دوستت میدارم
دوستت
میدارم
ای
نماد بلند افتخار وسر افرا زی
ای
عروج شها مت و جا نبازی
درفراسوی
مرز هایت
از
پشت فا صله ها
کو هها
دریا
ها
گرمای
بی بدیل آغوشت را
که
پلی است بین هستی وتمنا
در میابم
.........
آفتاب همیشه طا لعت
گرمای هزاران نوازش و محبت را
تفسیر
میکند
آبی
بیکرا نت
تبسم دلپذ یر سرور وسعادت را
تصویر
وسرنهادن برصخره هایت
رویای
شیرین مخمل و ابریشم را
تعبیر
.........
دوستت میدارم
دوستت میدارم
و
فرزندان صدیقت را
با
آن مارهای متورم غرور درگلوگاه
ولوحی
برشته درپیشانی
ای دوردست همه سو
وای
چکاد خواهش و تکاپو
درتو
اولین تپش قلبم رالمس کردم
ازتودرنوازشی عاشقانه روییدم
بالیدم
خندیدم
به خویشتن خویش رسیدم
ودریغا
بیتو
چه
تلخ و غمگنانه موییدم
معصومانه
سربرگرده ای زمین نهاده ای ...
ودردمندانه
ازستم خودپرستان نیاسوده ای
وقتی هوا میشوی
بهار
میگردی
احساس
میشوی
من مزرعه کوچکی دراین کویر غریب
با بارانهایی که ازآیینه های مکدرانتظار
قطره
قطره فرو میچکند
عطش
روحم را به امید دیدارت
فرومینشانم
وقتی اندیشه میشوی
الهام میگردی
ترانه میشوی
رو
به مشرق
درودی به پهنای هفت آسمان
وحماسه
ای به ژرفای هفتم زمین
نثارت میدارم
ای گاهواره شعروخورشید
|