدرکوچک جلوه میدهـد که گویا شرایط جبر زمان چنین
دگـرگــونی را ایجاب میکرده است و درمسـًوولیـت کشـتارداوًدخان وخانـوادهً
او که هیچگـونه تاًثری در گفتارش هویدا نیست، بشمول خودش ازهیچکسی نام
نمیبــرد.
گذشته ازان بهای خون
داوًدخان ووابستگان فامیلی اش بمثابه یک رئیس جمهورمقتدر، مومن و پرتقوی که
تشـنهً پیشرفت وترقی وآزادی افغانستان بود، با این سادگی ونا سپاسی به بازی
گـــرفته شـد که لااقـل نظربه تقاضای خودش، قادرخان واسلم وطنجار، این
دومهـرهً اصلی کودتا، جهت مذاکره به نزد او در ارگ، حضورپیدا نکردند، بلکه
به قوماندان تولی اول قطعـهً کوماندو تورن شهنــواز « بقرار گفتــهً امام
الدین » امر داده شـد که پیــام شـورای نظامی را به داوًدخـان برساند. تورن
شهنـواز که بعـدهــا به تنی شهرت پیدا کرد، اجرای این وظیفـه مهم را که
مملکت درآستانهً دگــرگونی قرارداشـت، به ضابط تولی خود بریدمن امام الدین
محول میسازد، واین ضابط جوان با سه تن سربازدیگـربه ارگ داخل میشود وبه
داوًدخانی که صلابتش به بلنـدای هندوکـش قـد کشیده بود میگـوید، سلاح خودرا
برزمین بگذارید وتسلیم شـوید. بلی این حقارت تاریخی بود که رئیـس
جمهــورافغانستان هـزاران مرتبه مرگ را نسـبت به آن ترجیح داد وسرانجام خود
وخانوادهً خودرا قربانی شرف وعـزت خود نمود.
این رویداد تکاندهنـدهً
تاریخ با این سـاده اندیشی و سطحی نگــری درجوابات جنرال صاحب امام الـدین
آنگونه انعکاس دارد که گـویا کودتا، کودتا است دربرابر آن هـر، تروخشکی
میسوزد، فرهنگ کـودتا با ترحم ومدارا آشتی ناپذیراست و مخالفـان خودرا
دروقت وزمانـش باید سربه نیست سازد. بناء" به زعم او، ازبین بردن محمد
داوًد رئیس جمهـورافغانستان، نیز خارج ازین فورمول بوده نمیتواند.
توقع برآنست که
پژوهشگرفرهیختهً کشور، جناب سیاه سنگ درراستای حقیقـت یابی این مبحث مهـم،
تا شفافیـت کامل آن، دست ازتلاش وقلـم برنخواهنـد کشید ودرانجام کارهـم، از
اظهارنظرشخصی خود در مورد این رویداد خونین وبرداشت کلی ازصحبتهای اهل نظر
که با امانتداری آنرا بازتاب داده اند حرف آخرین خودرا ازخواننـده گان دریغ
نخواهنـد کرد.
نـوامبــر 2008کسـل ـ جـرمنـی
|