این دو
دست تو کزان نور و سخا می بارد
هدیۀ پیکر من کن که صفا
می بارد
تشنۀ بوسۀ خورشیدی شبهای تو ام
دست
پیش آر که دست تو ، ترا می بارد
قصه
پردازی ما نقش رخ آیینه هاست
زان ز
آیینه همه شور و صدا می بارد
در هوای تو تنم سرد و دو دستان تو باز
بسته کن در که به من میل فنا می بارد
رقص
ماهست و ستاره،هر طرف آیینه،شمع
در دو
چشمم بخدا گویی خدا می بارد |